
انتشارات البرز منتشر کرد:
… بلقیس سرش را از پنجره انبار خانه، بیرون آورد و با هیجان کودکانهای گفت: «« خماره، بدو بیا نخودچی کشمش بخوریم.» » خماره به سرعت وارد انبار شد و گفت: «« چه کار میکنی بلقیس؟ الان ننه طلعت میآید پدرمان را در میآورد.» » بلقیس برگشت و نیم نگاهی به پنجره انبار انداخت و گفت: «« بیایید… چه کار کنم؟» » «« بادت رفت چطور برای یک فتیر اضافهای که خوردی کتکت زد؟» » بلقیس نخودچی کشمش توی مشتش را خالی کرد و گفت: «« آره، من هنوز بازوهام میسوزد از بس نیشگونم گرفت.» » و بعد سری بالا انداخت و ا دامه داد: «« ولش کن… او که کتکش را میزند. بخوریم هم میزند، نخوریم هم میزند، بس دل سیر بخوریم تا نیامده.» »
-از متن کتاب
محصولات مشابه
مشخصات محصول
کد محصول:
207623
نویسنده:
ناشر:
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
552 صفحه
جلد:
شومیز
شابک:
9789644427923
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)