معرفی و بررسی کتاب ساندویچ ژامبون
همذاتپنداری با گربهها!
طنز تلخ در ادبیات آمریکا رواج بسیاری دارد تا جایی که به ژانری در سینما هم بدل شده است. رمان «ساندویچ ژامبون» یا به عبارت دقیقتر «ژامبون در نان چاودار» نام یکی از آثار «چارلز بوکوفسکی» است که نسبت به بقیهٔ کتابهایش، کمتر رگههای طنز دارد یا اگر دارد هم به شکل همان طنز تلخ است. این نویسندهٔ شهیر و تاثیرگذار آمریکایی در سال ۱۹۸۲ میلادی «ساندویچ ژامبون» را منتشر کرد و در کنارِ اشتیاقِ منتقدین، با استقبال بالای مخاطبانِ جدی ادبیات داستانی روبهرو شد.
از طرفی، بسته به طرز نگاه و شیوهٔ تاویلِ مفاهیمی که از دل داستان برمیآید، میتوان این اثر را به «ناتور دشت» از جی. دی. سالینجر، و یا به «بوف کورِ»صادق هدایت ارتباط داد، که در بعضی دیالوگها و رویدادهای مشابه، خودنمایی میکنند. «اتوبیوگرافی» یا «زندگینامهٔ خودنوشت»، بهترین فرمتی است که بوکوفسکی یا هر نویسندهٔ رنجکشیدهٔ دیگری را در بازتعریفِ عواطف و روزگار نوجوانی خود، کمک میکند. «ساندویچ ژامبون» مثل اکثر آثار بوکوفسکی، در همین فرمت است و از ترکیبِ خیال و تجربیات صورت گرفته است.
اثری، با اسمی که ناخودآگاه ما را به یادِ گیر کردن در منگنه میاندازد! مضیقههای دوران کودکی و نوجوانی که ریشهٔ بسیاری از مشکلات زندگی اجتماعی و فردی انسانهاست. افراط و تفریطهایی که ریشه در رفتار و تربیت نادرست والدین دارد و میتواند ناخواسته تا سالها و شاید همیشه، گریبانِ خوشبختیِ فرزندانشان را بگیرد.
قلمِ بوکوفسکی گیرا، صریح و در بیانِ احوالات انسانی قدرتمند است. او دربارهٔ فضاهایی مینویسد که از تلخی و اجبار لبریز است، اما با تبحّر خود آنرا تبدیل به طنزی گس و از هر سبک گفتار دیگری، باورپذیرتر و مانوستر میکند. البته نقاط طنز این داستان از آثار دیگرش کمتر است و تنها زمانی این قوّه را رو میکند که دربارهٔ رییسجمهور و دولت، اساتید و دانشگاهها و یا کشیشها و کلیساها حرفی بزند!
این رمان در ایران، در سال ۱۳۹۴ شمسی و به ترجمهٔ علی امیرریاحی، توسط انتشارات نگاه به چاپ رسید.
در ستایش شوخیهای بیمزهٔ زندگی
کارکتر اول داستان، پسرک نوجوانی به نام «هنری چیناسکی» است که در لسانجلسِ آن سالها، روایتی از زندگی او تا دورانِ جوانیاش را میخوانیم و با تحوّلات شخصیتیاش همراه میشویم. «هنری» یکی از هزاران و میلیونها مهاجری است که احتمالاً نه با امید و آرزو، بلکه بالاجبار کشور خودشان را به مقصد سرزمین رویاها ترک گفتهاند! صاحب این کتاب، با برداشتی تقریباً مستقیم از تجربیاتش، شخصیت اول را پسری معرفی میکند که اینبار نه از آفریقا و مکزیک و خاورمیانه، بلکه از آلمان به آنجا مهاجرت کرده و ماندگار شده است. در بیشترِ آثارِ بوکوفسکی که مثل همین اثر اتوبیوگرافی است، «هنری کسینجر» حضور دارد و نمانگر کسی نیست جز خودِ او.
پدرِ هنری در اثر اعتیاد به الکل، شخصیت بسیار دیکتاتور و خشنی پسدا کرده که از جایی به بعد، تنبیه بدنی را هم اعمال میکند و برایش بدل به عادت هم میشود. نیازی به گفتن نیست که نویسنده، وقتِ نوشتن تکتکِ بندهای مربوط به این شخصیت، به پدرِ خود چه حسی داشته است!
بدرفتاریهایی که هِنری از سمت پدرش متحمل میشود، در مدرسه نیز از او شخصیتی ضعیف و منزوی میسازد و حتی گاهی پدرش مستقیماً از آشنایی او با دوستهای جدیدش مانع میشود.
