معرفی و بررسی کتاب آینه میگردانند
انتشارات هزاره ققنوس منتشر کرد:
از ماشین همکلاسیاش پیاده شد. راننده، شیشهٔ ماشین را پایین کشید و با دست آینهٔ بغل را صاف کرد تا رفتن مجتبی را به داخل خانه خوب ببیند. مجتبی که فقط لبهای قرمز راننده را در آینه میدید، دستی تکان داد و کلید را در قفل چرخاند. در خانه باز شد. اتومبیل عمو بدرالدین در حیاط پارک شده بود. کنار باغچه ایستاد و چند لحظه به چمن کچ لشده و درختچههای پر گل و رنگ و وارنگ خیره شد. شلنگ آب را با سر کفش بالا کشید و به کنار شیر آب پرت کرد؛ انگار حرصش را سر آن خالی کرده باشد. شلنگ سرخ بود. به نظرش خوشرنگ آمد؛ به همان خوشرنگی رژلب همکلاسیاش. تصمیم جدی گرفته بود همین امشب با مادرش حرف بزند و به این عذاب یک هفتهای اخیر پایان دهد. س هشنبهٔ پیش یکی از دخترهای کلاس برای کار گروهی پایان ترم به منز لشان زنگ زده از آن لحظه خانهشان تبدیل به جهنمی سوزان شده بود. مادرش تا مرز سکته رفته و فکر میکرد دخترهای بیدین و ایمان حمله کرد هاند تا پسر مؤمن و دردانهاش را از چنگشان درآورند. یک هفتهٔ تمام، چپ و راست، طعنهها و بدوبیراه ادامه داشت…
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | آینه میگردانند |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۷۶ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۲۸۶۲۹۰۷ |