
انتشارات نودا منتشر کرد:
سرباز: بجنب حرومزاده… دیگه شلیک نمیکنی؟!
[سرباز کلاهش را برمیدارد و روی تفنگش میگذارد؛ کلاه که روی لولهٔ تفنگ است را بالای سنگر میبرد و به دشمن نشان میدهد.]
سرباز: حرومزاده! … ریسک نمیکنه… حداقل یه گلوله… یه شلیک کوچولو؛ مث اون شلیکهای خوبت که به روستا میکنی. [با عصبانیت فریاد میزند] حرومزادهها!
[میایستد و بهطرف دشمن دست تکان میدهد؛ اتفاقی نمیافتد.]
سرباز: … حتی وقتی خودم میگم! … ترسوها!
سرباز: این چه جنگیه؟! [هر کلمه را محکم میگوید] چه جنگ گهی! … دشمن حتی یه شلیک هم نمیکنه! فکر کنم قراره تو این جنگ بمیرم، از خستگی بمیرم…
محصولات مشابه
مشخصات محصول
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)