معرفی و بررسی کتاب سوزان سانتاگ درجدال بامرگ
کتاب «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ»، ادای احترام عاشقانه و بسیار تأثیرگذار دیوید ریف به مادرش نویسنده و نظریهپرداز مشهور آمریکایی است.
سوزان سانتاگ
«سوزان سانتاگ» نویسنده، فعال سیاسی و نظریهپرداز آمریکایی بود. او مورد عکاسی، فرهنگ و رسانه، ایدز و بیماری، حقوق بشر، و کمونیسم و ایدئولوژی چپ مقالات زیادی نوشته است. او از طرف مجلهٔ نقد کتاب نیویورک به عنوان یکی از بانفوذترین منتقدان نسل خود انتخاب شده است.
پدر و مادر سانتاگ با فامیلی اصلی ریزنبلت، یهودی بودند. پدر او زمانی که سوزان ۵ ساله بود بر اثر بیماری سل فوت کرد. مادرش چند سال بعد با یک ژنرال ازدواج کرد و سوزان و خواهرش فامیلی او، یعنی سانتاگ را گرفتند. سانتاگ هیچگاه در معرض تعلیمات دینی نبوده است. او در ۱۵ سالگی از دبیرستان فارغالتحصیل شد و از همان سالهای نوجوانی، کتابها برایش پناهگاه امنی بودند که در برابر مشکلات زندگی و غمهایش به آنها پناه میبرد. او در دانشگاههای برکلی و شیکاگو در رشتههای فلسفه و ادبیات و همچنین رماننویسی تحصیل کرد.
در سال ۱۹۵۰ و در سن ۱۷ سالگی، سانتاگ با فیلیپ ریف معلم و نظریهپرداز دیدار کرد و ده روز بعد از این دیدار با او ازدواج کرد. این ازدواج هشت سال به طول انجامید و ثمرهٔ آن پسری به نام دیوید بود که خود سرانجام به یک نویسنده و ویراستار آثار مادرش تبدیل شده. سوزان سانتاگ در سن ۷۱ سالگی و در سال ۲۰۰۴ براثر سرطان فوت کرد.
کتاب سوزان سانتاگ در جدال با مرگ نوشتهٔ دیوید ریف
«کتاب سوزان سانتاگ در جدال با مرگ»، نوشتهٔ پسر سانتاگ، دیوید ریف است. دیوید ریف در این کتاب از اولین روزهای اطلاع یافتن او و مادرش از بیماری او، تا روزهای پایانی زندگیاش را با قلمی زیبا و تاثیرگذار به تصویر کشیده است او در این کتاب از سختیها و روح مبارزهگر او در نبرد با بیماری سرطان و تاثیرات مواجههٔ او با مرگ صحبت کرده است.
کتاب حاضر، دربرگیرندهٔ نه ماه آخر زندگی سانتاگ، از زمان تشخیص بیماری، تا روزهای پایانی زندگیاش و ترک این دنیا را در بر میگیرد.
بریدهایی خواندنی از کتاب سوزان سانتاگ در جدال با مرگ
«هیچ چیز از ذهنم دور نشده است. خیال میکردم در پایان سفری طولانی به خانهام در نیویورک برمیگردم. در عوض، در آغاز سفری بودم که با مرگ مادرم پایان میگرفت. »
«تکرار کرد احتمالا چیزی نیست. من هم بیهوده تکرار کردم. با هم موافق بودیم و مدام برای هم تکرار میکردیم. دستکم، برای هردوی ما گفتن این مطلب کاملا هم غیرمنطقی نبود. مگرنه آنکه هیچیک از آن هشدارها درست از آب درنیامده بود؟ زمانی که در کلیهٔ چپ او چیزی دیده بودند که شبیه سرطان به نظر میرسید، اما سرانجام معلوم شد فقط کلیهٔ مادرم شکل عجیبی دارد، بعد زمانی رسید که پزشکان مادرم نگران شدند که حملههای ناگهانی درد معده ممکن است به معنای سرطان رودهٔ بزرگ باشد، آن ترسها نیز بیاساس بود. و مادرم از همان موقع که با اولین سرطان خود در اوایل چهل سالگی روبهرو شد، مثل همهٔ افراد مبتلا به سرطان شمشیر دموکلس را بالای سرش حس میکرد و این راه دشوار را آموخته بود که هنگام شنیدن خبر ناگوار آرام باشد یا دستکم آرام رفتار کند. هردو به هم میگفتیم که هشدار اشتباه است. قبلا هم چنین راهی را رفته بودیم اما کلمات ما مثل نفسهایی کوتاه بود و خونسردی ما ناشی از کرختی تا آرامش. خجالت میکشم بگویم وقتی تلفن را قطع کردیم نفس راحتی کشیدم. »
«شاید همه چیز به نحوی در روزگار گذشته سادهتر بود، زمانی که پزشکان اساساً به بیماران خود دربارهٔ آینده و گاهی دربارهٔ ماهیت واقعی بیماریشان دروغ میگفتند و آن وقت اینترنتی هم برای بیمار یا نزدیکانش نبود تا به آن روی آورند و آخرین اخبار را خودشان بفهمند. خویشاوندان آنها که واقعا ترسیده بودند و مرگ برایشان غیرقابل تحمل بود میتوانستند برای چنین دروغهایی با هم تبانی کنند و همین کار را هم میکردند و به این طریق برای فرد در حال مرگ آرامش میخریدند. این همان کاری بود که سیمون دوبوار و خواهرش برای مادرشان کردند که در شرف مرگ بود. دوبوار در خاطرات بسیار جذاب خود با عنوان «مرگی بسیار آسان» نقل میکند که پزشکان به مادام دوبوار پیر گفته بودند که او نه به سرطان بلکه به التهاب پرده صفات مبتلاست. «و مادام دوبوار پیر که آنجا بود، حی و حاضر، از نحوهٔ ادامهٔ زندگی خود کاملا بیخبر بود. به این ترتیب آرامش داشت و خیالبافی میکرد، دور از جسم در حال پوسیدن خود، گوشهایش پر بود از پژواک دروغهای ما. »
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | سوزان سانتاگ درجدال بامرگ |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۴۹ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۸۸ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۵۳۴۸ |