تا بوده بنا بر این بوده که تاریخ‌نویسان از گذشته‌ی انسان و تمدنِ انسانی بنویسند و تاریخِ آینده را تنها با تردیدِ آلوده به وهمِ‌مان در صحبت‌های رمّالان، جادوگران و یا پیش‌گوها شنیده بودیم. اما این‌که قرار باشد، تاریخ آینده را نه به عنوانِ یک پیش‌بینی، بلکه با دید آینده‌ای محتوم در فَکت‌هایی (مصداق‌هایی) منطقی بررسی کنیم، چیزی خارج از توان بشر است. مدّعایی که «یووال نوح هرّاری» نویسنده‌ی اهل رژیم اشغال‌گر قدس، دارد و تا توانسته برای اثبات آن در کتاب‌هایی قطور و مستند، کوشیده است. کتاب «انسانِ خداگونه» یکی از تلاش‌های این تاریخ‌نگار، روشن‌فکر، استاد دانشگاه و جامعه‌شناس جوان است. او را علاوه بر کتابِ حاضر با کتاب‌های «انسان خردمند: تاریخ مختصر بشر» و «بیست و یک درس برای قرن بیست و یکم» که به ترتیب، قبل و بعد از کتابِ حاضر چاپ شده‌اند، می‌شناسیم. گرچه که در کارنامه‌ی کوتاه حرفه‌ای او (تا به حال) آثار زیادی دیده می‌شوند که از بین آنان می‌توانیم به کتاب‌های «ساپی‌ینس: گشت و گذاری در تاریخ بشر، احساس خشنودی، بزرگ‌ترین شیادی تاریخ و پول» اشاره داشته باشیم. این نویسنده در رژیم صهیونیستی به شدت تحویل گرفته شده و مورد حمایت کامل قرار دارد. برای مثال علاوه بر جوایزی چون «جایزه‌ی انجمن تاریخ نظامی مونکادو»ی اسرائیل، به عضویت در فرهنگستان علوم اسرائیلی‌های جوان هم درآمده است. کتاب حاضر که با نام کاملش «انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده» می‌خواهد مهر تاییدی رک و راست بر نظریه‌ی بالای ما بزند، ابتدا در سال ۲۰۱۵ میلادی و با زبان عِبری در اسرائیل منتشر شد و سپس به سرعت با حمایتی همه‌جانبه، جهانی شد. به این ترتیب که ابتدا در سال ۲۰۱۶ به انگلیسی، در سال بعد به فرانسوی و در ادامه به زبان‌های دیگری اعم از چینی، آلمانی، هلندی و… برگردانده شد. نسخه‌ی فارسی این کتاب هم در مدت کوتاهی توسط نشر نو و با ترجمه‌ی زهرا عالی منتشر گردید. از مهم‌ترین نکاتِ این نسخه می‌توانیم به ترجمه‌ی اندیشه‌ورزانه، مو به مو و در تعامل با قالبِ محتوایی کتاب، اشاره کنیم. این نسخه، با حجم نزدیک به متن اصلی، نشان می‌دهد که توانسته به صورت حداکثری از سانسور یا جرح و تعدیل، فرار کند. ضمنا خوردن عنوان ویراستار[ان] روی جلد کتاب، نشان از دقت و توجه وسواس‌گونه‌ی نشر برای حفظ کیفیتِ مفهومِ متن اصلی در کنار کمیت آن بوده است. با این وجود، «انسان خداگونه» تنها تا چاپ چهارم پیش رفت و پس از مدتی با نامه‌ی نصرالله پژمان‌فر، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی (در آن زمان) به وزیر ارشاد فرستاد، لغو مجوز شده و تمام نسخه‌هایش از کتاب‌فروشی‌های سراسر کشور، جمع گردید.

انسان خردمند

انسان خردمند

نویسنده : یووال نوح هراری
ناشر : نشر نو
مترجم : نیک گرگین
قیمت : ۱۷۰,۰۰۰۲۰۰,۰۰۰ تومان

خردمندِ خداگونه‌ی قرن بیست و یکمی!

مطالعه‌ی انسان خداگونه مانند آن دسته از دروس دانشگاهی است که به پیش‌نیاز، وابسته‌اند. به این صورت که برای درکِ کتاب حاضر، قبل از هر کاری باید کتاب انسان خردمند را مطالعه کنید! چه‌اینکه خود هراری هم معتقد است که اصلِ حرفش را در کتاب انسان خردمند زده و در دو کتاب بعدی، بیشتر به دنبال طرح سوالات اضافی و تحلیل عمیق‌تر بوده است. با این وجود، هراری ما را در یک دوراهی گیر می‌اندازد، از طرفی می‌گوید که این سه کتاب با دیدِ سه‌گانه نوشته نشده‌اند و اقبالِ مخاطب به هر کتاب، باعث نگارش اثر بعدی بوده است. از سویی دیگر با مطالعه‌ی هر سه اثر به راحتی درمی‌یابیم که از همان کتاب اول، هم نخِ تسبیحی نامرئی بین آنان تعبیه شده است و هم گره‌ها و سیاه‌چاله‌هایی هوش‌مندانه برای پر شدن در آینده، ساخته شده بوده است که نیاز کتاب و مخاطب به تداوم را فرامی‌خواند. پس فی‌الواقع این‌جاست که نمی‌دانیم، دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرتِ عباسِ هراری را؟! البته که کتاب حاضر، با هویت مستقل هم قابل بررسی است اما برای آسان‌تر شدن کار، خلاصه‌ای از کتاب قبلیِ هراری را در مجله‌ی کتابچی برای شما مرور کرده‌ایم که از این لینک: خلاصه‌ی کتاب انسان خردمند قابل دسترسی است. و نکته‌ی دوم، برخلاف نکته‌ی قبلی که به محتوا بازمی‌گشت، بیشتر به مضمون و فلسفه‌ی اثر مرتبط است و آن هم، مطالعه و بررسی مکتب اومانیسم است که آن هم در مجله‌ی کتابچی مورد بررسی قرار گرفته و ما هم در ادامه‌ی متن به جزئیاتِ مرتبط‌ترش با کتاب حاضر خواهیم پرداخت.

تاریخِ غیرتاریخی

با تمام تفاسیر بخش قبلی، اگر بخواهیم وارد مضمون شویم، باید بگوییم که ژانر کتاب در دسته‌ی آثار تاریخی قرار دارد. البته تاریخ هراری در این کتاب، با وجود بهره‌مند بودن از عنصرِ روایت، تاریخی کلاسیک به مثابه روایی نیست و بیشتر از هر چیزی، تاریخ تحلیلی و جامعه‌شناسانه را مدنظر دارد که طبق ادعای بخش اول، با رویه‌ای ساختارشکنانه، پیش‌بینی آینده‌ای قطعی –از نظر نویسنده- است. پس انسان خداگونه را می‌توانیم در رده‌ی آثارِ «جامعه‌شناختی» هم قرار دهیم و برداشت کنیم که هراری با تاکید روی پیش‌فرض‌هایش می‌خواهد در این کتاب، نحوه‌ی اتفاق افتادن، مسیرِ اتفاق و جزئیاتِ آینده‌ی محتومش را روایت کند! درواقع همان‌طور که پیش‌تر گفتیم، جنس پیش‌گویی هراری با پیش‌گویی‌های امثال نوستراداموس تفاوت دارد و او (و دوستانش) از آن‌جا بر قطعی بودن این اتفاقات، مصرّند که برنامه‌ی راهبردی اتفاقات را چیده‌اند. این نویسنده در رویکرد کلی کتاب، سه بخش اصلی را به عنوانِ بزنگاه‌هایی برای انسانِ –حالا- خردمندش درنظر می‌گیرد تا آن بشر بتواند طبق نیازِ پیش‌فرض‌شده‌اش –یعنی نیل به شادی، جاودانگی و قدرت خدایی- جلو برود. این سه بخش عبارت‌اند از:

  • انسان خردمند بر جهان چیره می‌شود: در این مرحله، هراری نشان می‌دهد که انسان چگونه در گذشته توانست، طبیعت، اعم از نباتات، حیوانات و هر چیز پیرامونی جهان را تحت سیطره‌ی خود قرار دهد. پس احتمالا با توجه به کمال‌طلبی چنین موجودی، با ارضانشدن از سیطره بر این پدیده‌ها، سراغ چیزهای دیگری هم خواهد رفت.
  • انسان خردمند به جهان معنا می‌بخشد: این مرحله در اصل، مروری بر ریشه‌های ایجاد تمدن، تغلیظِ تمدن و درنهایت، اصالت یافتن انسان در رویکردی اگزیستانسیال به عنوان موجودی ورای پدیده‌های مرحله‌ی اول است که اومانیسم را پدید می‌آورد. انقلاب زبانی و واقعیت‌های قراردادی، مهم‌ترین مسائلی هستند که از نظر هراری، باعث این اتفاقات شدند. درواقع بنا به هستی‌گراییِ عیان انسان‌گرایی، در این مرحله، بشر به ساخت تعاریف و معانی خودمحور پرداخته است.
  • انسان خردمند کنترل شرایط را از دست می‌دهد: از نظر هراری، آینده‌ی این انسان، بنا به تعاریف و قراردادهای او خواهد بود –و نه خواست خود او!- درواقع با پیشرفت تکنولوژی و هوش مصنوعی، پدیده‌های خلق شده توسط خود انسان، از انسان پیشی می‌گیرند و بر او تسلط خواهند یافت تا کنترل معنا از دست انسان خارج شود. جدای از این موضوع، هراری یک نظریه‌ی دیگر هم دارد و در آن نظریه به این احتمال می‌پردازد که «اَبَرانسان» یا همان «انسان خداگونه» با رشد یا جهش (غیرژنتیکی) از انسان امروزی به وجود آمده و بر انسان حاضر، تسلط یابد. درواقع این نظریه، علاوه بر احتمالی بودن، راه‌کارِ هراری برای اتفاق نیفتادن نظریه‌ی قبل هم هست. گرچه که این دو نظریه می‌توانند در تعامل با همدیگر هم رخ دهند.

پس از این مضمون‌شناسیِ کوتاه، در چند بخش آتی، سراغ تحلیل بن‌مایه‌ی کتاب خواهیم رفت.

اومانیسم چیست؟

انسان‌گرایی، انسان‌باوری یا اومانیسم (Humanism)، یک فلسفه‌ی جهان‌بینی مبتنی بر اخلاق فردی و جمعی است که بشریت و ذاتِ آن را مرجع هر چیزی می‌داند و هر قراردادِ غیرانسانی اعم از دین، خرافه، کهن‌الگو و… را تحت عنوان دگم‌اندیشی یا ارتجاع طبقه‌بندی می‌کند. در این مکتب که بنا به رنسانس و مدرنیته‌ی بعد از آن شکل گرفت، سرشت انسانی و علایق فطری آدمی‌زاد، میزان و سنگ محک قضاوتِ همه چیز، شناخته شد. در همین راستا، اومانیست‌ها معتقدند که گرچه همیشه یک ندای درونی در انسان می‌گوید «خدا وجود دارد» اما چون انسان نمی‌تواند چنین خدایی را ببیند، پس در مورد آن اظهار نظری هم نباید بکند. در ادامه‌ی این منطق به یک جای خالی و پوچی برمی‌خوریم که اومانیست‌ها برای پر کردنش به خود انسان بازمی‌گردند و معتقدند که تنها چیز قابل رصدِ هوشمند و برتر، انسان است. انسان خودش را می‌بیند، پس انسان همان خداست و به اندازه‌ی تمام انسان‌ها، خدا وجود دارد! البته این نوع از اصالت دادن به انسان، قبل از غرب، در دید شرقی هم موجود بود که نظریه‌هایی مانند «وحدت وجود» را شامل می‌شود اما در اومانیسم، راه از جایی جدا می‌شود و تاکید افراطی بر عقل و خواسته‌ی انسان به عنوان منبع هر اخلاق‌شناسی‌ای را شاهد هستیم. و بنا به همین مبیّنات است که هراری، تمام کتابش را با سرتیترهای انسان –و نه جهان، تاریخ یا…- می‌نویسد. برای مثال، او خلقت را داروینی می‌بیند، بهره‌کشیِ حداکثری انسان از پیرامون را منطقی می‌بیند، جنبه‌های تکاملیِ بشری را مانند قانون جنگل تفسیر می‌کند و مهم‌تر از همه، بنا به اگزیستانسیالیست بودنش، واقعیت را مقدم بر هر چیزی فرض می‌کند و ذره‌ای اهمیت یا حتی امکان وجود برای حقیقتی برتر قائل نیست. البته در ادامه خواهیم دید که بیش از اومانیسمِ اثر، باید آن جنبه از اومانیسم که به قرائت شخصیِ هراری از اومانیسم، وابسته است (یا منتج می‌شود) را سرلوحه‌ی تفسیرِ کتاب، قرار دهیم.

