
انتشارات داستان منتشر کرد:
دستهایم را به آرامی روی پیشانی و دور چشمهایم کشیدم، خراشهای پوست صورتم مثل مزرعهای بود که به تازگی به چنگک تیزی شخم خورده باشد. خون گرم روی گونههایم میلغزید و بویش دماغم را پر کرده بود. سمت راست پیشانیام انگار که با غمهای زخم خورده باشد، شکافته شده بود و بافت گشت بیرون زده را زیر سر انگشتانم حس میکردم…
محصولات مشابه
مشخصات محصول
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)