یادم می‌آید در ایام نوجوانی بود که در جمعی خانوادگی حضور داشتم؛ بحث فوتبال و جام جهانی گرم بود و همه گرم صحبت بودیم؛ احتمالا بتوانید حدس بزنید که در میان این جمع مشتاق فوتبال، شخصیتی تیپیکال وجود داشت که مخالف صددرصدی فوتبال بود و هیچ درکی از فوتبال که هیچ، از ذوق و شوق ما برای این پدیده‌ی لامصّب نداشت:

نیگا کن تو رو خدا؛ احمقا رو باش! یه دونه‌ی روده‌ی گاو رو گردالی کردن انداختن وسط، دارن دنبالش می‌دوون! خب بیاین پولتون بدم نفری یه دونه روده داشته باشین واسه خودتون که این‌قد پاره نشین… چه جماعتی هم نشستن کف و هورا می‌کشن… از اونا بدتر شماهایی که می‌شینید ساعت‌ها دنبال می‌کنین این چرت و پرتا رو… گیرم که اصلا فوتبال خوبه؛ اما پولش رو اونا می‌برن، داد و هوارش رو شما می‌کنین و غم و غصه‌ش رو می‌برین… اصلا اینا به کنار؛ می‌دونین که فوتبال کار انگلیساس؟ می‌دونین انگلیسا کی و چی‌ان؟ حالی‌تون نمی‌شه که! باید بزرگ بشین تا بفهمین؛ اینا همه‌ش یه توطئه‌ی بزرگ و جهانیه… نمی‌دونم چه قدرتی پشتشه اما بَده، بد!!!

در آن عالم نوجوانی نمی‌دانستم که دقیقا چه پاسخی به فرد مذکور بدهم؛ چه‌اینکه نه او حرف مرا می‌فهمید و نه من قادر بودم چیزی که در قلب خود دارم و با بندبند وجودم حس می‌کنم را با واژگان به خورد او بدهم! در همین گیر و دار بود که مسابقه‌ی فوتبال به انتهای نیمه‌ی اول خود رسید؛ اخبار ورزشی شروع شد و در خبر اول، در عین تعجب ما شروع به اعلان خبری سیاسی کرد؛ اما اشتباهی نشده بود! خبر به این مضمون بود:

جنگ داخلی کشور ساحل عاج بعد از چندین سال به مصالحه انجامید؛ نیروهای شمال و جنوب به درخواست دیدیه دروگبا، بازیکن مشهور باشگاه چلسی دستور آتش‌بس داده‌اند و خود را برای انجام انتخاباتی آزاد آماده می‌کنند…

بعدها فهمیدم ماجرا از این قرار بوده که نسل طلایی فوتبال ساحل عاج، شامل ستارگانی اعم از خود دروگبا، یحیی توره، حبیب کولوتوره، سالومون کالو، امانوئل ابوئه و… در کشاکش صعود به جام جهانی بوده‌اند و نیاز داشته‌اند تا علاوه بر کسب برد در مقابل تیم سودان، رقیبشان یعنی کامرون هم در بازی همزمانش امتیاز از دست بدهد. ساحل عاج بازی را پیش می‌افتد و کامرون هم تا آخرین دقایق با حریفش مساوی کرده است که در دقیقه‌ی ۹۰ یک پنالتی برای کامرون اعلام می‌شود! بهت و حیرت به اردوگاه بازیکنان ساحل عاج می‌رود که چند دقیقه پیش بازی خود را تمام کرده‌اند و منتظر صعود مانده‌اند؛ تنها یک معجزه می‌تواند ساحل عاج را نجات دهد و این اتفاق می‌افتد؛ بهترین پنالتی‌زن کامرون پشت توپ می‌رود و ضربه‌اش را به سمت آسمان می‌زند! همه‌ی ساحل عاجی‌ها خوشحال و سرمست از اولین صعود به جام جهانی هستند؛ اما دروگبا کار دیگری می‌کند! او به سمت دوربین می‌رود و رو به تمام ملتش این‌گونه سخنرانی می‌کند:

مردم عزیز ساحل‌عاج از شمال، جنوب، مرکز و غرب کشور! ما امروز ثابت کردیم که همه‌ی ملت ساحل عاج می‌توانند با یک هدف مشترک در کنار یکدیگر بازی کرده و همزیستی خوبی داشته باشند؛ ما به شما قول داده بودیم که جشن صعود، مردم‌مان را متحد خواهد کرد. امروز زانو می‌زنیم و از شما یک درخواست داریم؛ کشوری در آفریقا که منابع بسیاری دارد نباید درگیر جنگ و جدل باشد. خواهش می‌کنیم که اسلحه‌های خود را زمین بگذارید و به جای آن انتخابات برگزار کنید. ما می‌خواهیم خوشحال و شاد باشیم؛ بنابراین دست از تیراندازی و جنگ‌افروزی بردارید.

