معرفی و بررسی کتاب منگی
روایات کتاب «منگی»، در شهری بینام نشان اتفاق میافتد. شهری ماشینی که هیچ گیاهی در آن رشد نمیکند، هوا، بوی قیر و لاشهٔ حیوان میدهد، آب، سیاهرنگ و بدبو است و مهی سیاهرنگ، تمام شهر را فرا گرفته، به طوری که حتی دیدن فردی که جلویتان ایستاده نیز ممکن نیست. شخصیت اصلی کتاب، مردی جوان و مجرد است که با مادربزرگ بدخلقش زندگی میکند. تمام زندگی او، بین رفتن به کشتارگاه و برگشتن به خانه خلاصه شده است. کل کتاب، داستان روتین خسته کننده و ملالآور زندگی این پسر است. با دوچرخه، به همراه همکارش به کشتارگاه میرود، آنجا کارش را -کشتن حیوانات- انجام میدهد، در مه بدبو و تیرهرنگ به سختی راه خود را برای برگشت به خانه پیدا میکند و گاها برای مادربزرگش از کشتارگاه، باقیماندهی دلورودهٔ حیوانات را به عنوان غذا میآورد.
مرد جوان که در این شهر غمگرفته اسیر شده است، رویای رفتن و داشتن یک زندگی بهتر را در سر میپروراند. اما رفتن از این شهر، آنهم وقتی قادر نیستی صد قدمی خودت را ببینی، کار راحتی نیست. این مه سیاهرنگ، انگار که تا بینهایت ادامه دارد و تمام مردم شهر را مریض کرده.
هیچ شخصیتی، احساس یا عاطفهای از خود بروز نمیدهد و در مقابله با هر مصیبتی، بیاعتنا است. انگار که شهر، یک ماشین بزرگ تولید دود و کثافات باشد و ساکنان شهر نیز، به قطعات تشکیل دهندهٔ این ماشین بدل شدهاند که بدون هیچ چونوچرایی، در چرخهٔ تکرار شوندهٔ بیهودهٔ این زندگی، روزگار میگذرانند.
کتاب فضاسازی بسیار قوی و منحصر به فردی دارد. اما داستان آن قوی نیست و شخصیتپردازی چشمگیری هم ندارد.
این کتاب از نشر افق با ترجمهٔ روان آقای «اصغر نوری» منتشر شده است.
نگاهی بر زندگی ژوئل اگلوف نویسندهٔ کتاب منگی
«ژوئل اگلوف» نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی، متولد ۱۹۷۰ است. او ابتدا، در دانشگاه در رشتهٔ تاریخ تحصیل کرد. بعد از فارغالتحصیلی به یک مدرسهٔ سینما رفت. او تاکنون فیلمنامههای زیادی نوشته و به عنوان دستیار کارگردان نیز تجربیات زیادی را کسب کرده است.
ژوئل اگلوف تنها پنج رمان نوشته است. اکثر کارهای او فضایی دارک دارند. کتابهایش، نه کمدی سیاه به آن معنای شناخته شده، بلکه تلفیقی از کمدی سیاه با نیهیلیسم است. اکثر کتابهایش فضایی مالیخولیاییگونه دارند. شخصیتهایش بیهویت هستند و به دنبال یافتن هویت حقیقی خود و رسیدن به یک زندگی بهتر، بهدور خود میچرخند. معروفترین رمان این نویسنده و فیلمنامهنویس فرانسوی، «عوضی» است. «عوضی» داستان مردی است که، چهرهای خاص دارد و مردم مدام او را با کسی اشتباه میگیرند و تصور میکنند که او را میشناسند. او نیز خود، از هویت واقعیاش اطلاعی ندارد و حتی خانوادهای هم ندارد. نه او، و نه خواننده، نمیدانند که او در حقیقت کیست. او همهکس است و در باطن، هیچکس نیست.
از دیگر آثار ترجمه شدهٔ ژوئل اگلوف میتوان به: «چرا اینجا روی زمین نشستهام» و « ادموند گانگلیون و پسران» اشاره کرد.
جملاتی خواندنی از کتاب منگی اثر ژوئل اگلوف
«ما، وسط همهٔ اینا، خیلی وقته دیگه بهشون محل نمیذاریم. آدم دستآخر عادت میکنه. آدم به همهچی عادت میکنه. »
«خاطرههایی که دارم شبیه پرندههایی هستن که افتادهان تو نفت سیاه، ولی بههرحال، خاطرهان. آدم به بدترین جاها هم وابسته میشه، اینجورییه، مثل روغن سوختهٔ ته بخاریها. »
«اینجورییه دیگه، اینجا با قدمهای کوچیک، مرحلهبهمرحله، وارد یه ابدیت میشی ولی انگار همین دیشب اینکار رو شروع کردهای. »
«همیشه یه ساعتی هست که تمومی نداره. شبیه ساعتهای دیگهست، جوری که بهش شک نمیکنیم. بعد، واردش میشیم و توش گیرمیافتیم. ساحل اونطرفی رو میبینیم، ولی خیال میکنیم هیچوقت اونجا نمیرسیم. بیهوده دستوپا میزنیم، انگار هرچی زمان میگذره، داریم ازش دورتر میشیم. وقتی ثانیهها میچسبن به ته کفشهامون، وقتی داریم هر دقیقهرو مثل یه توپ آهنی دنبال خودمون میکشیم، خیال میکنیم اون بیرون، روزها و شبها پشتسرهم میآن و میرن، فصلها جای همرو میگیرن و ما اینجا فراموش شدهیم. »
«واسه خاطرهمین قسم خوردیم که دیگه هیچوقت صفحهٔ تقویمرو برنگردونیم و هیچوقت سالرو عوض نکنیم. حالا بیشتر از شش ماهه که تو ماه مه هستیم. »
«بعضی روزها، چراغهای خیابون خاموش نمیشن. بااینهمه، خورشید بالا اومده، حتماً، اونجاست، یه جایی بالای افق، پشت مه، دود، ابرهای غلیظ و ذرات معلق. »
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | منگی |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۱۲ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۴۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۶۹۹۳۷۶ |