
انتشارات ترنگ منتشر کرد:
با همین حرفها بغض گلویم را فشرد و اشک آمد پشت چشمانم. یک آن زدم زیر گریه و دستم را جلو صورت گرفتم. شکوفه گفت: «آدم که عروسی مادرش گریه نمیکنه.» و خندید.
من، مرد پنجاه سالهای بودم که زن و دو فرزند داشت. با این حال هنوز بچهٔ مادرم بودم؛ مادری که رو در روی من ایستاده بود و تا لحظهٔ دیگر دست در دست مردی زندگی تازهای را شروع میکرد. این برای من نه خوب بود نه بود؛ اما اینکه دیگر من را نمیشناخت خیلی غمانگیز بود.
محصولات مشابه
مشخصات محصول
کد محصول:
172635
نویسنده:
ناشر:
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
145 صفحه
جلد:
شومیز
شابک:
9786226683135
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
0.0
از 0 امتیازپرسش و پاسخ (0)