ما کتاب می‌خریم، به باشگاه‌های ورزشی می‌رویم، فسفر مغزمان را برای متوقف ساختن زمان می‌سوزانیم، پس کی فرصت می‌یابیم معجزه بودن در اینجا و در این دنیای قشنگ را جشن بگیریم؟!

ساحره پوتوبلو روایتگر زندگی دختری کولی است که مرزهای رویا و واقعیت را به هم گره می‌زند و دنیای خود و و دیگرانی را که در گرداگرد او روزگار می‌گذرانند دگرگون می‌کند. آتنا نسبت به جاذبه فوق‌العاده خود آگاه بود و همه آنهایی را که دوستش داشتند به رنج مبتلا می‌کرد. این داستان، روایت عشق است. آن‌گونه که هست و آن‌گونه که باید باشد. تنها عشق است که می‌تواند بنیاد غم را براندازد.

در این کتاب شاهد استحاله زنی خواهیم‌بود که با یقینی کامل سخن می‌گوید؛ با وقار و ایمانی راسخ به گفته‌هایش. خیال ما بزرگ‌تر از دنیای پیرامون‌مان است، ما می‌توانیم از محدوده‌های وجودمان فراتر برویم. این فرا رفتن از محدوده‌ها را سِحر می‌نامیدند، اما خوشبختانه همه چیز دگرگون شده‌است. در غیر این صورت، هر دوی ما را زنده‌زنده می‌سوزاندند. وقتی سوزاندن زن‌ها متوقف شد، علم توانست تبیینی برای رفتار ما پیدا کند: هیستری زنانه. ما دیگر سوزانده نمی‌شویم، اما دچار دردسرهای فراوان می‌شویم، به‌خصوص در محیط کارمان. اما جای نگرانی نیست؛ بالاخره مردم هیستری زنانه ما را بصیرت خواهندنامید.

پائولو کوئیلوی بزریلی از نویسندگانی است که عامه مردم دنیا او را می‌شناسند و کتاب‌هایش را دوست دارند. خالق کیمیاگر برای ما ایرانی‌ها هم آوازه‌ای آشنا دارد. اتفاقا سال ۱۳۷۹ سفری هم به ایران داشت. با روایت زندگی ساحره پورتوبلو از زبان دشمنانش و به قلم کوئیلو همراه شوید. این، داستانی متفاوت است که با بسیاری از جملات آن هم‌ذات‌پنداری خواهیدکرد. باور کنید!