معرفی و بررسی کتاب قیدار
تونلی به زورخانههای قدیم
تبحر رضا امیرخانی در نویسندگی از هیچکس پوشیده نیست. هرچقدر مضامین رمانهایش را سختتر میشود هضم کرد و با آنها انس گرفت، تکنیکهای داستاننویسیاش همیشه کمکدستاش بوده است. «قیدار» نام رمانی است که او در سال ۱۳۹۱ شمسی، در همکاری با نشر افق به چاپ رساند. هرچند خودِ نویسنده دربارهٔ این کتاب میگوید که آنرا اصلا رمان نمیداند! اما چرا؟ مگر بدونِ تکنیکها و رنگ و لعابهای لازم برای یک داستان، این کتاب چه چیزِ دیگری دارد که نویسنده را مجاب به نوشتن این کتاب کرده است؟
در فرهنگ لغتِ کوچهبازاری و لوطیهای قدیمی اگر بگردیم، این صفت را به کسانی میدادند که میخواستند حجت را در اعطای «جوانمردی» به او، تمام کنند. در این کتاب هم مثل خیلی از آثارِ امیرخانی، شخصیتهایی مشابه پیدا میکنیم تا نقشی از نمادگرایی مطلوب نویسنده را ایفا کنند. تاجایی که شخصیتِ «علی فتاح» از رمانِ «منِ او» را وارد داستان میکند و گریزهایی به سبکِ نویسندگان غربی میزند.
چه امیرخانی «قیدار» را رمان بداند چه نه، این تعاملِ سازندهٔ فرم و محتواست که ارزش ادبی این اثر را بهطورِ یکپارچه بالا میبرد. این رمان به تناسب محتوای کلاسیک و بعضاً خشک خود، از نظر ساختاری نیز سنتی رفتار میکند؛ اما این مساله جلوی قلمِ نویسنده را برای پیادهسازیِ قلقهای شخصیتپروری و روایتِ روبهجلو نمیگیرد. داستان با بازتعریفِ شخصیتهای لوطیصفتِ قدیمی که خداشناسی و کار خیر را با دستمال گردن و کلاه و سبیل دررفته عوضکردهاند، انسانِ نیمهمتکاملِ نسبی برای این روزگار تصویر میکند؛ و علیرغم استفادهٔ بیرویه از لفظ «مردی» و «مردانگی»، این صفات برتر را فارغ از جنسیت، به همه تعمیم میدهد.
در قید و بندِ قیدار
عکس روی جلد کتاب راهنمایی خوبی برای ورود به جهان داستان است: زنگِ گود زورخانه.
قیدار مردی لوطیمسلک در دههٔ پنجاهِ پیش از انقلاب است و به فقیر و غیرفقیر کمک میکند. بیخانمانها را اسکان میدهد و از هیچ کمکی به دیگران، برای تعالی روحش، دریغ نمیکند. تا اینجایش ما را به یاد قیصر و داشآکل میاندازد. اما امیرخانی این کارکترها را از فیلتر مذهب و خداشناسی رد میکند و رُل محوری را به آن میدهد. در مسیر عرفانی و آسمانی قیدار، عشق زمینیِ به نامزدش نیز اضافه میشود و آتش درون قیدار را شعلهورتر میکند.
این مردِ زورخانه که گاراژ بسیار بزرگی دارد و البته هیچکس را هم از ثروتش بینصیب نمیگذارد، در راهِ سفر با اصفهان بههمراهِ نامزدش «شهلاجان» و برای کسب اجازهٔ پدر مرحوم او از سر خاکش، تصادف میکند و به این ترتیب مسیر حرکت داستانی جهت دیگری پیدا میکند. قیدار باید بین کششی که از دوطرف حس میکند یکی را انتخاب کند: زندگی مرفه و ویلا و گاراژ، یا زورخانه و لوطیگری و عرفان اسلامی. تعلیق لازم بهواسطهٔ طنز در بیان نویسنده برای مخاطب ایجاد میشود و جاذبههای داستانی، ما را پای این داستان ۹ فصلی مینشاند. اصطلاحات و تکیهکلامهایی که رد و بدل میشود در ابتدا حرکت خواننده را کمی کُند میکند، اما در ادامه به شناختِ بهتر شخصیتها و ایجادِ موقعیتهای جذابی منجر میشود و در توصیف فضاها بسیار موفق است.