ابرانسان یا ابْرِ انسانی؟!

بن‌مایه‌ی کتاب، چیزی ورای یک مقاله است و آن‌چنان پرسش و پاسخ‌های حجیم و عمیقی دارد که قابلیت مرور جامع را رد می‌کند. اما اگر بخواهیم به صورت ضمنی به مهم‌ترین محتواهای زیرمضمونیِ کتاب اشاره کنیم، باید قبل از هر چیزی به چند سوال کلی -که احتمالا دغدغه‌های اساسی نویسنده هستند-، وارد شویم. اولین و مهم‌ترین سوال بن‌مایه‌ی کتاب، خودش یک دیالکتیک بزرگ است که در عصر مدرن، اجتناب‌ناپذیر به نظر می‌رسد: «بین هوشِ [عمل‌گرا] و شعور یا همان آگاهی، کدام‌یک در اولویت قرار دارند؟» درواقع آیا ما آن‌چنان به عصرِ دیتائیسم، یعنی عصر ارتباطات مبتنی بر اطلاعات (Data) ورود پیدا کرده‌ایم که الگوریتم‌های ساخته‌ی خودمان، می‌توانند بدون شعور یا آگاهی بر ما مقدم شده و انسان را تحت سلطه درآورند؟ فرض کنید که در ادامه‌ی تکاملِ تکنولوژی –که سرعتی بیش‌تر از تکامل انسان دارد- الگوریتم آن‌قدری به انسان و مهم‌تر از آن، شناخت انسان و نیازها، ضعف‌ها و قوت‌هایش واقف شود که هیچ سوال، خواسته یا عملی را خارج از چنبره‌ی عملکردی‌اش نبیند! آیا آن زمان، زمانِ فروپاشی اومانیسم –به مثابه نمودی واضح از خودِ انسان و انسانیت- نخواهد بود؟ خودِ هراری هم گریزی نه چندان واضح به این موضوع می‌زند و بیان می‌دارد که «کوشش برای تحقق آرزوهای اومانیسم احتمالا باعث فروپاشی آن خواهد شد!» اما چرا؟ درحقیقت اگر در آینده طبقه‌ی کوچک و ممتازی از انسان‌های ارتقایافته (نه از نظر ژنتیکی) شکل بگیرد که بتوانیم آنان را ابرانسان یا همان انسان خداگونه بنامیم، باز هم آن انسان، باید به وسیله‌ی تکنولوژی یا به واسطه‌ی چنگ زدن به تکنولوژی بر سایر انسان‌ها برتری یابد و راه گریز دیگری نخواهد داشت.
از دوره‌ی شناخت الکترون، برق و الکترونیک که تکنولوژی‌های امروزی را پدید آوردند، انسان به طرزی ساده ازخودبیگانه شد و می‌توانیم بنا به همین موضوع، «ابرانسانی» که هراری برایش ذوق می‌کند را هم موجودی غیرِ برتر بدانیم که تنها به «اَبرِ انسانی» -و نمودی از همان الکترون‌ها، اتم‌ها و اطلاعات- تبدیل شده است؛ با این تفاوت که مانندِ نظریه‌ی وحدت وجود، از این تعامل عرضی در جهتِ تعاملی طولی با هستی و خالقیت استفاده نمی‌کند اما این استفاده نکردن هم باعثِ حذفِ خدایی غیرانسانی نمی‌شود و تنها کمیت و کیفیتِ خدای مسلط بر انسان را از خدایی کلاسیک و نادیده –که یگانه بود- به هزاران خدای صفر و یکیِ قابل دید اما ناملموس تغییر می‌دهد. جدای از این، با افراط بشریت در رویکرد اومانیستی -که هیچ حقیقتی را ورای واقعیت فرض نمی‌کند-، اطلاعات و مصداق‌ها در ارجحیتِ کامل ارزشی قرار می‌گیرند و این ارجحیت، باعث چاقیِ افراطی تکنولوژی می‌شود.

زیر قواعد بازی نزن!

