معرفی و بررسی کتاب تهمورس دیو بند
اهریمن با صدای بلند اشک ریخت تا خودش را برای مرگ شهراسب، غصه دار نشان دهد. تهمورس کمی به حرف اسب اهریمنی فکر کرد و بعد افسار اسب را کشید و در راهی که از البرز بالا میرفت، ایستاد. از اسب پیاده شد و دید که چشم و پوزهٔ اسبش به راستی غرق اشک است. پس دست برد و زین و افسار افسون شده را از روی اهریمن برداشت. اما اهریمن همچنان به گریستن ادامه داد…
فکرهایی در سرش بود و نمیخواست به این زودی دستش را پیش پادشاه آدمیان رو کند. لابه لای گریههایش به تهمورس گفت: «درود بر تو و بر روان و زیرت که سرانجام به آرزویش رسید و من آزاد شدم. حالا بیا سوار من شو تا تو را به کاخ برسانم.»
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | تهمورس دیو بند |
---|---|
مجموعه | شاهنامگ |
تعداد صفحه | ۲۴ |
قطع | رحلی |
نوع جلد | شومیز |
شابک | ۹۷۸۹۶۵۱۲۴۵۱۷۶ |
نقد و بررسی کاربران (۰)
اولین نفری باشید که نقد و بررسی میکند