شخصیت «سید گلپا»، که فردی روحانی و با کرامات است را، امیرخانی از آیتالله گلپایگانی الهام گرفته و مانند حضور «علی فتاح»، با این کار سعی در نزدیک کردنِ هرچه بیشترِ مخاطب به واقعیت و ترکیب آن با خیال جاریِ داستانش دارد.
شخصیت قیدار گُنگیهایی در خود دارد و ممکن است خواننده را به تناقضاتی برساند؛ که شاید نویسنده عمداً و با رنگ و بویی ماورایی، او را اینگونه آفریده باشد.
دربارهٔ نویسنده
رضا امیرخانی در سال ۱۳۵۲، در تهران و در خانوادهای متموّل به دنیا آمد. در دبیرستان جزو استعدادهای درخشان بود و هنوز رویای مهندسی و پرواز را در سر داشت. دورههای خلبانی را گذراند و در ۱۹ سالگی خلبان شد. سپس در دانشگاه شریف قبول شد و برای ادامهٔ رویایش جنگید. اما پس از اولین شکست در پروژهٔ دانشگاهیاش، سرخورده شد و اولین دریچهها از لابهلای همین ناامیدی، برای نوشتن به سمت او باز شد. از همان ابتدا خود را یک نویسندهٔ انقلابی و مومن معرفی کرده و همیشه درصددِ نقد اجتماعی بر محوری اسلامی بوده است. «داستان سیستان» نوشتهها و خاطرات او دربارهٔ سفری است که به همراه آیتالله خامنهای در سال ۱۳۸۱، به این استان داشته است.
همچنین «منِ او» رمانی است که امیرخانی در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد و پُرتیراژترین کتاب اوست، آنجا هم مثل «قیدار» یک عاشقانهٔ مذهبی را در تهران قدیم روایت میکند، اما با تفاوتهایی از حیث جنس کارکترها و برخوردها.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | قیدار |
---|---|
تعداد صفحه | ۲۹۶ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۴۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۶۹۸۳۲۴ |
نقد و بررسی کاربران (۲)
مرتب سازی بر اساس
قیدار نام فردی آزاده و جوانمردی که در دهه پنجاه پیش از انقلاب زندگی میکند. مردی میانسال که گاراژدار بزرگیست و افراد زیادی او را بخاطر دست به خیر بودن و روحیهای که در کمک کردن به بقیه دارد میشناسند. او از هیچ کمکی برای افراد فقیر دریغ نمیکند و شخصیتی لوطیصفت دارد. نقطه عطف داستان جاییست که قیدار به همراه نامزدش شهلا، که از او خیلی جوانتر است برای مسافرت راهی اصفهان میشود تا در قبرستان تخته فولاد و بر سر قبر پدر شهلا برای ازدواج با او کسب اجازه کند اما در میان مسیر تصادف میکند و این اتفاق موجب تحول عظیمی در زندگی او و همچنین داستان میشود. او به بینش جدیدی دست پیدا میکند و میان انتخاب دو مسیر میماند. او باید یا زندگی بالاشهری و ویلا و گاراژ، را انتخاب کند و یا زورخانه و لوطیگری و عرفان اسلامی. او میان سنت و مدرنیته سرگردان است. قیدار نماد ارزشهاییست که دیگر وجود ندارند و نویسنده در پی زنده کردن آن است. کتاب «قیدار» اثر رضا امیرخانی است که در سال ۱۳۹۱ شمسی، با همکاری نشر افق به چاپ رسیده. تبحر نویسندگی امیرخانی و تکنیکهای داستاننویسیاش بر کسانی که کتابهایش را مطالعه کردهاند آشکار است. امیرخانی در مورد کتاب میگوید قیدار در حقیقت برداشتی آزاد از جهان پهلوان تختی است.
سلام پیشنهاد میکنم راجع به بیماری نادر [SMA] تحقیق کنید. هم برای پیشگیری از به دنیا آمدن نوزاد مبتلا؛ هم اگر خواستید برای کمک به درمان و هزینههای نگهداری کودکان مبتلا به آن؛ و هم برای حمایت و کمک رسانهای به آنها. برای اطلاعات بیشتر میتوانید نام بیماری را در اینستاگرام یا گوگل سرچ نمایید.