یکی از مشکلاتِ کتاب این است که هرجا مانند بندهای بالا به مسائلی ترسناک یا تهدیدکننده برای آینده‌ی بشریت برمی‌خوریم، هراری زیر قاعده‌ی بازی می‌زند و تاکید می‌کند که سناریوهایش، پیش‌گویی نیستند و امکان و احتمال‌اند! اما با این وجود، به خوبی مشخص است که هر ارائه‌ی مصداقی نیاز به نتیجه‌گیری دارد و این فرآیند هم بنا به قانون گاوس، خود به خودی نیست و طبیعتا باید رد پای نظریات و ایده‌آل‌‎های چنین نویسنده‌ای در نوشته‌هایش را در نظر بگیریم. بنا به همین نکته است که می‌توانیم هراری را به حذف مصداق‌های غیردل‌خواهش برای به کرسی نشاندن حرف‌های موردنظرش متهم کنیم. زهرا عالی، مترجم کتاب هم به این موضوع آگاه بوده است و در جایی اشاره می‌کند که برای مثال، هراری چگونه برای ردِ هر حقیقت و معنای غیر اگزیستانسیالی، بر روی مسائل متافیزیک یا سایر علومِ اثبات شده (یا حداقل باز) مانند تجربه‌های دورآگاهی (تله‌پاتی) خط بطلان می‌کشد تا ذهن را متفاوت از روح تعریف کرده، روح را غیرقابل اثبات فرض کرده، چیز غیرقابل اثبات را ناموجود بداند و درنهایت به نتیجه‌ی دل‌خواه برسد. البته هراری با هوشمندی خاصی، دوپهلوگویی و صریح صحبت نکردن را انتخاب می‌کند تا هیچ‌گاه خود را به عنوان مولف یا نماینده‌ی گروه معرفی نکند و صرفا در جایگاهِ یک راوی باقی بماند. اما باز هم یک مخاطبِ آگاه و بامطالعه خواهد فهمید که کتاب حاضر، نمودی از برنامه‌ی راه گلوبالیسم (جهانی‌گرایی) است. پدیده‌ای که به سلطه‌ی کاپیتالیستیِ نظام سرمایه‌داری -که در تسلط یک گروه حداقلی بر ۹۹ درصدِ دیگر جهان خلاصه می‌شود- قانع نیست و به دنبال تقلیل‌گراییِ همان ۹۹ درصد، کاهیدنِ اکثریتِ بشریت عامّه (به قول هراری انسان عادی امروزی) و به اکثریت درآمدنِ طبقه‌ی حاکم (به قول هراری= انسان خداگونه یا ابرانسان) است.

گلوبالیسم چیست؟

بعد از اومانیسم، باید سراغ یک «ایسمِ» دیگر هم برویم؛ چیزی که مانند اومانیسم، یک مکتب نیست (یا حداقل هنوز نشده) اما پدیده‌ای مهم در طول امروز است که بر اساسِ تحلیل آن می‌توانیم، نتیجه‌ی غاییِ بحث‌های هراری را قضاوت کرده و به خود کتاب هم امتیاز دهیم. درواقع رویه‌ی ما به این نحو است که با پیش‌فرض ارزش‌گذاری نمی‌کنیم و طبق آن حدیث معروف «نبین که گفته و ببین چه گفته است!» (از حضرت علی) با وجود اعتماد نداشتن به خاستگاهِ فکری هراری، آن را برای مطالعه پیشنهاد می‌کنیم. اما بعد از مطالعه‌ی انسان خداگونه، این که نویسنده قرار است از هر حرفی –به مثابه کلاه شعبده‌باز- چه خرگوشی را بیرون بیاورد، قطعا برای مخاطب یا حداقل منتقد، مهم خواهد بود. گلوبالیسم یا جهان‌گرایی، مجموعه‌ای از ایدئولوژی‌هاست که همگی به جهانی‌شدن هنجارهای طبقه‌ی اقلیت، ارزش و معنا می‌بخشند. نکته‌ی دیگر در تعریف گلوبالیسم، تمرکز و ارتباط تنگاتنگش با ماتریکس (یعنی شبکه دانستنِ جهان و مبتنی بر اطلاعات فرض کردنِ جهان) است. نکته‌ای که هم‌بستگی بیشترِ نظریات کتاب با این مکتب آینده را نشان می‌دهد. از طرفی، طبق نکاتی که گفتیم، رویه‌ی گلوبالیستی بالذات، تقلیل‌گراست. برای مثال، جورج کنان (یکی از نظریه‌پردازان سیاسی آمریکا) در سال ۱۹۴۸ گفته بود:

حدود ۵۰ درصد از ثروت جهان را داریم، اما فقط ۶.۳ درصد از جمعیت آن را داریم. وظیفه‌ی اصلی ما در دوره‌ی آینده، ایجاد الگویی از روابط است که به ما امکان می‌دهد تا این موقعیت عدم توازن را حفظ کنیم!

