وقتی صحبت از یک بازیگر می‌شود اغلب افرادی که در ذهنمان نقش می‌بندند سلبریتی‌هایی بدون تحصیلات، بدون جهان‌بینی و در یک کلام «الکی‌خوش» هستند. مانکن‌هایی که تنها اخبار غیر سینمایی‌شان برای ما کشوف جدید پاپاراتزی‌ها (عکاسان مخصوص و دائما چسبیده به افراد مشهور) از روابط متعدد، خوش‌گذرانی‌ها، رفتارهای بورژوازی‌شان (تازه به‌دوران رسیدگی)، درگیری با الکل و عوارض جانبی آن است.

اما در این‌ بین افرادی هم هستند که وجهه‌ی بیرونی‌شان به اتوکشیدگی نقش‌های سینمایی و چه بسا تروتمیزتر از آن‌ باشد. سلبریتی‌هایی که به ما امید می‌دهند تا به جای اخباری چون «بیمه کردن اعضای تناسلی» و «مدفوع کردن روی تخت همسر» اخبار کنش‌های اجتماعی، دغدغه‌های انسانی و مقالات عمیق‌شان را بخوانیم.

یکی از این افراد که ترجیح می‌دهند کاغذِ درون دستش به جای دلار حاوی کوکایین، کاغذ حاوی جوهر باشد «وودی آلن» کمدین، بازیگر و کارگردان آمریکایی است. او که تا به حال ۱۷ کتاب را در حوزه‌های گوناگون به چاپ رسانده است در سال ۱۹۳۵ میلادی به دنیا آمد و ۱۹ بار نامزد جوایز مختلف اسکار شد. که سه بار برنده‌ی بهترین فیلمنامه و یک بار برنده‌ی بهترین کارگردانی این جشنواره‌ی معتبر شد.

دارالمجانینِ جنتلمنان!

«عوارض جانبی» اثری از وودی آلن در قالب داستان کوتاه است. این کتاب با ۸ فصل مجزا از هم که تقریبا وحدت مضمونی دارند بر مکتب ابزوردیسم استوار شده است. ابزوردیسم به معنی تعارض تلاش همیشگی بشر برای جستجوی معنا و ارزش‌های زندگی با ناتوانی انسان در کشف آن‌ها است. و تفاوت ابزوردیسم (پوچ‌انگاری) با نیهیلیسم (پوچ‌گرایی) را می‌توان در این نکته پیدا کرد:

نوع ناتوانی در مکتب ابزوردیسم یک ناتوانی منطقی نیست، یک ناتوانی انسانی است.

درواقع ابزوردیست‌ها رسیدن به معنا را غیرممکن نمی‌دانند اما برای بشر شانسی در حد یک اپسیلون و نه بیشتر قائل می‌شوند.

آلن در فضای ابزوردی «عوارض جانبی» به دنبال ایجاد یک کمدی سیاه است که جزو تخصص‌های او محسوب می‌شود. کمدی سیاه نوعی از کمدی است که در عین طنازی‌اش موقعیت‌های جذاب و سرخوش را وامی‌گذارد و رنج و فلاکت بشر را روایت می‌کند. بیماری‌های روحی روانی، شیطان درونی انسان، مرگ و هرگونه پدیده‌ی سیاهی در کمدی سیاه نسبت به ماجراهای بانمکِ گوگولی‌مگولی در اولویت اند! شاید از همین رو بوده باشد که «تیم برتون» ، یکی از نویسندگان این سبک، بعد استعفایش از کمپانی مشهور «والت دیزنی» گفته بود:

من از جنس آن‌ها نبودم، نمی‌توانستم یک روباه را گوگولی مگولی بکشم!

وودی آلن هم «عوارض جانبی» را مثل بسیاری از آثار دیگرش در همین فضا خلق کرده است. داستان‌های کوتاهی که بین سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ میلادی نگارش شده‌اند. و پیش از رسیدن به هم در این کتاب، نشریات مختلفی مانند «نیویورکر» و «نیویورک تایمز» آن‌ها را به چاپ رسانده بودند. این کتاب که در ایران با ترجمه‌ی لادن نژادحسینی و توسط نشر بیدگل به فارسی برگردانده شده است شامل داستان‌های «به یاد نیدل من، محکوم، دریغ از سرنوشت، خطر بشقاب‌پرنده‌ها، توجیه بنده، فصل کاگل ماس، سخنرانی و رژیم» می‌شود.

قیام آقای بازیگر!

از ابتدای کتاب «عوارض جانبی» با طنزی عمیق روبه‌رو‌ایم که گاهی با کارکرد جنسی همراه می‌شود:

کلوکه به خود گوشزد کرد که جولی یک مارکسیست است و جذاب‌ترین نوع مارکسیست، گونه‌ای است با پاهای بلند و برنزه!

و می‌خواهد هجوی غلیظ را به سرتاپای ایدئولوژی‌های حاکم بپاشاند:

کلوکه حیران ماند که این چهره‌ها چه افرادی هستند؟ انگار که در یک تصویر انتزاعی محو شده‌اند! [خواست بگوید] مردم‌اند اما با خود فکر کرد مردمی وجود ندارد، چیزی که هست شخص یا فردیت است!!!

