راز قلعهٔ افسون شده

اگر فرزندان شما به خاطر ویروس کرونا، مدت زیادی است که در خانه به سر می‌برند و هیچ‌چیزی سرگرم‌شان نمی‌کند، به شما توصیه می‌کنیم که آن‌ها را با مجموعه کتاب‌های «ته‌جدولی‌ها»، نوشتهٔ روبرتو سانتیاگو آشنا کنید. این مجموعهٔ هجده جلدی، ماجراهای تیمی از بچه‌های فوتبال را روایت می‌کند که بهم قول داده‌اند تا همیشه پای پیوند دوستی خود بمانند و انواع اقسام ماجراها را در کنار هم تجربه کنند. آن‌ها در هر جلد از مجموعه، ماجراهای جذابی را تجربه می‌کنند. ماجراهایی خنده‌دار، سرگرم‌کننده، کمدی و هیجان‌انگیز که صرفا به خود فوتبال هم ختم نمی‌شوند. علاوه بر این، تصویرگری جذاب این مجموعه، باعث جذابیت بیشتر کتاب شده است. تا کنون، هفت جلد از این مجموعه توسط نشر هوپا و با ترجمهٔ سعید متین، به چاپ رسیده است. ما در این مطلب قصد داریم، راجع به جلد ششم این مجموعه، یعنی «راز قلعهٔ افسون شده» خلاصه‌ای در اختیارتان قرار دهیم. اما قبل از آن، بیایید چند کلامی راجع به نویسندهٔ این مجموعه صحبت کنیم.

روبرتو سانتیاگو؛ نویسنده کتاب راز قلعهٔ افسون شده

روبرتو سانتیاگو، نویسندهٔ اسپانیایی و متولد سال ۱۹۶۸ در مادرید است. او علاوه بر نویسندگی، به کارگردانی، فیلم‌نامه‌نویسی و نمایشنامه‌نویسی نیز مشغول است. به طور کلی، سانتیاگو طبع بسیار خوبی در زمینهٔ طنز دارد و کمدی جذابی که به کار می‌برد، از کودک تا بزرگسال را می‌خنداند. او در سن ۱۳ سالگی، به خاطر بازی در فوتبال مدرسه برندهٔ مدال شد و آنقدر این خاطره برایش شیرین بود که تصمیم به نوشتن مجموعهٔ ته‌جدولی‌ها کرد. از سایر آثار او می‌توان به دزد دروغ‌ها، آخرین مرد ناشنوا، جون و ماشین ترس، قدرت‌های ماورائی، رویای ایوان، شمارش معکوس، الکساندرا و هفت محاکمه و… اشاره کرد. او در سال ۲۰۰۶، با «طولانی‌ترین پنالتی دنیا»، جایزهٔ گویا، برای بهترین فیلم‌نامه را از آن خود کرد.

از دامن اسکاتلندی تا قلعهٔ افسون شده

این بار، فرانسیسکو گارسیا کاساس به همراه دوستانش در اسکاتلند حضور دارد. آن‌ها در مسابقات بین‌المللی شش خاندان شرکت کرده‌اند و باید در رقابت‌های متنوعی پیروز شوند. از پرتاب تنهٔ درخت گرفته تا فوتبال. صحنهٔ ابتدایی، طبق معمول با یک کمدی جذاب از زبان راوی اصلی شروع می‌شود. او خود را در حالی توصیف می‌کند که دامن چهارخانهٔ سبز پا کرده و با جدیت به افق چشم دوخته است. اما تمام جدیت ظاهری او، با حرف‌هایی که می‌زند در تضاد است و مخاطب را به خنده وا می‌دارد. در تمام بخش‌های کتاب، تصویرسازی به متن کمک می‌کند تا ماجرا به همین شیوه، پارادوکس داشته باشد و خنده‌دار شود. از آنجا که اسکاتلند یک شهر باستانی و تاریخی است و افسانه‌های زیادی راجع به جن، هیولا و اشباح در آن وجود دارد، بچه‌ها ناخودآگاه درگیر این خرافات می‌شوند و ترس نفسشان را بند می‌آورد. آن‌ها در طول مسابقات باید هم برنده شوند، هم با ترسشان مقابله کنند. برای مثال، آن‌ها شایعه‌ای را در مورد اینکه اگر سه صلیب را داشته باشند، به شبح تبدیل می‌شوند، باور می‌کنند. اما دست بر قضا، در یکی از مسابقات باید سه صلیب پیدا کنند. پس کاراکترها دست و دلشان به بازی نمی‌رود. از همه بدتر اینکه بچه‌ها شب را باید در قلعه‌ای به عنوان خوابگاه سپری کنند که همین ترسشان را بیش از پیش می‌کند. همانطور که از نام این جلد معلوم است، بچه‌ها درگیر این می‌شوند که در قلعه، شبح و هیولا پیدا کنند و خود را نجات دهند. اما در عین حال، از ماهیت کمدی و طنز داستان چیزی کم نمی‌شود.

خشکمان زد. در سکوت مطلق. و بالاخره توانستیم هیولای دریاچهٔ مک‌لود را ببینیم. «باحال است، نه؟ » هیولا حرف می‌زد. به اسپانیایی. گفت: «می‌گویم باحال است. نه؟ » یک طرف هیولا باز شد و سروکلهٔ… مردی کاپشن به تن پیدا شد که برایمان دست تکان می‌داد. «بابا؟ » پدرم گفت: «فوکوس آلپوخارا ۳۰۰۰ ایکس‌دی را بهتان معرفی می‌کنم! » آن مرد پدرم بود.

حضور پررنگ پدر و مادر فرانسیسکو

جالب اینجاست که حضور پررنگ و با اهمیت خانواده و مربی در این داستان (و سایر داستان‌های این مجموعه) به وضوح احساس می‌شود. در اکثر جلدها، اثری از مادر یا پدر فرانسیسکو وجود دارد که با وجود خطاهای جزئی مثل خواب ماندن، دویدن وسط خیابان، عجله کردن و سایر اتفاقات خنده‌دار، ذره‌ای از توجه آن‌ها نسبت به فرزندشان کم نمی‌شود. علاوه بر این، نحوهٔ صحیح رفتار با بچه‌ها توسط معلم‌ها و مربی‌ها نیز آموزش داده می‌شود. پس این داستان، نه تنها می‌تواند برای بچه‌ها سرگرم‌کننده باشد، بلکه به خوبی می‌تواند شما را در برخی نکات، راهنمایی کند.