هر دو در نهایت میمیرند
نون
آدام سیلورا
میلاد بابانژاد
، ...معرفی و بررسی کتاب هر دو در نهایت میمیرند
کتاب «هر دو در نهایت میمیرند» نوشتهٔ «آدام سیلوِرا»، رمانی تاثیرگذار و الهامبخش در ستایش زندگی و دوستی است. در داستان این کتاب شرکتی به نام «قاصد مرگ» وجود دارد که میتواند روز مرگ هر شخص را پیشبینی کند. در هر نیمهشب، کارمندان قاصد مرگ با افرادی که در آن روز خواهند مرد تماس میگیرند تا آنها را از این اتفاق باخبر کنند. راه گریزی از مرگ یا راهی برای فهمیدن لحظهٔ دقیق و شیوهٔ اتفاق افتادن آن نیست. افراد تنها متوجه میشوند که در زمانی از آن روز خواهند مرد. متیو و روفوس، دو شخصیت اصلی کتاب هستند که در نیمهشبی از مرگ خود در روز آینده باخبر میشوند و حالا باید تصمیم بگیرند که آخرین روز زندگی خود را چگونه میخواهند سپری کنند.
کتاب «هر دو در نهایت میمیرند» از پرفروشهای نیویورک تایمز، ساندی تایمز و چندین فهرست کتابهای پرفروش دیگر و همچنین نامزد جایزهٔ کتاب سال گودریدز در سال ۲۰۱۷ بوده است. ترجمهٔ فارسی این کتاب را نشر نون با ترجمهٔ میلاد بابانژاد و الهه مرادی منتشر کرده است.
موضوع کتاب «هر دو درنهایت میمیرند»
در بامداد پنجم سپتامبر ۲۰۱۷، از «قاصد مرگ» با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته میشود تا به آنها خبر داده شود که هر دو امروز قرار است بمیرند. متیو نوجوانی خجالتی است که با پدرش زندگی میکند و در طول زندگی از حضور در بسیاری جمعها اجتناب کرده است. او در حال خواندن ساعتهای آخر زندگیِ «روز آخریها» در یک وبسایت است که با خودش هم تماس گرفته میشود! روفوس، پسری که خانوادهاش را از دست داده، هنگام دعوا با رقیب عشقی خود تماس قاصد مرگ را دریافت میکند. این دو نوجوان ۱۸ و ۱۷ ساله، همدیگر را نمیشناسند و هر کدام زندگی و دغدغههای خود را دارند؛ اما هر دو به دلایلی در روز آخر زندگیشان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند. آنها از طریق اپلیکیشنی به نام «آخرین دوست» با هم آشنا میشوند تا برای تجربهٔ یک زندگی ماجراجویانه در آخرین روز زندگیشان همدیگر را ملاقات کنند.
کتاب «هر دو در نهایت میمیرند» چهار بخش دارد: قاصد مرگ، آخرین دوست، آغاز و پایان. هر بخش شامل فصلهای کوتاهتری است که اغلب آنها از زبان متیو و روفوس به صورت اول شخص روایت میشوند. برخی فصلها نیز روایتهای سوم شخصی از شخصیتهای فرعی داستان ارائه میدهند. بدین ترتیب خواننده به درک بهتری از شخصیتهای کتاب، حتی کارمندان شرکت قاصد مرگ که ابتدا افرادی بیاحساس به نظر میآیند، میرسد.
«قاصد مرگ» نیز نقش مهمی در داستان ایفا میکند. در طول داستان به تاثیر این شرکت بر جامعه، کنجکاوی مردم دربارهٔ نحوهٔ کار آن و شبکههای اجتماعی و خدماتی که به دنبال آن ایجاد شدهاند اشاره میشود. گرچه چنین شرکتی در واقعیت وجود ندارد اما ترس از مرگ و سایر احساساتی که شخصیتهای کتاب تجربه میکنند، احساسات مشترک همهٔ انسانها هستند که خواننده هنگام خواندن این رمان میتواند با آنها روبهرو شود. کتاب «هر دو در نهایت میمیرند» ارزش هر لحظه و هر روز از زندگی را یادآوری میکند و نشان میدهد که زندگی بدون مرگ، غم، عشق و دوستی معنا ندارد.
درباره نویسنده کتاب؛ آدام سیلورا
آدام سیلوِرا، نویسندهٔ آمریکایی کتابهای جوانان و بزرگسالان است. او در سال ۱۹۹۰ در نیویورک متولد شد و نویسندگی را از ده سالگی با نوشتن فنفیکشنها آغاز کرد. سیلورا پیش از نویسندگی حرفهای، در مشاغل مختلفی مانند کتابفروشی و منتقد کتابهای کودک و جوانان فعالیت کرده بود. در سال ۲۰۱۵ اولین رمان او منتشر شد و به لیست پرفروشهای نیویورکتایمز و فهرست نهایی یکی از جوایز ادبی راه یافت. در سال ۲۰۱۷ دو رمان بعدی او منتشر شدند که «هر دو در نهایت میمیرند» یکی از آنها بود. سیلورا چهارمین رمان خود را با همکاری بکی آلبرتالی نوشت و در سال ۲۰۱۸ منتشر کرد. سپس شروع به نوشتن مجموعهٔ «چرخهٔ بینهایت» در ژانر فانتزی کرد که دو جلد اول آن در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ منتشر شدند. همچنین به دنبال کتاب «هر دو در نهایت میمیرند»، کتاب جدید آدام سیلورا از مجموعهٔ «قاصد مرگ» با عنوان «اولین کسی که در نهایت میمیرد» در سال ۲۰۲۲ به چاپ خواهد رسید. او تاکنون چند داستان کوتاه نیز به منتشر کرده است. تمام کتابهای سیلورا نقد و نظرهای مثبتی دریافت کرده و جزئی از فهرست کتابهای پرفروش بودهاند. همچنین از برخی از رمانهای او از جمله «هر دو در نهایت میمیرند» سریالهایی در حال ساخت است.
جملاتی از کتاب «هر دو در نهایت میمیرند»
«… آدمها فکر میکنن برای کارهایی که دوست دارن، همیشه وقت دارن و لذت داشتههاشون رو نمیبرن، حتی حرفهاشون رو هم بههم نمیگن و صبر میکنن. اما من فهمیدم که ما آدمها واقعاً وقتی برای منتظر شدن و تلف کردن نداریم. اگر دنبال چیزهایی که دوست داریم نریم، چیزی جز حسرت برامون نمیمونه. تو داری میمیری و ممکنه هیچوقت نتونم به اندازة کافی بهت بگم که چقدر ازت ممنونم. برای همین، تا وقت داریم، میخوام تا جایی که میتونم، بهت بگم ممنونم، ممنونم، ممنونم و ممنونم. »
قانون مهم و شمارة یک او این بود: روز آخریها دیگر انسان نیستند. همین. اگر از همین تکقانون ساده و آسان پیروی میکردید، دیگر لازم نبود ساعتها وقتتان را پیش مشاوران روانشناسی شرکت تلف کنید. آندریا خوب میدانست که هیچ کاری نمیتوان برای روز آخریها انجام داد. او نمیتوانست بالششان را درست کند یا برایشان شام آخری تدارک ببیند یا مهمتر از همه، زنده نگهشان دارد. حتی زبانش را هم سر دعا کردن برایشان تلف نمیکرد. درگیر داستان زندگیشان نمیشد و برایشان اشکی نمیریخت. فقط به آنها میگفت که دارند میمیرند و به زندگیاش ادامه میداد. هر چه زودتر تلفن را قطع میکرد، زودتر میتوانست به روز آخری بعدی زنگ بزند. آندریا هر شب به خودش یادآوری میکرد که روز آخریها چقدر خوشبختاند که او را دارند. او فقط به آنها نمیگفت که دارند میمیرند، بلکه به آنها فرصتی میداد تا واقعاً زندگی کنند.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | هر دو در نهایت میمیرند |
---|---|
مترجمان | میلاد بابانژاد - الهه مرادی |
ژانر | داستانی |
تعداد صفحه | ۳۳۶ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۲۸ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۸۷۴۰۲۵۴ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
داستان غم انگیز در عین حال عالی داره حتما بخونید