معرفی و بررسی کتاب قصه فرماندهان (۳۵) فرمانده گمنام
انتشارات سوره مهر منتشر کرد:
حاج مصطفی از پشت سر اسلحه را به طرف حمید گرفت و گفت: «اگر عراقیها بودند حتی فرصت بیدار شدن هم نمیدادند. اینجا همه نگهبانی میدهند. اگر قرار باشد هرکس تا خسته شد بخوابد الان عراقیها همهمان را از بین برده بودند. هیچ وقت نباید اسلحهات را از خودت دور کنی!»
افکار مختلفی به سر حمید زد. حتی با خود فکر کرد شاید حاج مصطفی از دست او ناراحت است. ه خاطر حرفهایی که آن روزها توی ماشین به او زده بود.
حمید به خود آمد. اسلحه را گرفت توی تاریکی هم خجالت میکشید به حاج مصطفی نگاه کند. حاج مصطفی دید حمید پشیمان است گفت: »حالا برو همان جا که خوابیده بودی. استراحت کن! »
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | قصه فرماندهان (۳۵) فرمانده گمنام |
---|---|
تعداد صفحه | ۸۸ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۰۳۱۷۴۶۱ |
نقد و بررسی کاربران (۰)
اولین نفری باشید که نقد و بررسی میکند