معرفی و بررسی کتاب آراد من، آراد او
هوا برایم خفه و سنگین شده بود. موجهای توفنده را نظاره میکردم و ته دلم خالی میشد. سخت است بخواهی عشق را دو تکه کنی و تکهای را برای روحت نگه داری و قسمتی که مال جسمت است دور بیندازی یا نه اصلا نداشته باشیاش.
انگار که موجهای دریا به دلم چنگ میانداختند. چیزی را ازدرونم میکندند و با خود میبردند. درونم از قدرت خزندهاش شبیه قدم نهادن موج بر ساحل پر و خالی میشد. چشم بستم و شنیدم که رو به موجهای دریا نجوا کرد:
عذاب زیادی ست که معشوق باشی راز و نیاز شوی و آن گاه که پرناز بر حجله نشستی بگویند خواستارت رفته، تمنایت نکرده و رفته.
چشمهایم پر از اشک شد بازوهایم را بغل کردم و به موجها چشم دوختم من به خواستارم رو کرده بودم ولی انگار هرگز خواستاری نبود. آراد من را آتش میزد، میگداخت و وقتی در طلبش بر میاَمدم چون سیاوشی پاکزاد بر آتشم پا نهاده و میگذشت. حتی گوشه ردایش شعله نمیگرفت. او میگذشت و من به جای هر دومان میسوختم.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | آراد من، آراد او |
---|---|
تعداد صفحه | ۵۱۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۴۶۲۵۰۱ |