این‌گونه است که در دو بند از دو صفحه‌ی به هم‌چسبیده علیه چپ و راست طغیان می‌کند. و به مجاز می‌شود گفت عملا تمام ایدئولوژی‌های موجود را زیر می‌گیرد.

البته این طغیان به معنی ادعای قدیسی آلن نیست. اتفاقا گوسفندان متعلق به چوپان‌های بالا هم از دست نویسنده در امان نیستند. و آلن از آن‌جا که در جهان ابزوردش مادیات را بر هر فلسفه و اخلاقیاتی مقدم می‌داند:

او از واقعیت متنفر بود ولی این را می‌‌دانست که تنها در دنیای واقعی می‌تواند یک استیک خوب گیر بیاورد.

پس بدون هیچ عذاب وجدانی آدم‌ها را دسته‌بندی می‌کند:

دنیا به دو قسمت آدم‌های خوب و آدم‌های بد تقسیم شده…. خوب‌ها بهتر می‌خوابند درحالی‌که به نظر می‌آید بدها از ساعات بیداری لذت بیشتری می‌برند!

بلاهتی ابدی

می‌توان گفت رویه‌ی نویسنده ذم با هدف مدح و مدح با هدف ذم است. و می‌خواهد با ایجاد تناقض‌های بیشتر در این جهان متناقض، همه چیز را به سخره بگیرد. پس در شوخی با باورهای مثبت هم حرجی به او نیست چنان‌چه در همین کتاب جای دیگری درمورد شخصیت مثبتش جبران می‌کند. و برای اینکه بفهماند آدم‌های خوب درک نمی‌شوند با کنایه می‌گوید:

او عقیده داشت صحبت کردن روشی ناکارآمد برای برقراری ارتباط است و ترجیح می‌داد حتی صمیمانه‌ترین مکالماتش را هم با ایما و اشاره انجام دهد.

گرچه که همین شخصیت را هم به بلاهت محض می‌کشاند، بلاهتی دوست‌داشتنی از نوعی که در سریال مرد هزارچهره‌ی مهران مدیری می‌شنیدیم:

باید می‌کشتمت اما یه حماقت عجیبی توی چشات هست که ازش خوشم میاد!

آلن هم نیدل‌من را به بلاهت می‌کشاند:

نیدل‌من همراه من و دخترم بود. هنگام اجرای اپرا از صندلی خود به بیرون خم شد و توی فرورفتگی محل استقرار ارکستر افتاد. مغرورتر از آن بود که اشتباهش را قبول کند و یک ماه تمام هرشب به اپرا رفت و آن‌قدر این کار را تکرار کرد که خیلی زود به نوع خفیفی از ضربه‌ی مغزی دچار شد!

ادامه‌ی این بلاهت در فصل «محکوم» به تمامی شخصیت‌ها و فضاها تسری می‌یابد. و رویه‌ای داداییستی را پدید می‌آورد:

دادگاه طی هفته‌های بعد برگزار شد و از یک سیرک واقعی چیزی کم نداشت. گرچه فقط وارد کردن فیل‌ها به اتاق محاکمه به عنوان هیات منصفه کمی مشکل به نظر می‌رسید اما…. سرانجام درخواست عفو و تعدیل مجازات وقتی معلوم شد وکیل، موقع تکمیل پرونده، سیبیل مقوایی گذاشته بوده است رد شد!

وودیِ مودی

وودی آلن موجودی مودی است. و باید ببینید در هر لحظه هوس می‌کند چه کاری انجام دهد! او آن‌قدر حرف برای گفتن دارد که بتواند در کتاب طنزش هم هرزمان خواست به دنده‌ی جدی‌اش سوییچ کند. او اساسا نام یکی از فصول کتاب را سخنرانی می‌گذارد و شروع به پند و اندرز در حالت مونولوگ می‌کند:

جامعه در عوض رویارویی با مشکلات، بیشتر به اغفال‌کننده‌هایی چون دارو و س.ک.س روی  می‌آورد…. پیش از این هیچ‌گاه فیلم‌های س.ک.سی تا این حد، افراطی و شایع نبودند.

و یا درمورد مصرف‌گرایی که از بزرگ‌ترین معضلات جهان امروزی است به طعنه می‌گوید:

میز او عقب اتاق و دور از پنجره قرار داشت. و هرچه‌قدر هم که هوای تازه وارد آن اتاق تاریک می‌شد قبل از اینکه اف(.F) بتواند استنشاق کند توسط دیگران مورد تنفس قرار می‌گرفت.

سبک نقد آلن به پرگویی و رکاکت وابسته نیست. و شاید با همین رویه‌ی «ف تا فرحزاد» است که توانسته سیاسی‌ترین مسائل را به غلیظ‌ترین شکل ممکن در کتاب «عوارض جانبی» بیان کند.

دسته بندی شده در: