معرفی و بررسی کتاب پایی که جا ماند
کتاب «پایی که جا ماند»، عنوان اثری از سید ناصر حسینیپور، جانباز جنگ تحمیلی عراق به ایران است که برای اولین بار در سال ۱۳۹۱ هجری شمسی به چاپ رسیده بود. این کتاب در شش ماه اولیهٔ انتشار خود حدوداً بیست بار تجدید چاپ شده بود و تاکنون به چاپ هفتادم خود رسیده که با توجه به تیراژ بالای آن (۲۵۰۰ نسخهای) نشان از استقبال عجیب مخاطبان دارد. همچنین پایی که جا ماند در سال انتشار خود به عنوان کتاب سال دفاع مقدس برگزیده شد. پایی که جا ماند، کتابی بلندبالا و قطور است که در ۷۶۸ صفحه از قطع رقعی و با جلدی گالینگور به چاپ رسیده است. نشر سورهٔ مهر، ناشر ارزشی و ولایتمدار ایرانی که لقب انتشارات برتر اندیشه و هنر انقلاب اسلامی را یدک میکشد، انتشاراتی است که پایی که جا ماند را به چاپ رسانده است. نشری که در حوزههای مختلفی اعم از دفاع مقدس، تاریخ، کودک و نوجوان، داستان، شعر و… به فعالیت جدی میپردازد. این اثر جدای از محبوبیت در کشور خودمان، در سایر کشورهای جهان هم مطرح است و برای مثال تا به حال به شش زبان زندهٔ دنیا اعم از انگلیسی، عربیِ عراقی و لبنانی، اسپانیولی، اردو، استانبولی و فرانسوی برگردانی شده است. پایی که جا ماند، حاوی یادداشتهای روزانهٔ سید ناصر حسینیپور از زندانهای مخفی عراق است که باعث میشود بتوانیم این اثر را در گونهٔ ادبیات بدون مرز طبقهبندی کنیم. قالب کتاب به اتوبیوگرافی شباهت بسیاری دارد و خاطرات اسارت حسینیپور را تشکیل میدهد. قطعاً اگر در ایران زندگی میکنید تا به حال داستانهای زیادی از جنگ ایران و عراق شنیدهاید و حتی فیلمها و سریالهای مرتبط زیادی را دیدهاید؛ اما چیزی که کتاب حاضر را متفاوت میکند، مستند بودن و واقعگرایانه بودن تمام بخشهای آن است. موضوعی که باعث میشود بتوانیم پیشنهاد خرید کتاب حاضر را به شما بدهیم.
موضوع کتاب پایی که جا ماند
همانطور که پیشتر گفتیم، پایی که جا ماند درمورد خاطرات سید ناصر حسینیپور است. او با وجود تمام سختیهایی که کشیده است، سعی کرده تا به دور از غرضورزی و بر پایهٔ واقعیاتی که دیده به بیان خاطراتش بپردازد و این مساله جایی نمود دارد که او کتاب را به ولید فرحان (سرنگهبان اردوگاه شانزدهم تکریت) تقدیم کرده است؛ کسی که در زندان، بیش از همه حسینیپور و ایرانیان دیگر را مورد آزار و شکنجه قرار داده بود! نام کتاب برگرفته از جانبازی حسینیپور است؛ جانبازیای که در زمان اسارت او اتفاق میافتد و درد اسارت را بیش از پیش میکند؛ به نحوی که پزشکان عراقی هم او را در حین عمل بریدن پایش اذیت میکنند. اما حسینیپور از همین جانبازی هم به نفع خودش استفاده میکند و موفق میشود تا بریدهٔ کاغذهایی که خاطرات را در آنها نوشته بود، با مخفی کردن در پانسمان پای بریدهاش به ایران منتقل کند و اینچنین از آنها برای نگارش کتابش بهره ببرد.
آشنایی با سید ناصر حسینیپور
سید ناصر حسینیپور، نویسنده، لیسانسیهٔ ادبیات مقاومت، دیپلمات حوزهٔ فرهنگ و سیاستمدار اصولگرای معاصر است که به تازگی و در سال ۱۴۰۰ توانست به عنوان نمایندهٔ زادگاه خود یعنی گچساران و باشت، به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند. او در انتخابات میاندورهای و به علت رد شدن اعتبارنامهٔ غلامرضا تاجگردون که پیشتر در این حوزه رای آورده بود، به مجلس راه یافت. حسینیپور در نوجوانی و ۱۴ سالگی به جبهههای جنگ ایران و عراق اعزام شد و دو سال بعد، زمانی که تنها ۱۶ سال داشت، در جزیرهٔ مجنون به اسارت عراقیها در آمد. او سعی کرد تا تمام خاطرات گذرانده در زندانهای عراق را به هر سختی که شده به یاد داشته باشد و سپس بعد از اتمام اسارت به نگارش و انتشار آنان دست زد. این نویسندهٔ باهوش برای این کار از خلاصهنویسی و کدنویسی کردن وقایع روزانهاش در طول زندان استفاده کرد.
جملاتی از کتاب پایی که جا ماند
وارد اتاق که شدم، چهار افسر عراقی پشت میز نشسته بودند. عکس جوانی صدام با کت و کراوات، پشت سرشان به دیوار نصب بود. اتاقتر و تمیزی بود. نقشههای جنگی روی دیوارهای اتاق نصب بود. یکی از نقشهها، نقشهٔ هورالعظیم بود. شبیه نقشهای بود که در سنگر اطلاعات بود. روی میز بازجوها پارچ شربت پرتقال خودنمایی میکرد. از رنگش پیدا بود سانکوئیک است. در طول بازجویی بیشتر حواسم به شربت بود. دلم میخواست اجازه میدادند تا از آن پارچ شربت سر بکشم. اما نه خودشان میخوردند، نه به من تعارف میکردند. برداشتم این بود که گذاشتن شربت در مقابل دیدگان یک اسیر تشنه، آن هم در گرمای تیرماه، بخشی از شکنجههای روحی آنها بود. شاید هم من اشتباه میکنم!
اجازه نمیدادند آب بخوریم. یکی از بچهها از فرط تشنگی بلند شد و به سمت پارچ شربت دوید. همین که پارچ شربت را برداشت تا بنوشد، دژبانها به جانش افتادند و تا حد مرگ او را زدند. چنان او را زدند که از بینی و دهانش خون جاری شد. دو سه نفر از تشنگی بیهوش شدند. بچهها ماساژ قلبی و تنفس مصنوعی به آنها دادند. یکی از اسرا از تشنگی شهید شده بود و پیکر پاکش در گوشهٔ زندان در آن گرمای سوزان روی زمین رها شده بود. تشنگی عذابآور بود. فقط اجازه دادند به سر و صورت کسانی که بیهوش میشدند، آب بریزند…
وارد اتاق عمل شدم. قبل از اینکه بیهوشم کنند، استخوانهای خردشدهٔ پایم را با قیچی از زخمهایم بیرون کشیدند. از شدت درد لب میگزیدم. دلم نمیخواست فکر کنند، کم آوردهام. هرچند نهایتا کم آوردم. دکتر میتوانست این کار را بعد از بیهوشی انجام دهد، انجام نداد. من زیادی از دشمنم انتظار داشتم! توقع داشتم او مثل دکتر امیری، جراح و متخصص ارتوپدی بیمارستان لقمان حکیم مرا عمل کند. دکتری که استخوانهای خردشدهٔ پایم را با قیچی بیرون کشید، آدم مسنی بود. جثهای لاغر و صورتی سبزه داشت. به قیافهاش میآمد بالای شصت سالی داشته باشد. دکتر همراهش که جوان بود، اندام درشتی داشت. به نظر میآمد حدود چهل سالی داشته باشد. پایم را همان دکتر جوان قطع کرد. قبل از اینکه بیهوشم کنند، دکتر مسن عراقی حین انجام کار توضیحات پزشکی را به دکتر جوان میداد. بهترین لحظهٔ عمرم زمانی بود که پایم را بدون درد از زیر ملحفه تکان دادم!
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | پایی که جا ماند: یادداشتهای روزانه سیدناصر حسینیپور از زندانهای مخفی عراق |
---|---|
تعداد صفحه | ۸۰۸ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | گالینگور |
وزن | ۷۹۶ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۱۷۵۲۲۴۷ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
تا کنون کتابهای زیادی درمورد جنگ بین ایران و عراق نوشته شده، از شرح وقایع نویسی گرفته تا داستان زندگی و تجربیات شهدای دفاع مقدس. خاطراتی از شهدا و اسراء به جا مانده درک و آگاهی کاملی از وقایع جنگ به ما میدهد. برای نسلی که در جنگ حضور نداشتهاند یا آنقدر کودک بودهاند که چیزی به یاد ندارند این خاطرات از جان فشانیها و فداکاریهای آنان میگوید. کتاب پایی که جا ماند از آن دست کتابهایی است که چه از نظر نگارش و چه از نظر شرح واقعهها و توصیف موقعیتها جز بهترین آثار در حوزه دفاع مقدس به حساب میآید. این کتاب خاطرات سید ناصر حسینیپور را روایت میکند. او سعی بر این دارد که به دور از هرگونه تعصب به وقایعی بپردازد که واقعا اتفاق افتاده است. سید ناصر در سن ۱۴ سالگی به جبهه میرود و وقتی که در ۱۶ سالگی در واحد اطلاعات دیدهبان است در جزیره مجنون به اسارت عراقیها در میآید. وقتی اسیر میشود یک پایش را از دست داده. با این وجود او این کتاب را به ولید فرحان سرنگهبان اردوگاه شانزدهم تکریت تقدیم کرده است. کسی که در دوران اسارت بیش از همه او و اسراء دیگر را اذیت کرده است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۹۱ توسط نشر سوره مهر به چاپ رسید و در مدت کوتاه ۶ ماهه به چاپ بیستم رسید.