
قیمت:
500,000
10٪
450,000
تومانءء
قیمت:
500,000
10٪
450,000
تومانءء
پیکنیک در خانهٔ ادریسیها
غزاله علیزاده، نویسندهٔ فقید ایرانی اثری دارد به نام «خانهٔ ادریسیها» که گویی برای تمام زمانها نوشته شده و قوت خود را در یک دوره نمیبیند که هیچ، نقدهای خود را هم تنها به یک دورهٔ خاص تاریخی و حتی یک مکتب یا ایدئولوژی خاص وارد نمیکند. این کتاب دو جلدی در قالب رمان و سبک رئالیسم (واقعگرایی) نوشته شده، گرچه که به قول بعضی از منتقدین باید آن را اثری پلیژانر (چندژانره/ چندوجهی) حساب کنیم و رگههایی از رئالیسم جادویی، سوررئالیسم(فراواقعگرایی)، اگزیستانسیالیسم (هستیگرایی) و حتی ناتورالیسم(طبیعتگرایی) در آن دیده میشود! این کتاب، یکی از سیاسیترین آثار جهان در قالب رمان است و با نمادگراییها و ارجاعات بسیار زیاد خود، داستانی سمبلیک از یک موقعیت فانتزی و آخرالزمانی را بر بستر زندگی یک خانوادهٔ اشرافی و تقابلهای آنان با انقلابیون کمونیستی به تصویر میکشد. نگارش خانهٔ ادریسیها در سال ۱۳۶۹ هجری شمسی به اتمام رسید و این کتاب از سال ۱۳۷۰ تاکنون توسط دو انتشارات تیراژه و توس، در حدود سی هزار نسخه به فروش رسیده است. اثر علیزاده، یک اثر دو جلدی است که مجموعا سیر روایی محکمی را بیان میکند، اما هر یک از دو جلد آن به تنهایی هم ارزش و استقلال یک اثر ادبی را دارند. البته در بسیاری از نسخههای چاپ شده، هر دو جلد در یک مجلد قرار گرفتهاند. این اثر، در دوران خود به موفقیت زیادی دست نیافت و گرچه پس از مرگ علیزاده، لوح زرین و دیپلم افتخار جایزهٔ «بیست سال ادبیات داستاننویسی» را از سوی وزارت ارشاد دریافت کرد اما به مرور و پس از گذشت سالها، کمکم ارزش والای خود را به ادبیات ایران مینمایاند؛ برای مثال در مستندی به نام محاکات و با کارگردانی پگاه آهنگرانی به گوشههایی از این اثر گریزهایی زده شده است.
گفتگوی تمدنها
خلاصهٔ داستان خانهٔ ادریسیها از این قرار است که خانوادهٔ ادریسی یکی از خاندانهای نجیبزاده و خانزادهٔ شهر عشقآباد محسوب میشوند؛ این خانواده در دهههای متمادی به عنوان سرور و سالار شهر مطرح بودهاند اما اخیرا در مسیر زوال قرار گرفتهاند و همزمان با این موضوع، انقلابی کارگری از سوی افرادی موسوم به آتشکار در جریان است. آتشکاران با هجوم به خانهٔ بزرگ ادریسیها (که در حد یک قصر است) آن را تصاحب کرده و تا مشخص شدن وضعیت خانواده -که از نظر انقلابیون همگی مجرم هستند- قرار بر استفادهٔ اشتراکی دو گروه از آن میشود. داستان اصلی درواقع بنای تعارضات، تناقضات و مباحثات غیرمستقیم ایدئولوژیهای این دو گروه با همدیگر است که شکلی ترسناک از گفتگوی زوری تمدنها را پدید میآورد! در این بین، مظلومیت زنان، مظلومیت قشر روشنفکر و مهمتر از این دو، مظلومیت وطن به مثابه خانه، در دستور کار مضمونی علیزاده هستند و مضامین عاشقانه بر بستر سیاست داستان سوار میشوند تا رنگ و بوی خوبی به آن بدهند؛ برای مثال خانم ادریسیها در گذشتههای دور ماجرایی عاطفی با رهبر جنبش آتشکاران (قهرمان قباد) داشته و پس از سالها زمانی دوباره با او روبهرو میشود که با وجود جانبازیهای زیاد در راه جنبش، از سوی اغلب انقلابیون طرد شده و دیگر شکوه سابق را ندارد.