تنها به سوی آن فامیل مذکور لبخند زدم؛ در دلم گفتم: «این است قدرت قوتبال!»

مشخصات کتاب فوتبال علیه دشمن

ماجرایی که در بالا ذکر کردم، یازده سال پس از نگارش و چاپ کتاب «فوتبال علیه دشمن» اتفاق افتاده است و طبعا جایی در اثر مذکور ندارد؛ اما مطمئنم که اگر سایمون کوپر، نویسنده‌ی فوتبال علیه دشمن این ماجرا را دیده بود، قطعا آن را به عنوان گل کارش انتخاب می‌کرد! چه‌اینکه فوتبال علیه دشمن از نظر مضمونی، مربوط به همین ارتباطات فوتبال به عنوان یک ورزش با تمام بخش‌های یک جامعه اعم از اقتصاد، هنر، فرهنگ و… است و البته کوپر نقش فوتبال و اثرگذاری‌اش بر دو حوزه‌ی دیگر، یعنی سیاست و جامعه‌شناسی را بیشتر از حوزه‌های قبلی می‌داند و بستر کتاب خود را هم بیشتر بر این دو حوزه استوار کرده است. اما هرچه که هست، با مطالعه‌ی این کتاب درخواهید یافت که فوتبال ورای یک ورزش –مانند سایر ورزش‌ها- بوده و هست. فوتبال علیه دشمن (به انگلیسی: Football Against the Enemy)، برای اولین بار در سال ۱۹۹۴ میلادی به انتشار رسید و جدای از فروش خوب خود و ترجمه به زبان‌های متعدد دنیا، برنده‌ی جایزه‌ی «کتاب ورزشی برتر سال مؤسسه‌ی ویلیام هیل» هم شد.

در سال ۱۳۸۸ هجری شمسی، نشر چشمه به فکر چاپ فوتبال علیه دشمن به زبان فارسی افتاد و در این راستا قراردادی را برای ترجمه‌ی کتاب با گزارشگر و تحلیلگر مشهور کشورمان، عادل فردوسی‌پور منعقد کرد. فردوسی‌پور این کتاب را به زبان فارسی برگردانی کرد و هوشنگ گلمکانی هم ویراستاری آن را برعهده گرفت. نتیجه بسیار جذاب از آب درآمد و با فروشی بسیار بالا در دوره‌ی ۲۳ ام نمایشگاه بین‌المللی کتاب و همچنین بازار نشر ایران، تاکنون فوتبال علیه دشمن با تیراژی ۱۰۰۰ نسخه‌ای به چاپ هجدهم خود رسیده است. ضمنا نسخه‌ی نشر چشمه از فوتبال علیه دشمن مشتمل بر بخش‌های مقدمه‌ی مترجم، مقدمه و موخره‌ی نویسنده و همچنین ۲۱ فصل کلی است که در ۴۲۳ صفحه از قطع رقعی تنظیم شده‌اند.

عادلِ ناعادل؟!

در ابتدای فروش فوتبال علیه دشمن در ایران، بسیاری از مخاطبان کتاب، موفقیت این اثر را به یدک کشیدن اسم عادل فردوسی‌پور مرتبط دانستند؛ اما خود عادل در مصاحبه‌ای اذعان داشت که فوتبال علیه دشمن کتاب بی‌نظیری است و اگر نام او نبود نیز همین‌قدر موفق می‌شد! اما هر آنچه که تواضع عادل و همچنین دقت او در ترجمه برای منتقل شدن روح این اثر را بستاییم، نمی‌شود از حاشیه‌های او حول چاپ نسخه‌ی فارسی کتاب گذر کنیم. سایمون کوپر به عنوان نویسنده‌ی اثر آن‌قدری از عادل و نشر چشمه دلخور است که بارها این ناراحتی را ابراز داشته و حتی یک بار گفته بود که «شاید برای احقاق حقم باید به تهران بیایم!»

