لیست چاپهای دیگر
(۵۷)معرفی و بررسی کتاب شازده کوچولو (رقعی)
زمانی را به یاد بیاورید که در تختخواب دراز میکشیدید و با ذهنی که در بیشترین حد ممکن توان خیالپردازی دارد، به قصههای قبل خواب فکر میکردید… خیلی جذاب است! زمانی که بچهها قبل از خواب همهچیز را کنار میگذارند، همهٔ دوستیها و دعواها را فراموش میکنند، و فقط و فقط به رؤیاپردازی میپردازند. قصههای کوتاه، ساده و سرراستی که ساخته شده بود تا در چند دقیقه برای بچهها تعریف شود و بعد با یک نتیجهگیری خوب، یک پیام مستقیم را برساند. دوران کودکی (بین ۳ تا ۶ سال) بهترین زمان برای خواندن کتابهای داستان کودکانه برای بچههاست. در این سنین همهچیز در ذهن کودک در حال شکلگیریست و قوهٔ خیال کودک، از خلق هیچچیزی دریغ نمیکند؛ حتی میتواند پسربچهٔ عجیب و غریبی را تصور کند که از یک سیارهٔ تازهکشف شده به زمین میآید و با یک روباه و خلبان دربارهٔ احساسات و زندگیاش حرف میزند! شازده کوچولو نیازی به معرفی ندارد؛ اما دربارهاش آنقدر حرف گفتنی زیاد است که میتوانیم تعاریف و نقدهای را در مطالب عریض و طویلی که در وبسایتهای مختلف هست، بخوانیم. واقعاً چیزی که شازده کوچولو را بعد از کتاب مقدس مسیحیها، تبدیل به پرفروشترین کتاب جهان کرده چیست؟ راز این داستان جذاب، در سادگی آن است. کسی که این کتاب را نوشت نه یک فیلسوف بود، نه یک ادیب و نه شاعر؛ صرفاً یک خلبان رنجکشیده و تنها که روی اقیانوسها پرواز میکرد و دلش برای انسانیت تنگ میشد؛ یا بهتر بگویم: دلش برای انسانیت میسوخت. او در جنگی شرکت کرده بود که دهها میلیون نفر انسان را به کام مرگ کشانده بود؛ برای همین دلش نمیخواست از آسمان فرود بیاید. اگر میشد، آنتوان دوسنت اگزوپری، از همانجا ارتفاعش را زیاد و زیادتر میکرد و برای پیدا کردن یک خانهٔ جدید، به سمت دیگری از کهکشان میرفت؛ هرجایی به جز زمین. شاید وقتی این داستان ملیح و بیتکلف کودکانه را تکمیل میکرد، همان زمانی بود که تصمیم گرفت دلش را به دریا بزند و دیگر برنگردد؛ همینطور هم شد. آنتوان اگزوپری، خالق کتابی منحصربهفرد به نام «شازده کوچولو» که لالایی کودکانهٔ آدمبزرگهاست، یک سال بعد از نوشتن این کتاب در مکانی نامعلوم سقوط کرد و هرگز پیدا نشد.
موضوع کتاب شازده کوچولو
کلیدواژهٔ داستان شازده کوچولو، همان انسانیت است. این، داستان یک خلبان است، و یک شاهزادهٔ فضایی و یک روباه. نویسنده، خودش را در نقش راوی داستان تصویر میکند؛ خلبانی که درست وسط یک بیابان بیانتها، روی شنها فرود میآید و باید برای تعمیر هواپیمایش راهی پیدا کند. چیزی از شروع داستان نمیگذرد که شازده کوچولو جلوی خلبان سبز میشود؛ پسرک عجیب و غریب فضایی، با موهای طلایی، چهرهای مهربان اما جدی که انگار متعلق به یک مرد بالغ است. شازده کوچولو شروع میکند به تعریف کردن داستان زندگیاش؛ اینکه از کدام سیاره میآید، برای چه به زمین آمده و دنبال چیست. شروع بحثهای نظری این دو نفر جاییست که بر سر تفسیر یک نقاشی مبهم، به توافقی عجیب میرسند؛ خلبان میفهمد که این پسرک باوجود رفتار بالغانه، هنوز قوهٔ خیالش را از دست نداده، و این صحبتها به یک مفهوم میرسد؛ دریافت، ادراک و شناخت انسان نسبت به محیط پیرامون خود، از طریق قوای عاطفی تنها راهحل است. از اینجا به بعد، همهٔ مضامین دیگری که از زبان شازده کوچولو میخوانیم را میتوانیم به همین شناخت پیوند بدهیم؛ عشق او به گل و رنجهایی که درکنارش از او میبرد، نگاه غمگینش به زندگی انسانها، و ارتباط دوستانه و معلم-شاگردگونهای که با روباه برقرار میکند. داستان شازده کوچولو از هیچ حقه و پیچش و تکنیکی استفاده نمیکند تا نه بچهها را به اشتباه بیندازد، نه بزرگها را؛ شاید به این دلیل که دوسنت اگزوپری حتی کمترین امیدی نداشت تا راه نجات را در چیزی به غیر از انسانیت پیدا کند. البته در سال ۱۹۴۳ با انتشار تاریخی این کتاب در سراسر دنیا، چاپ بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه در جهان و بازگردانی آن به ۲۵۰ زبان مختلف، اثبات شد که این اعتقاد هنوز هم در وجود مردم تمام دنیا هست؛ یکی از همین زبانهای مقصد، زبان فارسی بود که انتشارات نگاه با ترجمهای روان از احمد شاملو، امکان خریدن کتاب شازده کوچولو را برای ما فارسیزبانها فراهم کرد.