نظر منتقدین
رمان خانهٔ ادریسیها واکنش بسیاری از منتقدین را دربر داشت که اکثریت آنان نگاهی مثبت را شامل میشدند؛ منتقدینی مانند حسن میرعابدینی، حمیدرضا فرضی و ایلیا آناهی به طور جدی به این اثر، امتیاز بالایی دادند و دو نفر از ادیبان ویژهٔ ایران به صورت مقاله و کتاب و در واکنشهایی بلندتر به آن پرداختند و علیزاده را در نگارش کتاب، تاثیرگرفته از بزرگانی مانند لئو تولستوی، ولادیمیر ناباکوف و جورج اورول میدانستند و فرم کتاب را روسی ارزیابی کردند. جلال ستاری «درد جاودانگی» را نوشت و مرحوم محمد مختاری، شاعر برجسته در «پیچیدگیهای سرنوشت یک خانه» به خانهٔ ادریسیها پرداخت.
آشنایی با غزاله علیزاده
غزاله علیزاده با نام شناسنامهای فاطمه، در بهمن ۱۳۲۷ متولد شد. این نویسندهٔ ایرانی، کار ادبی خود را از دههٔ چهل با انتشار داستانهای کوتاه شروع کرد. زندگی شخصی او عجیب و غریب بود! او دو بار ازدواج کرد؛ ابتدا با بیژن الهی، شاعر و نقاش برجسته و سپس، بار دیگر با محمدرضا نظام شهیدی و دو دختر را که از بازماندگان زلزلهٔ سهمگین بوئین زهرا بودند را به فرزندی پذیرفت. او که از بیماری سرطان رنج میبرد، در ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۷۵، در روستای جنگلی جواهرده رامسر، پس از دو بار خودکشی ناموفق با حلقآویز کردن، به کوچی ابدی رفت. علیزاده پیش از خودکشی، خطاب به دوستان خود اینگونه وصیت کرده بود:
«آقای دکتر براهنی و آقای گلشیری و کوشان عزیز! رسیدگی به نوشتههای ناتمام خودم را به شما عزیزان واگذار میکنم. ساعت یک و نیم است. خستهام. باید بروم. لطف کنید و نگذارید گم و گور شوند و در صورت امکان چاپشان کنید. نمیگویم بسوزانید. از هیچکس متنفر نیستم. برای دوستداشتن نوشتهام، نمیخواهم، تنها و خستهام برای همین میروم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. از خانم دانشور عزیز خداحافظی میکنم. چقدر به همه و به من محبت کرده است. چقدر به او احترام میگذارم. بانوی رمان، بانوی عطوفت و یک هنرمند راست و درست. با شفقت بسیار. خداحافظ دوستان عزیزم. »
محمد مختاری، بعد از مرگ علیزاده در مرثیهای ادبی نوشته بود:
«همیشه میگفتند تاوان عمر دراز این است که آدم به سوگ عزیزانش مینشیند. اما اکنون انگار این قرار هم برهم خوردهاست. پس بیآنکه عمر به درازا کشد باید شاهد ضایعات شتابناک این پیکرِ فرهنگی بود که میخواهد با اندامهایی بیقرار و پراکنده برقرار بماند…»
در بخشی از کتاب خانهٔ ادریسیها میخوانیم:
+ مردم میگویند او را عوض کردهاند، این آدمِ مات، قباد نیست.
- نه، این همه شباهت بین دو نفر ممکن نیست، قبادی که روی تخت مینشیند با قبادی که در کوه دیدم مو نمیزند.
+ عقلم به من میگوید که سر قهرمان قباد را زیر آب کردهاند.
- اگر او را کشته باشند این مترسک سرِ جالیز به چه کارشان میآید؟
+ اختیار دارید! کشتن قباد ساده نیست، ملت بلوا راه میاندازد.
مشخصات محصول
مشخصات محصول
نظرات کاربران(1)
مرتب سازی براساس:
۴.۳
مرتب سازی براساس:
2 سال پیش