قضیه از جایی شروع می‌شود که کوپر بعد از ترجمه‌ی بدون اجازه‌ی فوتبال علیه دشمن، ناراحتی خود را به گوش عادل و نشر چشمه می‌رساند؛ عادل از پاسخ سرباز می‌زند و موضوع را به ناشر حواله می‌دهد. کوپر می‌گوید که ناشر هم در ابتدا در سال ۲۰۱۱ قول پرداخت حقوق او را می‌دهد اما هیچ‌گاه پولی به او پرداخت نمی‌کند! این ماجرا تا جایی پررنگ شد که چندی از فعالان ادبی، برچسب سارق ادبی را به فردوسی‌پور زدند… البته همان‌طور که می‌دانید، متاسفانه ایران یکی از معدود کشورهایی در دنیاست که به پیمان کنوانسیون بِرن (حمایت از حقوق آثار هنری و ادبی) نپیوسته است و بنابراین نویسنده‌ی کتاب هر کاری هم که بکند دستش به جایی بند نخواهد بود!!!

سایمون صدر!

به طور کلی، فوتبال علیه دشمن راجع به اثرات فوتبال بر ساختار اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف صحبت می‌کند؛ اما نکته آن‌جاست که کوپر از خودِ فوتبال دور نمی‌شود و نگاه تحلیلی‌اش از فوتبال، مبتنی بر سیاست و جامعه‌شناسی را به چیزی مطلق و دستوری مبدل نمی‌سازد. او تمام مباحث کتاب را بر پایه‌ی مشاهدات عینی خود از بازی‌ها، حوادث و حاشیه‌های فوتبالی نوشته است. ضمن اینکه این نویسنده جدای از نگارش این کتاب هم پیوندی همیشگی با فوتبال داشته است و طبعا با سابقه‌ی طولانی روزنامه‌نگاری ورزشی‌اش، گزینه‌ی مناسبی برای تفسیری منعطف و پرشور از جنبه‌های پنهان فوتبال به شمار می‌آید. شاید با این تفاسیر بالا حتی بتوانیم کوپر را نسخه‌ای اجنبی از حمیدرضا صدر خودمان بدانیم؛ با این تفاوت که توجه و دقت صدر، در آثار مکتوب خود همچون کتاب‌های پسری روی سکوها، نیمکت داغ و روزی روزگاری فوتبال، بیشتر بر روی جنبه‌های عاطفی، روانشناختی و احساسی فوتبال بود. اما کوپر همان‌طور که گفتیم بر نگاهی جامعه‌شناسانه تاکید دارد و دوربین خود را اندکی بالاتر از بطن ماجرای صدر، روشن کرده است.

باز هم سرمایه‌داری…

همیشه جنگ‌ها و جدل‌های درون زمین فوتبال، چیزی جذاب بوده‌اند؛ درحدی که بعید است یک هوادار واقعی فوتبال باشید و از تکل‌ها، درگیری‌ها، خشونت‌ها و کُری‌های مربوط به خود فوتبال بدتان بیاید یا حتی در مقام یک نصیحت‌کننده آن‌ها را نفی کنید! اما یک نکته‌ی مهم‌تر و مفهومی‌تر وجود دارد؛ اگر به عقب و عقب‌تر، یعنی زمان خلق فوتبال بازگردیم، آیا قرار نبوده که فوتبال به مثابه یک ورزش، حاصلی جز شادی، تفریح، آموزش، شور و شوق و… به جامعه تزریق کند؟ پس چرا بعد از مدت‌ها می‌بینیم که ورای بنگاهی شدن این ورزش در رویه‌ی کالایی‌محور دنیای امروز، بعضا فوتبال به جایی برای نفرت‌پراکنی، شقه‌شقه شدن جوامع و دوری دل‌های افراد یک جامعه از همدیگر شده است؟

کوپر در کتاب فوتبال علیه دشمن به طرزی مفهومی بر تاثیرات فوتبال علیه دشمن و دشمنی صحبت می‌کند؛ اما همزمان باید در نظر داشته باشیم که دشمن هم علیه فوتبال و ذات آن حرکت کرده است. این دشمن که چیزی جز نظام سرمایه‌داری نیست، همان چیزی است که مُدگرایی و پول‌محوری را وارد فوتبال کرده و نابرابری‌ها را حتی به این ورزش هم تحمیل می‌کند. نتیجه‌ی این امر آن‌جا مشخص می‌شود که مواردی مانند مثال اول این مقاله بسیار اندک شده‌اند و چیزی که از فوتبال امروز می‌بینیم، اتفاقا بیشتر در تاثیری معکوس، یعنی جنگ‌افروزی و دور کردن ملت‌ها و افراد هر جامعه از همگرایی هویداست…

دسته بندی شده در: