رودخانهٔ درینا، در بوسنی واقع شده است. عبور از آن بسیار دشوار بوده و افرادی که قصد عبور از آن را داشته‌اند، با مشکلات بسیاری مواجه می‌شدند. در قرن شانزدهم، مهمت پاشا تصمیم می‌گیرد پلی بر روی این رودخانه بسازد. از همان ابتدا ساخت این پل با سختی‌های فراوان همراه بوده است؛ شایعات تمام‌نشدنی، کارفرمایانی که از کارگران بیگاری می‌کشند و خرابکارانی که می‌خواهند مانع ساخته شدن این پل شوند. اما با تمامی این مشقت‌ها، پل در نهایت ساخته ‎می‌شود. این کتاب، چند برش‎ کوتاه از زندگی آدم‎هایی‌ست که در طی چهار قرن، سرنوشت‌شان به نوعی با این پل گره خورده است و اتفاقات مهمی که بر روی این پل برایشان رخ می‌دهد، زندگی‌شان را دگرگون می‌کند. این پل، بعد از چهار قرن، هم‎ زمان با آغاز جنگ جهانی اول، تخریب می‌شود و تمام داستان‌هایش را همراه خود به عمق رودخانهٔ درینا می‌برد. منتقد سایت ایندیپندنت در مورد این اثر می‌نویسد: «مردمی که در آن منطقه زندگی می‌کنند در واقعیت همین‌قدر زجر کشیده‌اند و داستان‌های تراژیک زیادی برای گفتن دارند. مهم‌ترین نقطه قوت این کتاب، عدم وجود یک شخصیت به‌عنوان قهرمان داستان است. در واقع نویسنده با این کار توانسته در زمان سفر کند و داستان افراد مختلفی را روایت کند. نویسنده قصد دارد چهرهٔ زشت و زنندهٔ جنگ را نشان دهد و بگوید که بعد از جنگ هم زندگی ادامه دارد، فقط بعضی آدم‌ها دیگر زنده نیستند که زندگی کنند.»