آرتور میلر (Arthur Miller)
صدای طبقهٔ کارگران آمریکایی
جنگ جهانی دوم هر بدی که داشت، باعث شد نمایشنامه نویس بزرگ آمریکایی به نام آرتور میلر، با شاهکارهای مختلف خود پا به عرصهٔ ادبیات بگذارد. او که چنین جنگ هولناکی را تجربه کرده بود، به خوبی میتوانست جو ناآرام سیاسی و اجتماعی را در آمریکا حس کند. پس شروع به نوشتن نمایشنامهها و درامهایی کرد که راجع به مسیری که کشور در آن قدم گذاشته، دید صریح و درستی به مردم بدهد. درست به همین دلیل هم آثار او در این عرصه مثالزدنی و بینظیر هستند.
البته این تنها جنگ نبود که روی روحیهٔ میلر، تاثیر منفی گذاشت. او در سال ۱۹۱۵ از پدر و مادری یهودی و مهاجر در منهتن متولد شد. اگر رمانهایی مثل «رگتایم» یا «ساندویچ ژامبون» را خوانده باشید، به خوبی میدانید که در گذشته و اوایل قرن بیستم، مهاجران ساکن در آمریکا چه سختیهایی را تجربه میکردند.
در کنار بحران «مهاجر بودن در کشور آمریکا» میلر بحران «ورشکسته شدن والدین» خود را نیز تجربه کرد. بعد از اینکه خانواده در کار و بار خود ورشکست شد، مجبور شدند که به بروکلین نقل مکان کنند. میلر که از بچگی شاهد استیصال پدرش بود، در معرض مشکلات روحی خیلی زیادی قرار گرفت. اما این مشکلات او را از ادامهٔ زندگی ناامید نکرد. میلر پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان، به چند شغل مختلف روی آورد تا بتواند شهریهٔ دانشگاه خود را پس انداز کند. در سال ۱۹۳۴، او در دانشگاه میشیگان ثبت نام کرد و آنجا با تلاش بسیار زیاد، مشغول یادگیری تکنیکهای مختلف نوشتن شد.
میلر پس از فارغ التحصیلی به نیویورک بازگشت و در آنجا به عنوان یک نویسندهٔ مستقل مشغول به کار شد. در سال ۱۹۴۴، اولین نمایشنامهٔ خود یعنی «مردی که بخت یارش بود» را به چاپ رساند. این نمایشنامه راجع به مردی موفق بود که نسبت موفقیت خود، ناراضی است. «مردی که بخت یارش بود» به تم اصلی آثار بعدی میلر تبدیل شد. در سال ۱۹۴۵، میلر رمانی با عنوان «تمرکز» را منتشر کرد و دو سال بعد، اولین نمایش او در سالن تئاتر Broadway روی پرده رفت. اثر دیگر او به نام «تمام پسرهای من»، توانست موفقیت آنی را برای میلر به ارمغان بیاورد. این اثر داستانی تراژدی راجع به یک سازنده است که برای نجات تجارت خود، قطعات معیوب را به ارتش میفروشد. از آنجا که در این اثر، اخلاق و معنویات به جنگ افسردگی میرود، توانست محبوبیت بسیار زیادی در میان مردم جنگزده و افسردهٔ آمریکایی به دست بیاورد.
تنها دو سال پس از موفقیت در «همهٔ پسران من»، میلر با معروفترین و بزرگترین کار خود یعنی «مرگ یک فروشنده» سر و صدای زیادی به پا کرد. «مرگ یک فروشنده» نیز مثل سایر آثار میلر با موضوعاتی چون فداکاری والدین و افسردگی سروکار داشت، راجع به تاجری شکست خورده بود که سعی میکرد زندگی خودش را نجات دهد. در آخر برای نجات زندگی پسرش، خودکشی کرد تا بتواند از بیمه برای او پولی تهیه کند. این فروشنده، ظاهرا کاراکتری تراژدی است که بر اساس شکسپیر یا داستایوفسکی خلق شده است.
این نمایشنامه توانست جایزهٔ پولیتزر و محفل منتقدین درام را از آن خود کند و حتی بیش از ۷۰۰ بار روی پردهٔ تئاتر اجرا شود. جالب است بدانید که در مدت کوتاهی، «مرگ فروشنده» به بیش از ده زبان دنیا ترجمه شد و نویسندهٔ آن را میلیونر کرد.
همانطور که در ابتدا اشاره کردیم، میلر از افسردگی جنگ و جو ناآرام آمریکا رنج میبرد. پس او قلم خود را برای نوشتن «ساحره سوزان» تراشید. نمایشنامهای که یک تراژدی وحشتناک را بازسازی میکرد و سعی داشت فرهنگ قرون وسطی در یکی از شهرهای مهاجرنشین آمریکایی را نقد کرده و اوضاع سیاسی و اجتماعی حاکم را نیز به چالش بکشد.
این نمایشنامه، صدای میلر و نگرانی او در رابطه با طبقهٔ کارگران را به خوبی به گوش ملت آمریکا رساند. اما ظرف مدت سه سال، میلر به کمیته فعالیتهای غیرآمریکایی مجلس نمایندگان فراخوانده شد و به جرم تحقیر کنگره و عدم همکاری محکوم شد. در این اوضاع، میلر حتی مجبور شد که از همسرش مریلین مونرو، که یک بازیگر آمریکایی بود نیز جدا شود. گرچه ازدواج او، چندان موفق نبود و ناآرامیهای ذهنی زیادی را برایش به دنبال داشت. میلر در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، آثار زیادی خلق نکرد و ابتدا روی هولوکاست پرداخت، اما بعد از آن در ژانر کمدی شروع به نوشتن کرد.
آرتور میلر بیش از هر نمایشنامه نویس دیگری، به موضوعات مربوط به طبقهٔ کارگران سفیدپوست آمریکایی پرداخته است. او با قلم زیرکانه و منحصربهفرد خود، به همراه دیدی رئال و واقعگرا، شخصیتهایی را خلق کرده است که صدای آنها بخشی مهم از چشم انداز آمریکا است. بینش و مهارت میلر در خلق چنین آثاری، او را به یکی از بزرگترین نمایشنامهنویسهای آمریکایی تبدیل کرده است. او با مرگ خود در سال ۲۰۰۵ میلادی، عرصهٔ ادبیات آمریکا را تنها گذاشت.