نمادپردازی در داستان شازده کوچولو
آب
در داستان شازده کوچولو، آب نمادی از سیرآبی معنویست. در ابتدای داستان خلبان از اینکه در صحرا سقوط کرده و ممکن است دچار کمبود آب شود، نگران است؛ این بازتابی از ناراحتی و ترس خلبان از پیر شدن است. در انتهای داستان نوشیدن آب باعث میشود که به یاد کریسمس بیفتد. در حقیقت نویسنده در لایهای پنهانی اعلام میکند که این تشنگی و کمبودی که راوی در وجودش احساس میکند، نه تشنگی نسبت به آب که تشنگی روح اوست. در بخشی از داستان نیز وقتی یک نفر قصد دارد به آنها قرص رفع تشنگی بفروشد، شازده کوچولو میگوید که هیچ جایگزینی مادی برای رفع یک نیاز معنوی وجود ندارد. دوسنت اگزوپری در این بخش از داستان به مسیر معنوی و فلسفی شخصیتش یک بعد غیرارادی نیز میدهد و نشان میدهد که برای رسیدن به حقیقت امر، بعضی از لوازم قابل جایگزینی نیستند.
ستارگان
راوی داستان به عنوان یک خلبان، شناخت خوبی نسبت به ستارهها دارد و برای مسیریابی، همیشه از جهت و جایگاه آنها کمک میگیرد. اما پس از آشنایی با شازده کوچولو و اطلاع از اینکه چه دنیای بزرگ و غیرقابل تصوری در ماورای زمین ما وجود دارد، دیدگاه او نسبت به ستارهها به طور کلی دگرگون میشود. حالا معنای هرکدام از آنها برای خلبان متفاوت است و نویسنده ستارهها را نمادی از رمز و راز، بیکرانگی کائنات و تنهایی راوی میداند.
صحرا
فضایی که تمام داستان در آن اتفاق میافتد، صحرای بزرگ آفریقاست. وسیعترین کویر جهان در این داستان نمادی از ذهن راویست که توسط جامعهٔ بزرگسال، فارغ از حیات شکل گرفته است. صحرا خطراتی را هم در خود دارد، اما خلبان به کمک تفکر شازده کوچولو، توان این را پیدا میکند که مثل صحرایی که با چاه آب حیات را پی میگیرد، زندگی را به روح خود برگرداند.
قطارها
در فصل بیستودوم داستان، قطار نمادی از تلاشهای بیفکر و بیهودهٔ انسانهاست. قطارها وسیلهای هستند برای توضیح اینکه انسانها بدون دستیابی به آرامش واقعی، هرگز از جایی که هستند راضی نخواهند بود و این شتاب برای سفر کردن، بینتیجه خواهد ماند. نویسنده در قالب شخصیتهای ماجراجویی مثل شازده کوچولو و خلبان، خواننده را با این مسئلهٔ فلسفی مواجه میکند که هرچیزی در دنیای مادی، بالاخره برای انسانها عادی میشود؛ اینجاست که جستجوی شخصیتی مثل راوی آغاز میشود. جستجویی که طبق عقیدهٔ نویسنده، اگر انسان واقعاً بخواهد که به دنبال معنایی بگردد، آن معنا را در هر کجا که برود، در همان محیط اطرافش پیدا خواهد کرد.
