معرفی و بررسی کتاب برادر کوچیکه
انتشارات ایهام منتشر کرد:
اوایل میل و اشتهایی به غذا نداشتم. بوی غذا که بهم میخورد عینهو زنهای حامله عق میزدم. تازه، خوابیدن و بیدار شدنم هم برای خودش حکایتی بود. هر شب وقتی میرفتم توی رختخواب سردم میشد و مثل بید میلرزیدم، وقتی هم لحاف را روی خودم میکشیدم یکباره گر میگرفتم خیس عرق میشدم. با خودم فکر میکردم فردا صبح، جنازهام را از این خانه میبرند بیرون. حساب کتابم پربیراه نبود. چون تا حالا گاراژ سه تا کشته داده بود. اولیش آقا فریدون بود که هفت هشت ماه بعد از اینکه آمدیم گاراژ جدید پایش گرفت به در و افتاد روی زمین و سرش خورد به تیزی یک باطری ماشین و درجا تمام کرد. دومی عمورحیم بود که شب خوابید و صبح بیدار نشد. آخریش هم سیروس بود. حالا کی تضمین میکرد چهارمیش من نباشم؟ موقعی که بیدار میشدم همه جایم درد میکرد، از کمر و دست و پا و دندانهایم گرفته تا فرق سرم. دکتر شکری میگفت این «پدیدهٔ خویشتن بیماری به عارضهٔ طبیعی بعد از ترکه که باید دوره ش طی بشه. » حرفی که لابد سی چهل سال بود که به همهٔ مریضهایش میزد. بعضی وقتها هم آن قدر بهم فشار میآمد که با خودم میگفتم بروم روی تراس و خودم را پرت کنم و کار را تمام کنم.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | برادر کوچیکه: داستان |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۵۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۸۱۳۹۰۷ |