فرار به موزه نیویورک
پیدایش
ای. ال. کونیگسبرگ
شهره نورصالحی
معرفی و بررسی کتاب فرار به موزه نیویورک
کتاب «فرار به موزهٔ نیویورک» نوشتهٔ «ای. ال. کنیگزبرگ»، رمانی است که در ردهٔ آثار کودک و نوجوان قرار میگیرد و در ایران با ترجمهٔ «شهره نورصالحی» توسط انتشارات «پیدایش» منتشر شده است. «ای. ال. کنیگزبرگ» داستاننویس و تصویرساز امریکایی درگذشته به سال ۲۰۱۳ است که در زمینهٔ ادبیات کودک فعال بوده است. او برای فرار به موزهٔ نیویورک که با عنوان اصلی خود به انگلیسی: From the Mixed-Up Files of Mrs. Basil E. Frankweiler منتشر شده است، برندهٔ «مدال نیوبری» در سال ۱۹۶۸ نیز شده است. رمان ماجرای دختربچهای است ۱۲ ساله به اسم «کلودیا» که یک روز احساس میکند در خانهشان به قدر کافی جدی گرفته نمیشود و دوستش ندارند. او تصمیم میگیرد برای اینکه وضعیتش توی خانه تغییر کند، مدتی از آنجا بزند بیرون و به یک جای هیجانانگیز فرار کند. به کجا؟ موزهٔ متروپولیتن نیویورک، یک جای شلوغ، نه چندان دور اما بسیار هیجانانگیز. اما آیا او موفق میشود؟ تنهایی فرار میکند یا همراهی هم دارد؟ بلایی سرش میآید یا نه؟ اینها را باید در کتاب خواند:
تصمیم گرفت فقط به این خاطر که از جایی فرار کرده باشد، خانه را ترک نکند، بلکه قصدش فرار کردن به جایی باشد. فرار به یک محل بزرگ، یک محل راحت، جایی در زیر یک سقف و ترجیحاً زیبا. به این ترتیب بود که موزهٔ هنر متروپولیتن شهر نیویورک را انتخاب کرد.
انگیزههای کوچک فرار
البته دلایل کلودیا برای فرار خیلی واضح در کتاب بیان و بررسی نمیشوند و این از چراییها و ابهاماتی است که تا پایان با خواننده باقی میماند:
او فرزند ارشد و تنها دختر خانواده بود و انواع بیعدالتیها در موردش صورت میگرفت. شاید فرارش به این دلیل بود که مثلا در یک شب او مجبور بود هم ظرفها را از ماشین ظرفشویی بیرون بیاورد و هم میز شام را بچیند. درحالیکه برادرهایش راستراست راه میرفتند و هیچ کاری نمیکرد. شاید دلیل دیگری هم (که برای من روشنتر است تا برای کلودیا) وجود داشت، یکنواختی هفتهها بود. او از اینکه همیشه همان کلودیا کین کید مطیع و سربهراه باشد حوصلهاش سر رفته بود، از جر و بحثهای یکشنبه بر سر ایتکه نوبت چه کسی بود که برنامهٔ تلویزیونی را انتخاب کند. از بیعدالتی و از یکنواختی همهچیز خسته شده بود. این واقعیت که پول توجیبیاش آنقدر کم بود که برای جمع کردن کرایهٔ قطار مجبور بود سه هفته از خوردن تافی شکلاتی صرفنظر کند، نمونهٔ دیگری از بیعدالتی بود.
از طرف دیگر، وقتی قضیه را از زاویهدید یک کودک در آستانهٔ نوجوانی بررسی میکنیم، دلایل کلودیا خیلی هم کماهمیت به نظر نمیآیند و با در نظر گرفتن شرایط سنی و روحی او میشود گفت این مسائل در نظر او بههرحال آنقدر اهمیت دارند که کلید اصلی فرارش را میزنند. فراری که به تنهایی صورت نمیگیرد و یکی از برادرهایش به اسم «جیمی» نیز به آن ورود میکند تا داستان، خیلی هم خلوت و ایستا نباشد و از طریق خلق گفتگو و چالش بین این دو شخصیت، روند داستانی به خودش ریتم بگیرد. بنابراین، این دو شخصیت ویژگیهای ابرقهرمانی خاصی ندارند و صرفا دو بچهٔ ماجراجوی فعال هستند که از هوش بالایی هم برخوردارند و در زمینهٔ مسائل مختلف هنری و تاریخی هم اطلاعات پیشزمینهای خوبی دارند. همینها خوانندهٔ نوجوان را ترغیب میکند که حوادث پیرامون این دو بچه داخل موزه را تا انتها، پیگیری کند.
نامه، ورود مولف اصلی به متن، و چیزهای دیگر
شاید ماجرای کتاب و مسیر داستانی و اتفاقاتی که برای این دختربچه میافتد، برای مخاطب بزرگسال خیلی شوق کشف و هیجان ویژهای ایجاد نکند، اما برای بچههای ۱۱ سال به بالا میتواند خیلی جذاب باشد و حتی جرقهای باشد برای اینکه در زمینهٔ تاریخ و هنر و فرهنگ کشورهای مختلف، مطالعه را شروع بکنند. چون کتاب علاوه بر داستان اصلی که ماجراجویی بچههاست، گریزی هم میزند به ماجراهای میکلآنژ و چگونگی کشف اصل بودن یا نبودن یک اثر قدیمی و فضایی دارد که منجر به ترغیب حس ماجراجویی و مطالعه در بچهها میشود. داستان کتاب درواقع در قالب یک نامه نوشته شده و این در ابتدای کتاب توسط نگارندهٔ نامه به خواننده توضیح داده میشود. این ویژگی از جذابیتهای داستان است و ورود نویسندهٔ خوشقلم نامه به ماجراهای بچهها داخل پرانتز، بهویژه بار طنز متن را هم افزایش داده. اما وقتی به این فکر میکنیم که کتاب حدودا ۲۰۰ صفحه است و چرا یک آدم باید نامهای به این حجم برای وکیلش بنویسد درحالیکه میتواند کاستهایی که بچهها ماجرا را در آن ضبط کردهاند را برای گوش دادن به او بدهد، دلیل قانعکنندهای برای نامه بودن کتاب پیدا نمیکنیم و این میتواند همزمان نقطهقوت/نقطهضعف اثر محسوب شود:
تو تا به حال نمیدانستی که من میتوانم به این خوبی بنویسم، میدانستی؟ البته هنوز هم عملاً نمیدانی، اما به زودی میفهمی. من روی این پرونده خیلی وقت صرف کردهام، گوش دادهام، پرسوجو کردهام و همهٔ قطعهها را مثل پازل کنار هم گذاشتهام. دیگر هیچ شکی وجود ندارد. خب، ساکسونبرگ، بخوان و کشف کن!
فکر نمیکنم هیچ بچهای بعد از خواندن کتاب به سرش بزند که از خانه فرار کند، اما چون کتاب دربارهٔ این فرار و بدیهایش نتیجهگیری اخلاقی هم نمیکند و اتفاقا خیلی جذاب زندگی بعد از فرار کلودیا را به تصویر میکشد، ممکن است اگر کتاب را برای کودک بخوانید، در او ناخواسته تاثیر بگذارد. برای همین من فکر میکنم باتوجهبه شناختمان از تیپ شخصیتی بچه بهعلاوهٔ در نظر گرفتن گروه سنی، میتوان این کتاب را برایش خرید و به او هدیه داد. اما از آنجایی که داستانهای ماجراجویانه و فانتزی برای همهٔ گروههای سنی جا دارند و نمیشود مرز سفت و سختی برای مخاطبین آنها قائل شد، میشود خرید این کتاب را به بزرگسالانی که دوست دارند سه چهار ساعت اوقات خوشی با آن داشته باشند و مسیر کشفهای کلودیا را دنبال کنند هم پیشنهاد کرد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | فرار به موزه نیویورک |
---|---|
تعداد صفحه | ۲۱۶ |
قطع | پالتویی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۵۴ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۴۹۵۴۵۹ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
ای. ال. کنیگزبرگ نویسندهٔ کتاب فرار به موزه نیویورک فکر همه جا را کرده. او ما را با دنیای یک نوجوان در سن بلوغ و دغدغهها، افکار و نیازهایش آشنا میکند و داستان را از دید آنها روایت میکند، پس کاملا طبیعی است که این کتاب در بین نوجوانان محبوب باشد. داستان درمورد دختر ۱۲ سالهای به نام کلودیا است که در حومه شهر نیویورک با خانوادهاش زندگی میکند. کلودیا احساس میکند خانوادهاش به او بیتوجه هستند و زندگیش کاملا یکنواخت است پس تصمیم میگیرد خانه را به قصد یک رفتن به یک جای هیجانانگیز ترک کند، پس چه جایی بهتر از موزه نیویورک؟ اما این کار را تنها انجام نمیدهد و به همراه برادر ۹ سالهاش نقشهٔ فرار را میکشد. فکر همه چیز را هم میکند، از هزینه رفتن تا به همراه داشتن خوراکی و محل سکونت. آن دو به مدت یک هفته در موزه مخفی میشوند و روزها را در موزه به گردش و دیدن بخشهای مختلف آن شب میکنند تا روزی که متوجه یک مجسمه میشوند که مردم برای دیدنش صف کشیدهاند اما سازندهٔ این مجسمه یک راز بزرگ دارد که همه میخواهند آن را بداند. کلودیا که منتظر این فرصت بود تا زندگیش را از یکنواختی دربیاورد تصمیم میگیرد این راز را کشف کند. اما آیا موفق میشود؟