
0 کالا
نیل گیمن در حال حاضر یکی از مشهورترین نویسندگان ادبیات وحشت و علمی-تخیلی به حساب میآید و حالا با ۳۰ سال سابقه در رماننویسی، یکی از بهترینها هم هست. او در سبکی مینویسد که جزو تازهترین شیوهها در ادبیات مدرن است و به همین دلیل، تعیین یک ژانر مشخص برای آن، کار سادهای نیست. نویسندگانی که در این زمینه مینویسند، اکثراً مؤلفههای زیادی را از سبکهای دیگر کمک میگیرند و با حمایت گستردهٔ ناشران و استقبال زیاد مخاطبان، توانستهاند کار خود را به عنوان یک سبک تازه در ادبیات معرفی کنند که هنوز راه زیادی را در پیش دارد. ژانر علمی-تخیلی از آن نوعیست که ابتدا در ادبیات به تصویر کشیده شد و اولین نمونهٔ آن، شخصیت معروفیست که «مری شلی» خلق کرد؛ «هیولای فرانکشتاین». از آن زمان این سبک محبوبیت زیادی پیدا کرد و تا قرن بیستم که داستانهای سفر در زمان به میان آمدند، نویسندگان زیادی در این حوزه فعالیت کردند. از طرفی رمانهای ژانر وحشت با نویسندگانی مثل «استفن کینگ» در دنیا شناخته میشوند و نیل گیمن توانسته در سبک تلفیقی خود، از شاخصههای ادبی و تکنیکهایاو نیز الهام بگیرد. اما نقطهٔ قوت گیمن در همین حرکت بر لب مرزهاست؛ او داستانهایی مینویسد که آدمهایش بسیار آشنا هستند و بسیار دور. برای همین دلمان میخواهد که اتفاقات جادویی و فانتزی آن را باور کنیم و نویسنده به شکل تازهای ما را به این دنیا وارد میکند.
کتابهای برتر نیل گیمن
اولین کتابی که از نیل گیمن منتشر شد، در سال ۱۹۹۰ به بازار آمد و نویسنده را به یک ستاره تبدیل کرد. گیمن تلاش کرد تا فضای داستانیاش را حفظ کند و با همان زمینه، سبکهای جدیدی را امتحان کند و کتابهای بیشتری بنویسد. پرکار بودن او یکی از دلایل محبوبیت اوست؛ چون او در سبکش از نکتههای روانشناختی بهرهٔ زیادی میگیرد و توانسته در طول این سالها، همواره ارتباطش را با مخاطبانش از هر قشر حفظ کند. نیل گیمن را میتوانیم نمونهٔ یک استاد داستانگویی بدانیم که در هر سبکی وارد میشود، هم ضرورتهای آن را حفظ میکند و هم با اضافه کردن رد پای خودش به اجزای مختلف پیرنگ، خود سبک را هم ارتقا میدهد. آثار برتر او عبارتاند از «کورالین، خدایان آمریکایی، فال نیک، کتاب گورستان، اساطیر نورس، ناکجا، اقیانوس انتهای جاده و گرگهای توی دیوار». البته اینها فقط بخشی از کلکسیون رنگارنگ آثار گیمن است و در هر سالی که این نویسندهٔ پرکار پشت سر میگذارد، حداقل یک کتاب از او به جا میماند. اهمیت سبک و شیوهٔ داستانگویی نیل گیمن در این است که همیشه به الگوهای ساختاری که بر اساس اصول کلاسیک چیده شدهاند، پایبند بوده و تلاشش را بر تمرکز کردن روی تسلط به تکنیکها و شیوهٔ انتقال حس منعطف کرده است.
