معرفی و بررسی کتاب دوستش داشتم
«دوستش داشتم»، اولین رمان نویسندهٔ فرانسوی «آنا گاوالدا» است که اولین بار در سال ۲۰۰۲ منتشر شد.
داستان کتاب «دوستش داشتم»، راجعبه زنی به نام کلوئه است که همسرش او و دو دخترشان را برای بودن با زن دیگری رها کرده و رفته است. کلوئه پر از احساسات متناقض و ناراحت کنندهای است که روحش را میآزارند. در این میان، پدر شوهرش که به طور معمول فردی خشک و غیرصمیمی است به کمک او میآید.
این کتاب کوتاه، مکالمهٔ طولانی بین کلوئه و پدرشوهرش است. در طی این مکالمات، شخصیتها جنبهای جدید را از خودشان برای یکدیگر آشنا میکنند.
خلاصه کتاب دوستش داشتم نوشتهٔ آنا گاوالدا
بعد از آنکه همسر کلوئه او را رها میکند، او به همراه دو دخترش به کلبهای که متعلق به خانوادهٔ شوهرش است میرود تا در آنجا و به دور از محیط خانه، کمی آرام شود و با شرایط کنار بیاید.
در این کلبه، کلوئه با پدر شوهرش درگیر مکالمهای طولانی میشوند و در اثر این مکالمه، پیوندی عمیق بین این دو شکل میگیرد که زندگیشان را متحول میکند. کلوئه نگرانیهای زیادی دارد، سعی دارد با عادی نشان دادن اوضاع، ذهنش را آرام کند. در طول این مکالمه، پدرشوهر کلوئه داستان عشق نافرجام گذشتهٔ خودش را برای کلوئه تعریف میکند.
قلم گاوالدا دلنشین است و خواننده را با خود همراه میکند.
آنا گاوالدا
«آنا گاوالدا» متولد دسامبر سال ۱۹۷۰، نویسندهٔ مشهور فرانسوی است.
آنا گاولدا نیز مانند شخصیت اصلی رمان دوستش داشتم، دو دختر دارد و از همسر خود جدا شده است. گاوالدا در دههٔ دوم زندگیاش، به عنوان معلم ادبیات فرانسهٔ دبیرستان مشغول به کار بود، در سال ۱۹۹۹ زمانی که گاوالدا ۲۹ ساله بود، مجموعهای از داستانهای کوتاهش برای اولین بار چاپ شد. «کاش کسی جایی منتظرم باشد»، با استقبال بینظیری روبهرو شد و نه تنها به زبانهای بسیار زیادی ترجمه شد، بلکه به فروش میلیونی رسید. بعد از این کتاب، اولین رمان گاوالدا، «دوست داشتم»، در سال ۲۰۰۲ منتشر شد که هنوز هم از معروفترین آثار او است.
از دیگر آثار معروف این نویسنده میتوان به: «بیلی»، «گریز دل نشین»، «بازی دوستانه»، «پس پرده» و «کاش کسی جایی منتظرم باشد» اشاره کرد.
بریدههایی خواندنی از کتاب دوستش داشتم نوشتهٔ آنا گاولدا
«یک شب که ماتیلد داشت شانههای خستهام را میمالید، گفت: «تو عاشق اسکواشی و من ژورکاری. نکته همینجاست…» کمی سکوت کرد و بعد ادامه داد: «به چیزی که گفتم فکر کن، بیمنظور نبود. آدمهایی که باطن انعطافپذیری دارند، همیشه با زندگی گلاویز میشوند و این بین آسیب میبینند، اما آدمهایی که طبع لطیفی دارند. … نه لطیف کلمهٔ خوبی نیست، انعطافپذیر، بله، درستاش همین است، افرادی که باطن انعطافپذیری دارند، خب، وقتی ضربه میخورند، کمتر لطمه میبینند… به نظرم بد نیست ژورکاری را امتحان کنی، سرگرمکنندهتر است. به توپ ضربه میزنی و درست است که نمیدانی دقیقا کجا برمیگردد، اما میدانی که بهخاطر ریسمانها بازگشتاش حتمیست و همین لحظات دلپذیر بلاتکلیفی را برایات میسازد. مثلا من فکر میکنم… فکر میکنم توپ ژورکاری تو هستم…»
«میگفت تنها زمانی به آنجا خواهد رفت که خودش ماشین داشته باشد تا مطمئن باشد هروقت اراده کند میتواند از آنجا برود! به خاطر همین جمله استخدامش کردم. »
«من اگر عاشقات بودم، گوشات را میگرفتم و میبردمت جایی که کمی نور خورشید به تو بتابد. تو واقعا دستان هنرمندی داری و خودت هم میدانی. مسئولیت آن را بر عهده بگیر. مسئولیت استعدادت را. جایی مینشاندمات و میگفتم: «حالا همه چیز بر عهدهٔ خودت است. نوبت توست که بازی کنی کلوئه. نشان بده چند مرده حلاجی. »
«میدانی چه ایرادی از من میگرفت؟ اینکه زیادی حرف میزنم. باورت میشود؟ من… پرحرف! باور نکردنیست، نه؟ اما راست میگفت… سرم را میگذاشتم روی زانواش و حرف میزدم. ساعتها حرف میزدم، گاهی حتی روزها. حس میکردم صدایم زیر پوستاش نفوذ میکند و این حس را دوست داشتم. مثل ماشین کلمهسازی بودم… سرش را به درد میآوردم. میخندید و میگفت: «هیس، اینقدر حرف نزن، دیگر نمیتوانم به حرفهایت گوش کنم. چرا انقدر حرف میزنی؟ » داشتم چهلودو سال سکوت را جبران میکردم. چهلودو سال حرف نزدن و ریختن همهچیز در دل خودم. کمی قبل چه گفتی؟ این که سکوتم احمقانه است، نه؟ حرفات ناراحتم کرد، اما درکات کردم، میفهمم چرا مردم از من خرده میگیرند. میفهمم، اما دوست ندارم از خودم دفاع کنم. این یک مشکل است نه حماقت. ممکن است به نظرت عجیب باشد اما سکوت من بیشتر به خاطر خجالتی بودنم است. آنقدر خودم را قبول ندارم که فکر کنم حرفهایی که میزنم کوچکترین اهمیتی دارد. از قدیم گفتند بیشتر گوش کن، کمتر حرف بزن. همه فکر میکنند. آدم مایوسی هستم… قبل از آمدن ماتیلد اصلا خودم را دوست نداشتم و حالا که رفته حتی کمتر از قبل خودم را دوست دارم و فکر کنم برای همین اینقدر سرسخت و عبوسام…»
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | دوستش داشتم |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۷۶ |
قطع | جیبی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۳۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۲۰۹۰۶۰۰ |