معرفی و بررسی کتاب کورسرخی
قدمهای محکم خانم نویسنده
«کورسرخی» عنوان کتابی است نوشتهٔ «عالیه عطایی» نویسندهٔ افغانستانیتبار ساکن ایران که نخستین بار در سال ۱۳۹۹ توسط نشر «چشمه» به چاپ رسیده است. عطایی نویسندهٔ شناختهشدهای است که با کتابهایی مانند «مگر میشود قابیل، هابیل را کشته باشد»، مجموعه داستان «چشم سگ» و رمان «کافور پوش»، جای خودش را در ادبیات معاصر باز کرده و گمان میکنم کورسرخی، کتابی است که این جایگاه را در ادبیات فارسی تثبیت کرده، و نوید این را میدهد که قرار است از این به بعد عطایی را بیشتر از اینها بخوانیم.
۹ روایت از جان و جنگ
کتاب کورسرخی شامل ۹ روایت/داستانک مختلف است که بین سالهای ۱۳۶۵ تا ۱۳۹۵ رخ دادهاند و مربوط میشوند به زندگی شخصی نویسنده، یعنی دقیقاً برآمده از دل واقعیت هستند و میشود به چشم اتوبیوگرافیای داستانی نگاهشان کرد. روایتهایی که از کودکی تا جوانی نویسنده شروع شده و به زندگی فعلیاش هم میرسند و آن را دربرمیگیرند؛ اما لزوماً ساختاری خطی و منظم ندارند و ممکن است در میانهٔ تعریف خاطرهای از کودکی، نویسنده به مسئلهای در بزرگسالیاش هم اشاره کند. اما کتاب از نظر زمانی اصلاً پیچیده نیست. هر بریدهٔ داستانی را نیز میتوان مستقل از دیگر داستانها خواند و لذت برد؛ اما لذت اصلی در کامل خواندن کتاب و آشنایی با راوی و حوادث پیرامون او و احساساتی است که تجربه میکند. با تمرکز روی مضمونهایی مانند جنگ، هویت، مهاجرت، مرزنشینی و مفهوم وطن، نویسنده کوشیده از خلال خاطرات شخصیاش، یک نقد اجتماعی-انسانی روی این مسائل داشته باشد و همچنین یک سفر درونی برای دادن پاسخ به این سوالات انجام دهد؛ سفری شخصی که بیشتر چالشی است برای خود او در زمینهٔ رسیدن به جواب چراهای توی دلش، اما میشود این حال آشفته و پرسشگر را تعمیم داد به حال بسیاری از آدمهای که فارغ از مکان، در جایی دورتر از محل تولد خود ساکنند و با وطن به شکل یک مفهوم سر و کار دارند. اما به دلیل واقعی بودن روایتها، کتاب را میتوان در ژانر خودزندگینامه/خاطرهنویسی جای داد. اما این خاطرهها درواقع فقط حکایتهایی برای نقل شدن و عبور کردن نیستند و در دل هرکدام، یکی یا چندتا از مضامین باارزشی که در بالا به آنها اشاره شد، به روش خود نویسنده، به تصویر کشیده شده و موردنقد قرار میگیرد. قبل از ورود به هر روایت هم، یک نوشتهٔ کوتاه که اغلب جملاتی برگزیده از همان فصل است، بهعنوان پیشدرآمد قبل از ورود به آن قرار گرفته که مانیفستی است از آنچه قرار است در فصل تازه بخوانیم.
کورسرخی و رنجهای مشترک
از ویژگیهای مثبت نثر نویسنده، این است که اصلاً از اینکه خود عریانش باشد، هراسی نداشته و حتی ناخواسته هم درگیر افت خودسانسوری نشده است. او حتی از نقد کردن رفتار یا انتخابهای نزدیکترین کسانش هم نمیهراسد و میکوشد به سبک خودش، یک آینهٔ تمامنمای حقیقت باشد و آنچه را که فکر میکند درست است، در سرش مخفی نکند. با اینهمه، قضاوت و نتیجهگیریهای اخلاقی مواردی هستند که در این کتاب کمتر اتفاق میافتند و میشود به هر آدمی، از زاویهدید خود او حق داد و از دستش عصبانی نشد. شاید دلیل اصلی این مسئله، این باشد که راوی همانطور که خودش هم در متن کتاب اشاره میکند، ادعایی در زمینهٔ سیاست ندارد و فقط کوشیده مثل یک انسان زخمخورده از جنگ، آنچه میداند را روایت کند و نمیخواهد به کسی درس تاریخ و سیاست بدهد.