علم و فانتزی در سبک نیل گیمن
در شناختن شخصیت و نگاه یک فرد، پیش از هر چیز باید به سنتها و پیشزمینههای ذهنی او توجه کنیم و نحوه الگوبرداری او را از کارهای دیگران بسنجیم. نیل گیمن یکی از نویسندگانیست که تجربهگرایی را در دستور کارش قرار داده و کار خود را با آغوش باز به نویسندگان پیش از خود پیوند زده است. او از «جان آر. آر. تالکین، استفن کینگ، سی. اس. لوئیس، مری شلی، لوئیس کارول، رادیرد کیپلینگ و ادگار آلن پو» به عنوان نویسندگانی یاد میکند که در علاقهٔ او به ادبیات داستانی ژانر فانتزی بیشترین تأثیر را داشتهاند. در داستانهای او ما با شخصیتهای تنها، غمگین و سرگشتهای مواجه میشویم که دنبال گمشدهای میگردند و در مسیر تکاپویی که در دنیای غیرواقعی دارد، دورهای از جنس گذار از گذشته را تجربه میکند. این دنیا آنقدر غیرواقعیست که نمیتوانیم حتی آن را با الگوهای ابتدایی گیمن مثل «نارنیا» و «ارباب حلقهها» و «هابیت» مقایسه کنیم؛ اما در عین حال با همین المانهای تازه، به گونهای احساسات و عواطف انسانی مثل عشق، فقدان، خانواده، نوستالژی و غیره را خلق میکند که خوانندههایی از هر طیف را به کتابهای خود جذب میکند.
فعالیت در حوزه اقتباس و سینما
کتابهای نیل گیمن تابهحال میزبان اقتباسهای سینمایی و تلویزیونی متعددی بودهاند و مشهورترین آنها، انیمیشن «کارولاین» است. در سال ۲۰۰۹ مدیران کمپانیهای دیزنی و پیکسار به سراغ گیمن آمدند و رضایت او را برای تولید یک انیمیشن سینمایی با اقتباس از کتاب کارولاین در ژانر فانتزی سیاه، جلب کردند. اما این تنها باری نبود که گیمن به دنیای تصاویر راه پیدا کرد و پیش از این همکاریهای گستردهتری را به انجام رسانده بود. او در تولید انیمیشنهایی مثل «mirror mask»، «stardust»، «beowulf» نقش نویسنده را ایفا کرد و کتابهای او منبع اقتباس دو سریال تلویزیونی «American gods» و «good omens» نیز شدهاند.
نقل قولهای برتر از نیل گیمن
تو قلب پاکی داری. گاهی همین کافیست تا هرکجا میروی خودت را در امنیت ببینی؛ اما اکثراً اینطور نیستی.
همیشه وقتی تازه چیزی را که قبلاً نبوده ساختهای، دنیا به نظر روشنتر میآید.
شاید فردا جهنم باشد، اما امروز روز خوبی برای نویسندگی بود؛ و روزهایی که خوب مینویسی، هیچچیز دیگری مهم نیست.
راستش من واقعاً نمیدانم «دوستت دارم» یعنی چه… فکر کنم یعنی «من را اینجا تنها رها نکن. »
معشوقی را ببوس، کمی برقص، نام خودت و گنج دفنشده را پیدا کن؛ با زندگیات روبهرو، زندگی رنج است و لذت است، هیچ راهی را نرفته نگذار.
چیزی که تو داری و هیچکس دیگر ندارد، تو هستی. صدای تو، ذهن تو، قصهٔ تو، نگاه تو. پس بنویس و نقاشی کن و بساز و بازی کن و برقص و زندگی کن؛ هر اندازه که میتوانی.
دنیایی که در آن هیولاها و اشباح هستند و موجوداتی که میخواهند قلب تو را بدزدند، دنیای فرشتگان، رؤیاها نیز هست؛ دنیایی که درونش امید هست.
بزرگ شدن زیادی مبالغهآمیز است؛ فقط یک نویسنده باش!
بهتر است که در تاریکی شعلهور باشی، که دیگران را الهام ببخشی، که زندگی کرده باشی؛ تا اینکه در تاریکی نشسته باشی، کسانی را که شمع تو را بردند و باز نیاوردند، نفرین و ناسزا بگویی.
به رویاها اعتماد کن، به قلبت اعتماد کن، به داستانت اعتماد کن.
گاهی بیدار میشوی، گاهی سقوط تو را میکشد، گاهی وقتی سقوط میکنی، به پرواز درمیآیی.
او مطلقاً چیزی نمیگوید، اما فقط رو به بالا در آسمان تاریک خیره میشود، و به چشمهای غمگینش، رقص آرام ستارگان بینهایت را تماشا میکند.