دربارهٔ آنتوان دوسنت گزوپری
آنتوان دوسنت اگزوپری در سال ۱۹۰۰ م. در لیون فرانسه به دنیا آمد. پدرش زود از دنیا رفت و پس از مرگ برادرش، آنتوان برای تامین هزینههای خانواده وارد بخش تکنیسین هواپیمایی ارتش شد. با استعدادی که داشت به زودی خلبان ماهری شد و به استخدام ارتش درآمد. ایدهٔ اولیهٔ کتاب هم از تجربهٔ فرودی واقعی که برای سنت اگزوپری در صحرای آفریقا پیش آمده، گرفته شدهاست؛ نجات معجزهآسایی که برایش الهامبخش نوشتن این کتاب شد. تجربه و لذت پرواز راه او را به سمت نویسندگی باز کرد؛ جایی که پس از اولین ماجرای عاشقانهٔ زندگیاش کتاب پیک جنوب را نوشت. اکثر آثار دو سنت اگزوپری با حرفهٔ خلبانیاش پیوند خوردهاست و نگارش کتاب شازده کوچولو -که کار تصویرگری آن را هم خود او با آبرنگ انجام دادهاست- شاهکاری ادبی را در کارنامهاش رقم زد. اقتباسی سینمایی هم از این کتاب در سال ۱۹۷۴ م. به کارگردانی استنلی دانن تولید شد.
جملاتی از کتاب شازده کوچولو
- همهٔ آدمبزرگها زمانی بچه بودند، اما فقط تعداد کمی از آنها، این را به یاد میآوردند.
- زمانی که صرف گل رُزت کردهای، آن را ارزشمند میکند.
- در یکی از ستارهها من زندگی خواهم کرد، در یکی از آنها من خواهم خندید؛ و وقتی به آسمان نگاه کنی به نظر میرسد که همهٔ آنها در حال خندیداند.
- راز من این است، یک راز خیلی ساده: فقط از طریق قلب و احساسات است که آدمها میتوانند درست ببینند. چیزی که ضروریست از چشمها پنهان است.
- قضاوت کردن خود از قضاوت دیگران خیلی سختتر است. اگر موفق بشی که خودت را به درستی قضاوت کنی، آن وقت تو حقیقتاً انسان خردمندی هستی.
- زیباترین چیزها در دنیا، قابل دیدن یا لمس شدن نیستند، آنها با قلب احساس میشوند.
- همهچیز یک معمای بزرگ است.
- برای کسانی که مسافر هستند، ستارهها راهنما خواهند بود.
- شازده کوچولو بالاخره ادامه داد: «مردم کجا هستند؟ بیابان کمی حس تنهایی دارد…» مار در جوابش گفت: «وقتی در بین مردم هستی هم تنهایی. »
- شاید در تمام دنیا میلیونها رز وجود داشته باشد، اما تو تنها رز من هستی، رز منحصربهفرد من.
- تو همان گل هستی، نادر و بیاندازه زیبا. تو مغرور و خودخواه هم هستی. تو اغلب اجازه میدهی که غرورت سر راه احساساتت قرار بگیرد. با این وجود تو واقعاً محبوب و باارزشی.
- روباه گفت: «مردم معمولاً این را فراموش میکنند، اما تو نباید فراموش کنی. تو برای همیشه نسبت به کسی که اهلیاش کردهای، مسئولی. تو مسئول گل رزت هستی.
- هیچچیز هرگز از بین نمیرود تا زمانی که چیزی را که باید بدانیم، به ما بیاموزد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | شازده کوچولو (رقعی) |
---|---|
ژانر | کلاسیک، داستانی، فانتزی |
تعداد صفحه | ۱۰۳ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۴ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۰۱۳۸ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
شازده کوچولو کتاب شناخته شده و مهمی است. داستانی که در تلاش برای جستجوی انسانیت شکل گرفته و یک تجربهٔ خیالپردازانه از انسانی بلندپرواز به نام آنتوان دوسنت اگزوپری است. البته که در ایران هم شاعری بلندپرواز به نام احمد شاملو این اثر را به فارسی برگرداند. گویی که در و تخته به هم جور آمدند و منجر به خلق اثری شاعرانه و لطیف شدند. داستانی که اگر دیگر نقاط جهان را هم کنار بگذاریم، در کشور خودمان هم بسیار محبوب و شناخته شده است. داستان شازده کوچولو روایتی است خیالی در رابطه با پسری از دنیایی دیگر که در طلب انسانیت است. داستانی که شاید در نگاه اول کودکانه به نظر برسد، اما در عمق داستان به دنبال زدن تلنگری به بزرگسالان است. آنها که به مرور و با رشد منطقشان احساسات کودکانه و خیالپردازی را فراموش کردند و از انسانیت فاصله گرفتهاند. شازده کوچولو در واقع ریشهای از امید اگزوپری برای بازیابی انسانیت از دست رفتهٔ ما است. این کتاب به دلیل حجم کم و قلم روان و شاعرانهای که شاملو در بازگردانی آن به کار برده، زمانی کوتاه و لذت بخش از مطالعهٔ ما را به خود اختصاص میدهد. پیشنهاد کتابچی به همهٔ کتاب دوستانی که در جستجوی انسانیتاند؛ و همهٔ آنها که در زندگی خود به دنبال خیال پردازی هستند.