این را هم بگویم که اصلاً نیازی نیست حتماً افغانستانی باشی تا بتوانی با کتاب عطایی ارتباط برقرار کنی؛ اولین دلیلش شاید این باشد که بههرحال ما مردم خاورمیانه رنجهای مشترکی داریم و حتی اگر بر فرض من ساکن پایتخت، مصائب مرزنشینی را تجربه نکرده باشم، باز هم میتوانم تاحدی لمسش کنم و با نویسنده همحس شوم. دومین علتش هم برمیگردد به توانایی نویسنده در توصیف و ترسیم فضاهایی که زندگیشان کرده، و کشاندن خواننده به آن روستای مرزی، به پشتبام غسالخانه، به پشت وانتی که تن بیمار پدر را راهی جاده کرده است، و بسیاری از فضا/مکانهای دیگر. هرچند که برخی تصاویر توی کتاب، آنقدر دردناک هستند که خواندنشان بسیار تکاندهنده است؛ اما ادبیات خوب و آگاهیبخش شاید یکی از خاصیتهایش همین تکاندهنده بودن باشد؛ که ضمن بخشیدن فرصت به ما برای زیستن زندگیهای نکرده، خواننده را تکان بدهد تا بتواند قدری از رنج حقیقی را لمس کند و جهان را بهتر بشناسد؛ هرچند که این شناختن منجر به اشک و آزار او شود.
مسئلهٔ درونی کردن سوژه
در مجموع میشود گفت عالیه عطایی، نویسندهای است با قدرت مشاهدهٔ دقیق، مهارت نویسندگی و داستانپردازی عالی و قدرت ساخت فضاهایی زنده و ملموس. این نویسندهٔ توانا قطعاً میتواند از تکرار کردن خودش در یک سبک و پرداختن مشخص و انحصاری به یک مضمون، عبور کرده و فراتر از اینها هم برود. البته که بههرحال نویسندگان، هرکدام بهزعم خود به درونی کردن سوژهها میپردازند و هرکسی هم جهانبینی ویژه و دغدغههای خودش را دارد و وظیفهای بر دوشش احساس میکند و میخواهد آن مهم بهخصوص را به وسیلهٔ ادبیات به سرانجام برسد؛ اما باتوجهبه اینکه پتانسیل خلق داستانهایی عالی در این نویسنده وجود دارد و در کتاب قبلیاش «چشم سگ» هم نمونههای خیلی خوبی از داستانهای کوتاهش خواندهایم و دیدهایم که میتواند پایش را فراتر از اینها هم بگذارد و سوژه و ژانر متفاوتی را تجربه کند، میشود گفت در یک برخورد سلیقهای، ایدههای درون کتاب میتوانستند فراتر از یک خاطرهنویسی بروند و داستان بلند مجزایی از دل هرکدامشان ساخته شود. اما کتاب در نهایت، حرف خودش را زده و در نوع خودش کامل است و همانی است که باید باشد. بنابراین در مجموع، به همین شکل هم بسیار خواندنی و پیشنهادی است.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | کورسرخی (روایتی از جان و جنگ) |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۳۱ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۶ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۰۱۰۷۶۹۹ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
از زمانی که بخاطر داریم افغانستان را با جنگ و مظلومیت مردمانش میشناسیم، برای اینکه بتوان غم مردم جنگزدهٔ افغانستان را درک کرد حتما نباید افغانستانی بود. ما ظلمی که به مردمی که بیش از بقیهٔ کشورها به ما نزدیکترند و در میان ما زندگی کردهاند را میفهمیم. عالیه عطایی نویسندهٔ شناخته شدهٔ افغانستانی در کتاب کورسرخی از تجربیاتش میگوید، از این درد بیپایان در جنگ بیپایان میگوید تا مرهمی بر زخمهایش باشد و صدایش شنیده شود. او از نفرتش به طالبانی میگوید که سایه سیاه بر سر مردم افغانستان انداخته و زندگیشان را سیاهتر از شب کردهاند. کورسرخی در ۹ روایت از مردم افغانستان و آنچه به سرشان آمده صحبت میکند. تلاش برای زنده ماندن، مهاجرت در شرایط سخت و امید به یک زندگی جدید و هر آنچه که جنگ برایش به ارمغان آورده است. عالیه عطایی همه چیز را همانگونه که بوده بدون توجه به قضاوتها نگاشته. او خودش را سانسور نکرده و از کودکی تا بزرگسالیاش را با تمرکز بر موضوعاتی مانند مهاجرت، جنگ، مرزنشینی و وطن به تصویر کشیده است. کورسرخی به خوبی خواننده را تحت تاثیر قرار میدهد و با خود همراه میکند. عالیه عطایی این کتاب را در سال ۱۳۹۹ به نگارش درآورده و توسط نشر چشمه به چاپ رسانده است.