
انتشارات فرهنگ و هنر منتشر کرد:
در روزگاران قدیم در یکی از شهرهای ایران پسر فقیری به نام سندباد به همراه مادرش زندگی میکرد. یک روز که سند باد مشغول بازی بود مرد غریبهای به او نزدیک شد و گفت: «تو باید سندباد باشی من عمویت هستم و از راه بسیار دوری آمدهام تا شما را ببینم سپس مرد غریبه یک مشت پول از جیبش درآورد و به او داد.»
محصولات مشابه
مشخصات محصول
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)