و از آن‌جا که می‌توانیم به طرزی واضح، -چه بنا به خاستگاه، چه بنا به ارتباطات و چه بنا به تفکرات-، هراری را یک گلوبالیست بدانیم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که کتابِ او، بیش از آن که برای تمام جهان مناسب باشد، تهدیدی برای آنان محسوب می‌شود و مانیفستی برای شرح بلاهایی است که طبقه‌ی اقلیت (بورژوا) قرار است بر سر اکثریتِ پرولتاریا بیاورند. درواقع همان‌طور که در مطالبی مانند «معرفی کتاب جامعه‌شناسی مارکس» گفته بودیم، نزاع نهایی مابین پرولتاریا و بورژوازی، ناگزیر به نظر می‌رسد. پس بنا به همین نکته، بورژواها از وضعیت ظاهرا ایده‌آلِ فعلی که کنان گفته بود هم راضی نیستند و به دنبال حذف حداکثریِ فیزیکی یا عملکردیِ پرولتاریا برای رخ ندادنِ نبردِ کمون نهایی –ورای نیاز به نتیجه‌ی آن- هستند.

اومانیسم یا انیمالیسم؟!

مهم‌ترین نقدی که می‌توان به نظریات هراری نسبت داد، -حتی فراتر از نقد به مکتبِ دل‌خواهش- این است که نظریاتِ حاضر، به خود مکاتبِ مدعایش هم ضربه خواهند زد و برخلاف ذاتِ مانیفستِ اومانیسم، اتفاقا ارزش وجودی انسان را به جای افزودن، تقلیل خواهد داد و به جای اومانیسم، انیمالیسم را ترویج خواهد داد! هراری در بسط نظریه‌ی ابرانسان و غایت موردنظرش از آن می‌گوید:

رابطه‌ی انسان و حیوان [کنونی]، بهترین الگویی است که از [یا برای توضیح تمثیلی] رابطه‌ی آینده ابرانسان و انسان در دست خود، داریم.

درواقع او به صورتی صریح از ژن برتر سخن می‌گوید و دسته‌ای از انسان‌ها را مادونِ تعریف مصریان باستان از بردگان‌شان تعریف می‌کند. اگر به طرزی دقیق‌تر به اقدامات قشرِ سرمایه‌دار نگاه کنیم، این مساله‌ی ظاهرا ناشدنی، غیرقابل باور هم به نظر نخواهد رسید. در دنیایی که امثال بیل گیتس، حاضر می‌شوند تا هزینه‌هایی گزاف برای بسط هوش مصنوعی و ژن‌درمانی انجام دهند، واضح‌تر از واضح است که این مسائل به جاهای خوبی در حوزه‌ی اجتماعی منتج نخواهند شد. البته این مسائل، نامتناهی‌اند و قطعا به حوزه‌ی فرهنگ هم کشیده خواهند شد. برای مثال، با پیشرفت‌های روزافزون هوش مصنوعی، اخیرا رباتی ساخته شده که برای شما شعر می‌گوید!!! از شعر مثال زدیم، زیرا علاوه بر ارتباط به مجله‌ی حاضر، به عقیده‌ی ما یکی از الهام‌بخش‌ترین پدیده‌های بشری است؛ پس شما خودتان حدیث مفصل بخوانید از این مجمل… . اما به نظر شما آیا شعرِ آن ربات، واقعا یک شعر بااصالت است و جای شعر انسانی را خواهد گرفت؟ درواقع گسترشِ «شبه‌علم» Pseudoscience، آن‌چنان مویرگی و غیرقابل هضم بوده که انسان امروز را با مستغرق کردن درون خود، به تصورهای واقعی اما غیرحقیقی انداخته است. مجال برای صحبت بیشتر را به وقتی دیگر وامی‌گذاریم و شاید بهتر باشد تا با دعوت به تماشای فیلم ماتریکس، این نوشته را «فعلا» به پایان ببریم…

دسته بندی شده در:

برچسب ها: