کتاب «The Forty Rules of Love» نوشته‌ی الیف شافاک، در ایران با نام «ملت عشق» و ترجمه‌ی ارسلان فصیحی توسط نشر ققنوس منتشر شده است. این کتاب با بیش از ۵۰۰ بار تجدید چاپ، به پرفروش‌ترین رمان ترکیه تبدیل و به چندین زبان ترجمه شده است.
ملت عشق و زندگی اللا روبینشتاین
کتاب ملت عشق، دو داستان را به صورت موازی پیش می‌برد؛ داستان اول، قصه‌ی زنی چهل ساله به نام اللا است که رابطه‌اش با همسرش سرد است و با این‌که متوجه خیانتش شده اما حرفی به همسرش نمی‌زند. اللا در بیست سال زندگی مشترکش دچار روزمرگی بوده و تنها سرگرمی‌اش، کلاس آشپزی است. او در آستانه‌ی چهل سالگی در یک انتشارات مشغول به کار می‌شود و وظیفه‌اش نوشتن گزارشی برای رمان «کفر شیرین» نوشته‌ی «عزیز زاهارا» است. همین اتفاق، داستان اول را به داستان دوم نزدیک می‌کند.
دیدار شمس و مولوی
در این کتاب، الیف شافاک دو داستان را در کنار هم روایت می‌کند؛ یکی از داستان‌ها در زمان حال و داستان دوم در قرن‌ها قبل اتفاق می‌افتد. داستان دومِ رمان ملت عشق در قرن هفتم روایت می‌شود و مربوط به وارد شدن شمس تبریزی به زندگی مولانا است. کسی که زندگی مولانا را به شدت تحت تاثیر قرار می‌دهد و راه جدیدی پیش پای او می‌گذارد.
قصه از یک دعوا شروع می‌شود!
دلیل این اتفاقات و میل به تغییرِ اللا هم در داستان این‌طور نوشته شده که یک روز در زمان صرف شام، وقتی ژانت دختر اللا اعلام می‌کند که قرار است با نامزدش ازدواج کند، باعث به وجود آمدن دعوا و بحث می‌شود. چون از نظر اللا، ژانت هنوز جوان است و باید صبور باشد. اللا معتقد است، چیزهایی مهم‌تر از عشق وجود دارند که باید آن‌ها را تجربه کرد. زیرا در زندگی چیزی با عنوان عشق وجود ندارد و اگر وجود هم داشته باشد، یک احساس کاملا زودگذر است! در بین صحبت‌های رد و بدل شده بین ژانت و اللا هم می‌‌خوانیم:
چون خودت (اللا) عشق را تجربه نکرده‌ای این حرف را می‌زنی.
بعد از آن شب، اللا شروع به خواندن کتابی می‌کند که قرار است برای آن گزارش بنویسد. با خواندن داستان متوجه می‌شود که عشق حقیقی وجود دارد و او هنوز آن را تجربه نکرده است. اللا که در آستانه‌ی چهل سالگی است، از خدا می‌خواهد یا عشق حقیقی را به او نشان بدهد و یا کاملا او را بی‌احساس کند! اللا همین‌طور که داستان را می‌‌خواند در مورد زندگی عزیز زاهارا کنکجاو می‌شود و از طریق ایمیل به او پیام می‌دهد. همین ایمیل‌ها باعث می‌شود که او کم‌کم به عزیز زاهارا علاقه‌مند بشود و همسر و فرزندانش را رها کند و برای دیدن عزیز زاهارا راهی سفر بشود.
داستان کتاب «کفر شیرین» درباره‌ی جستجوی شمس برای یافتن یک شاگرد شایسته یا همان مولانا است. ماجرای دیدار شمس و مولانا از آن‌جا شروع می‌شود که شمس در خواب، تصویری از مرگش را می‌بیند و متوجه می‌شود که باید به دنبال کسی باشد که بتواند اطلاعات و دانسته‌هایش را به او منتقل کند. بنابراین از سمرقند به بغداد سفر می‌کند. در بغداد از طریق یک صوفی، با محققی آشنا می‌شود که آن شخص کسی نیست جز مولانا…
شمس برای دیدن مولانا به قونیه سفر می‌کند و داستان این دیدار، دوستی‌ای که بین او و مولانا شکل می‌گیرد و باعث تنفر خانواده‌ی مولانا از شمس می‌شود، بیشتر از قبل باعث می‌شود که اللا، عزیز زاهارا، یعنی نویسنده‌ی رمان «کفر شیرین» را شمس زندگی‌اش بداند! به همین‌خاطر با عزیز زاهارا از طریق ایمیل ارتباط برقرار می‌کند و در طول داستان کم کم متوجه می‌شود که می‌تواند تمام زندگی، فرزندانش و همسرش را رها کند و دست به سفری بزند که باعث آرامش و تحول او شود.
اللا با خواندن کتاب، کم‌کم با درس‌های شمس به مولانا، یا همان چهل قانون عشق، آشنا می‌شود و تحت تاثیر قرار می‌گیرد. اللا هرچه بیشتر به خواندن ادامه می‌دهد بیشتر متوجه می‌شود که داستان شمس و مولوی شبیه به زندگی او است و به همین خاطر عزیز زاهارا، نویسنده‌ی کتاب را شمس می‌داند و خودش را مولوی…
شما می‌توانید برای خرید کتاب ملت عشق، به فروشگاه اینترنتی کتابچی مراجعه کنید.
بسیار عالی
از چیه این کتاب خوشتون میاد خداوکیلی نمی‌فهمم، یکی بگه چیِ این کتاب انقدر جالبه
بخصوص اون زنه تعهدش رو رها کرد و رفت این تحسین برانگیزه آیا مادر خودتون از این کارا میکرد خوشتون میومد البته شاید حق با اون زن بوده باشه ولی هعی چی میشه گفت
کسی را می شناسم که عاشق این کتاب بود و هر کجا و به هر کس پیشنهاد مطالعه این کتاب را می داد. بعد از ۵ سال زندگی مشترک سودای تجدید ارتباط با افراد قبل از ازدواج به سرش زد و دم از این زد که می خواهد عاشق شود و رفت به دنبال کسی که عاشقش شده بود.و نتیجتا هم بعد از رسوایی ماجرا با خودکشی پرونده زندگی اش را بست و جماعتی را گرفتار کرد. این گونه رفتار و تئوری ها چیزی جز ترویج بی تعهدی و عادی سازی خیانت نیست!
ترویج عدم تعهد و بی بند بار بودن….
با نظرتون موافقم بیخودی معروف شده
با نظرتون موافقم بیخودی معروف شده
مفید بود ممنون !
عالی است
ممنون و موفق باشید
عالی بود ممنون
واقعا کتاب ملت عشق خیلی زیباست. خیلی عالی خلاصه ش کردین. ممنون از سایت خوبتون
مرسی خیلی عالی بودفایزه
سلام.با خوندن خلاصه اش ترغیب شدم کتاب را بخونم خلاصه عالی بود
عال عالی واقعا این کتاب خیلی زیباست
بینظیره این کتاب
خیلی عالی خلاصه کردین
ممنون تان
جدا از داستان زیبای این رمان قلم شما هم بسیار روان و دلنشین بود. ممنون از سایت خوبتون
ممنون.خیلی جالب خلاصه شده❤️❤️❤️❤️
درود بر شما
تشویق شدم کتابو بخونم
البته این خلاصه هم فکر کنم تونسته معظم مطالب اصلی کتابو در خودش جا بده. بسیار زیبا بود?
خوب بود
سلام
ازتون ممنونم کتابچی
این کتاب یک دید کاملا سطحی و کوته بینانه به داستان مولانا و شمس داره در همین قدر خلاصه ی کوتاه و مفید فهمیدم که این کتاب حتی ارزش خوندن هم نداره.اگه واقعا داستان شمس مولانا رو میخواید بدونید بهتره از زبون خود مولانا (کتاب شمس تبریزی)بشنوید نه کسی که حتی یه قطره از دریای عشق رو هم نچشیدن
دقیقا
بنظرم شما اول یه بار کتاب رو بخون بعد در مورد کل کتاب نظر بده…!
چه جالب که کتاب رو نخوندین و اینقدر قاطعانه در موردش نظر میدین!!!!! به نظرم این کتاب هم از نظر ادبی هم از نظر روایت داستان یکی از بی نظرترین کتابهایی هست که وجود داره. به نطرم بهتره اول کتاب رو مطالعه بفرمایید.
ممنونم ازتون
ممنون از خلاصه ی زیباتون.?
واقعا رمان کلت عشق یکی از بهترین هاست خیلی عالیه ممنون از خلاصه جوابتون از این کتاب:)❤
از چیه این کتاب خوشتون میاد خداوکیلی نمی‌فهمم، یکی بگه چیِ این کتاب انقدر جالبه
بخصوص اون زنه تعهدش رو رها کرد و رفت این تحسین برانگیزه آیا مادر خودتون از این کارا میکرد خوشتون میومد البته شاید حق با اون زن بوده باشه ولی هعی چی میشه گفت
قسمت بزرگ کتاب داره خیانت رو عادی سازی می کنه
کتاب جالبی بود من سه روزه تمومش کردم. شاید بهتر بود عزیز، اللا رو جور دیگه با عشق آشنا میکرد، عشق گم شده همسر شو، یادآوری میکرد، عزیز، یک مسلمان بود و چند بار توی داستان به این نکته اشاره شد.یک مسلمان واقعی، وصل است نه جدایی یک خانواده…
شمس هم باید جوری شخصیت ش طراحی میکرد که وقتی ازدواج کرده تمام ابعاد در نظر داشته باشه، خداوند زیاده روی در هیچ موردی رو نمی‌پسندد.
دقیقا.. خیلی خوب گفتین. از کتاب حس خوبی که باید رو نگرفتم. نظر شما رو که خوندم متوجه شدم که کجای کار ایراد داره که به دل ننشست..اگر این روندی که گفتین تو کتاب پیش میرفت، قشنگتر بود.
من که زیاد دوسش نداشتم ولی چون کنفرانس داشتم مجبور شدم بخونم