غلامحسین ساعدی (Ghulam Husayn Saidi)
گوهر مراد…
غلامحسین ساعدی، نویسندهٔ معاصر که به گوهر مراد مشهور بود، سال ۱۳۱۴ هجری شمسی در تبریز به دنیا آمد. زندگی حرفهای او در ادبیات را میتوان به حوزههای روزنامهنگاری و رماننویسی ارجاع داد اما مهارت اصلی ساعدی در توابع ادبیات یعنی، نوشتن نمایشنامه بود. البته رشتهٔ آکادمیک او پزشکی بود و مشهور است که بسیاری از بیماران تنگدست را به رایگان درمان میکرد.
منتقدین ادبی، او را همراه با اکبر رادی و بهرام بیضائی، سه نمایشنامهنویس بزرگ قرن اخیر میدانند. محمود دولتآبادی در جایی گفته بود: «بهطور رسمی ما سه تئاترنویس داریم: بیضایی، رادی و ساعدی… ساعدی دقمرگ، رادی منزوی و بیضایی پیر شد و کنار گذاشته شد.»
نمایشنامهٔ گاو او که بخشی از کتاب عزاداران بیل است، یکی از تاثیرگذارترین نمایشنامههای تاریخ ایران است که در اقتباس داریوش مهرجویی تبدیل به شاهکاری سینمایی با بازی مرحوم عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی و علی نصیریان شد.
ساعدی از نوجوانی و هنگامی که در دبیرستان تحصیل میکرد به نوشتن علاقهمند بود. او توانست اولین داستانهای غیرحرفهایاش را در هفتهنامهٔ دانشآموز به چاپ برساند و همچنین، داستان بلندی به نام از پانیفتادهها نوشته بود که مجلهٔ کبوتر صلح آن را منتشر کرده بود.
اما اولین آثار جدی ساعدی در سال ۱۳۳۲ منتشر شدند و او چند سال بعد با آثاری مانند «چوب به دستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» توانست خود را در دنیای ادبیات مطرح کند.
از مهمترین آثار ساعدی، میتوان «بهترین بابای دنیا، تکنگاری اهل هوا، پرواربندان، دیکته و زاویه و همچنین آی باکلاه! آی بیکلاه» را نام برد که او را به قلهٔ ادبیات ایران در سبک خودش برد.
صراط غیرمستقیم!
ساعدی که ذاتا چپ به حساب میآمد و به سازمان مجاهدین خلق گرایش داشت، در ادبیات و اندیشهٔ سیاسی خود از پیروان جلال آلاحمد بهشمار میرفت. او از اوایل تاسیس کانون نویسندگان ایران به این تشکیلات پیوست اما عمرش آنقدری نبود که بتواند آیندهٔ این کانون پر حرف و حدیث را ببیند.
فعالیت سیاسی ساعدی هم قدمتی تا نوجوانیاش دارد؛ او در سالهای انتهایی دههٔ بیست، به سازمان جوانان فرقهٔ دموکرات آذربایجان پیوست و به سرعت، مسئولیت انتشار روزنامههای فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را عهدهدار شد. او در تابستان ۱۳۳۲ و هنگامی که ۱۸ سال داشت به اتهام همکاری با فرقهٔ مذکور، مدتی در زندان شهربانی تبریز حبس شد.
دوران دانشجویی، برای ساعدی آتشبیار معرکه شد؛ ساعدی در تبریز با فعالیتهای سیاسی و شرکت در جنبشهای دانشجویی توانست با افرادی همچون صمد بهرنگی آشنا شود و این دوستیها قطعا در فضای فکری و کنشهای او بیتاثیر نبودند.
کوچ این نویسنده به تهران هم دلیلی دیگر بر پیشرفت قابل ملاحظهٔ او در ادبیات بود؛ خود ساعدی در اینباره میگوید:
«آنجا به یکی از پایگاههای عمدهٔ روشنفکران آن روز تبدیل شده بود. آلاحمد، شاملو، بروبچههای نویسنده، بهآذین، سیروس طاهباز، م. آزاد و دیگران همیشه آنجا بودند.»
گوهر مراد، به دلیل مشکلات سیاسی ذکرشده، پس از انقلاب، از راهِ پاکستان به فرانسه فرار کرد و سال ۱۳۶۴ در پاریس، به علت بیماری خونریزی معده جان باخت. پیکر جوانمرگ او در گورستان پرلاشز، با تشییع جمع بزرگی از ایرانیان پاریس، به خاک سپرده شد و به نوعی نگینی وارداتی برای فرانسه محسوب میشود.
دفع صالح به اصلح!
ساعدی آذری بود و به زبان مادری خود نیز علاقهٔ ویژهای داشت اما همواره با توجه به دیدگاههای وطنپرستانهاش، زبان فارسی را مقدم بر زبان آذری میدانست و با نوشتن آثارش به زبان فارسی، بر همگرایی و یکپارچگی ایرانِ بزرگ تاکید میکرد.
او در گفتگویی رادیویی در سالهای انتهایی عمرش، دربارهٔ نگاه خود به زبان فارسی و جایگاه این زبان در ایجاد همبستگی بین ایرانیان که به وحدت ملی منجر میشود، گفته بود: «زبان فارسی، ستونِ فقرات یک ملت عظیم است. من میخواهم بارش بیاورم. هرچه که از بین برود، این زبان باید بماند.»