بنابراین هنری با یارهای بیزبانش خلوت میکند و درطولِ سالها کتابخانهاش پُر و پُرتر میشود. هنری پروسهٔ بازسازی شخصیتش را عالی انجام میدهد، اما هربار که ما، به همراهِ او یا هر شخصیت دیگری ذرهای به رهایی در آیندهای احتمالی امیدوار میشویم، نویسنده از قدرتِ خالقگونهاش برای به حاشیهکشاندنِ آنها استفاده میکند. بوکوفسکی میخواهد با چشاندنِ بخشی از تجربیاتش -که البته تجربهای کاملاً ذهنی است- به ما، قدرتی ماورایی را به نقدِ طنزآمیزش بکشاند!
درواقع، تصمیمات سیاسیِ دولت آمریکا، تاثیرات اقتصادی و بهتبعِ ایندو، تغییر اتمسفر اجتماعی در لسانجلس و تمام آمریکا، در تار و پود داستان و شخصیتها تنیده شده است. اما این برای ذهنِ گستردهای مثل چارلز بوکوفسکی کافی نیست؛ او در خلالِ قضاوتها، کنایهها و طعنههایی که بینِ کارکترهای کتاب، و حتی بعضاً خودش، رد و بدل میشود، خواننده را وادار میکند که با همین شواهد، به عقایدش ایمان بیاورد. او در لایههای مخفیترِ اثر خود فرمولهایی را میگنجاند که در زیر و بم ماجرا، هیچ احدی از گزند حوادث روزگار جان سالم بهدر نبرَد.
بگذرد این روزگار تلختر از زهر؟
هنری چارلز بوکوفسکی شاعر و رماننویس بزرگ، در سال ۱۹۲۰ میلادی در آندرناخ آلمان به دنیا آمد و برای فرار از جنگ جهانی، از سه سالگی به همراه خانوادهاش به آمریکا رفت و تا ۷۰ سال بعد همانجا زندگی کرد.
همانطور که در کتابهایش میخوانیم، در نوجوانی همیشه مورد هجمهٔ پدرش بوده و در ۲۰ سالگی، بعد از اینکه پدر فهمید که او میخواهد بهجای یک شغل پردرآمد، به نویسندگی بپردازد، او را برای همیشه از خانه بیرون کرد!
بوکوفسکیِ جوان با حرکتی نوَسانی، بین نویسندگی در نشریات و شغلی در ادارهٔ بیمه، در حرکت بود و سپس تصمیم گرفت با فشارهای اقتصادی بسازد، اما فشارهای روانیِ حاصل از ننوشتن را نه! از طرفی مشکلات عاطفی، بیماریِ شدید معده که توانش را گرفته بود و اقدامهایی مثل خودکشی و دستگیری توسط پلیس افبیآی، زندگی او را پر فراز و نشیب میکرد و بنیهٔ لازم برای نگارش داستانهایش را فراهم.
او از برخورد نزدیک با انسانها و شهرت خوشش نمیآمد، نمیخواست شبیه کسی شود و عقیده داشت که مردم چیزی به او اضافه نمیکنند. در آمریکا و اروپا، بوکوفسکی را به ادبیات هنجارشکن میشناسند. این شیوه به سبک مینیمالیسم نزدیک است و در آن از جملات کوتاه و سرراست و کلمات معمول بهره میبرند. اما مهمتر از آن دستهای پشت پردهای است که رو میشود، زنجیرهایی که میشکند و عدالتی که تا حد راضیکنندهای برای همه برقرار میشود!
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | ساندویچ ژامبون |
---|---|
تعداد صفحه | ۴۰۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۸۰ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۳۷۶۰۸۰۶ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
در پشت پردهٔ طنز رمان ساندویچ ژامبون چارلز بوکوفسکی دغدغهها و دردهای اجتماعی است، مخصوصا جامعهٔ مدرن که هر چه پیش میرود خالی از عشق و احساس میشود و روز به روز به مکانیکی شدن زندگی اضافه میشود. اما چطور است که خواندن این کتاب با طنز تلخش اینچنین خواندنی و جذاب است؟ چارلز بوکوفسکی نویسندهٔ بسیار ماهر و کاربلدی است که با صراحت تمام هرآنچه در ذهنش میگذرد بیان میکند و همین موضوع یکی از دلایل مهم محبوبیت آثارش است. داستان کتاب ساندویچ ژامبون روایت زندگی پسر بچهای هنری چیناسکی است که در محلهٔ فقیرنشین شهر در دوران سخت اقتصادی و جنگ زندگی میکند. پدرش با او رفتار خوبی ندارد اما دلش میخواهد پسرش به جایی برسد و یک مهندس شود. این بد رفتاری پدر را بوکوفسکی از زندگی شخصیش الهام گرفته. پدر چیناسکی مدام او را تنبیه میکند وکتک میزند و پسر در تلاش است که تا هرچه سریعتر بزرگ و خشن شود. او در مدرسه هم شخصی منزوی است که زیاد در درسهایش موفق نیست و مدام بخاطر ظاهرش و جوشهای زشتش و اخلاق خشن و درشتی هیکلش شناخته شده و مسخره میشود. او از طرف بچههای مدرسه طرد میشود و در خانه هم روزگار سختی را پشت سر میگذارد و این موضوع مشکلات روحی عمیقی برایش به دنبال دارد.