
انتشارات سروش منتشر کرد:
چوپان دروغ گو وقتی فهمید که دروغ گو دشمن خداست، خیلی ترسید. فکر کرد خدای به آن بزرگی، به آن قدرتمندی چه بلایی سرش میآورد. تصمیم گرفت دیگر دروغ نگوید. ولی بعد از چند روز وقتی دید خدا هیچ کاری نکرد، تصمیمش یادش رفت و دروغ گفت. آن شب خوابش نبرد. فکر میکرد اگر خدا بلایی سرش بفرستد چه؟ به خودش قول داد دیگر دروغ نگوید. ولی بعد از چند روز باز یادش رفت و دروغ گفت. باز هم شب خوابش نبرد. صبح که شد همهٔ مردم ده را جمع کرد و قول داد دیگر دروغ نگوید؛ ولی مردم خندیدند، سرشان را تکان دادند و گفتند: «باز هم یک دروغ دیگر! »
محصولات مشابه
مشخصات محصول
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)