
انتشارات نزدیکتر منتشر کرد:
حاجی رسول رسیده نرسیده به وسط خیابان بود که جیغ ترمز ماشینی از پشت سر پیچید توی گوشش. همین که برگشت جسم سفید رنگی را دید که نزدیکش میشود. هل شد و کاغذ توی دستش افتاد روی زمین و خودش را پرت کرد روی کاپوت. ماشین که ایستاد، حاجی رسول با باسن خورد روی زمین و سرش را با دو دست گرفت.
- هی پیری حواست…
صدای خمپارهای پیچید توی سرش و دست گذاشت روی گوشش. چند ثانیه بعد دستی روی شانههایش احساس کرد. دستانش را از روی گوشش برداشت و خیره شد به نور چراغهای ماشین که هر دو داشتند با خشم نگاهش میکردند. ماشین مثل یک اژدها گرما توی صورت حاجی رسول میریخت.
محصولات مشابه
مشخصات محصول
کد محصول:
208589
نویسنده:
ناشر:
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
61 صفحه
جلد:
شومیز
شابک:
9786008956761
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)