
انتشارات کتاب آترینا منتشر کرد:
نگاهم به سمتش سرخورد، سرش را به صندلی تکیه زده و پلکهایش روی هم افتاده بود. حالا که پلکهایش روی هم افتاده بود مژههای بلندش بهتر خودنمایی میکردند. نگاهم چرخ زد روی تک تک اعضای صورتش. ابروهای حالت دار و تقریبا کوتاهش، چشمهای کشیده و مژههای بلند و فرخوردهاش، بینی متناسب با صورتش و لبهای صورتی…
به سختی نگاه گرفتم و از پنجره هواپیما به ابرهایی که از کنارمان میگذشتند چشم دوختم.
چه بلایی سرم آمده بود؟ چرا نمیفهمیدم؟
این حسهای ضدونقیض حالم را دگرگون میکرد. حسهای نابی که تنها با بودن کنار او به جانم میافتادند.
او دختری بود با تمام قدرتش در برابر من قدرتمند. دختری که با آمدنش پوز من و قدرتم را به خاک مالید و با بیاعتبار کردن نام من، به نام خودش اعتبار بخشید.
و حالا باید از او در این لحظه در این مکان متنفرترین بودم؛ اما نبودم. نبودم و بدتر اینکه حس خوبی از بودن کنار او زیر پوستم میدوید. متنفر نبودم و این بدترین بلاتکلیفی دنیا بود.
محصولات مشابه
مشخصات محصول
کد محصول:
208443
نویسنده:
ناشر:
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
600 صفحه
جلد:
شومیز
شابک:
9786009829392
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
پرسش و پاسخ (0)