در وادی درد
گمان
آلفونس دوده
به انگلیسی جولین بارنز
معرفی و بررسی کتاب در وادی درد
چه بیهوده است اینکه بنشینی تا بنویسی، وقتی که نایستادی تا زندگی کنی - هنری دیوید ثورو
نوشتن دربارهٔ هرچیزی برای یک نویسنده راحتتر از نوشتن دربارهٔ دردهایش است. اگرچه وجود همین دردها انگیزهٔ اصلی از نوشتن است، اما همزمان نویسنده را به نوعی از ناتوانی برای تمرکز بر خود دردها نیز دچار میکنند. وقتی نویسندهای که کار تماموقتش نوشتن است و سالهاست که یک روز هم دست از قلم برنداشته به پایان راه میرسد، دیگر راهی نیست جز تحمل این فشار و فقط نوشتن. آلفونس دوده یکی از همین نویسندههاست و در اواخر عمر با بیماری سختی دستوپنچه نرم میکرد که لاعلاج بود. در این سالها، سفلیس مثل یک دیوار قطور بین او و تمام کسانی ایستاده بود که دوستشان داشت و دوستش داشتند؛ دوستان، آشنایان قدیمی، خانواده. این بخش از زندگی او عموماً در بستر بیماری میگذشت، اما خود او بهتر از هرکس میدانست که این بستر مرگ است؛ هرچند قرار باشد سالها بعد از راه برسد. روحیهٔ او اجازه نمیداد که منتظر مرگ بنشیند و تماشا کند. حداقل کاری که از دستش برمیآمد و تسکین کوچکی برایش بود، کنار هم چیدن واژههایی بود که حالا از همیشه بیشتر معنای متفاوتی از خود بروز میدادند. این نوشتهها در ابتدا چیزی نبود بهجز دستههایی از کاغذ یادداشت که روی آن با خط بد و حال نزار چیزهایی نوشته شده بود. چیزهایی شبیه شعر، یا شبیه تکههایی از داستان؛ هرچه بود کسی بهجز خودش یا به اندازهٔ خودش آنها را نمیفهمید. «در وادی درد» مجموعهٔ گردآوریشدهٔ این دستنویسهاست که پس از مرگ او به چشم آمد و حتی به عنوان پیشنویس، آنقدر جوهر ادبی خالصی را در خود داشت که تبدیل به کتابی محبوب و کمنظیر در ادبیات فرانسه شد. نوشتههای او در این کتاب حد و مرزی نمیشناسد. روز به روز که قوای جسمانی او رو به تحلیل میرفت و ادراک ضعیفتری از جهان اطراف نشان میداد، از درون درحال شکوفایی دردناکی بود که با رنج جسمی زیادی آمیخته بود. در ابتدا رنج او رنج بیماری بود، اما زمان گذشت و گذشت و او از این درد همیشگیِ و غیرقابل اجتناب بیشتر و بیشتر منزجر میشد و زندگی به کامش تلختر. این شرایط وقتی ۴۰ سال به طول انجامید، نه درد دیگر آن درد اولیه بود نه دوده دیگر آن نویسندهٔ قبلی. زمانی که این یادداشتها نوشته میشد، این رنج به معنای بیماری تبدیل شده بود و بیماری به بخشی تکمیلی سرنوشت او. بیماری همهچیز را از او گرفت و ادبیات را به او بخشید؛ ادبیاتی که با پذیرش رنج به معنای ذاتی آن، در ساحت تازهای از زیباشناسی بازنمود میشد. بخش اول دستنویسها در بین سالهای ۱۸۸۷ تا ۱۸۹۵ نوشته شد و قسمتهای پایانی آن دو سال بعد تکمیل شد. مجموعهٔ این نوشتهها در قالب یک کتاب در سال ۱۹۳۰ منتشر و در ۲۰۰۲ به قلم جولین بارنز، نویسنده و منتقد برتانیایی، به انگلیسی ترجمه شد. نشر گمان با همکاری عماد مرتضوی، کار بازگردانی و نشر این کتاب به زبان فارسی را در پاییز ۱۳۹۸ به عهده گرفت. برای آشنایی بیشتر با کتاب «در وادی درد» و خرید اینترنتی کتاب، با کتابچی همراه باشید.
بخشها و عناوین کتاب در وادی درد
پیش از اینکه به شروع خاطرهنویسیهای دوده برسیم، مقدمهٔ بومی و جالبی را از مترجم کتاب، عماد مرتضوی میخوانیم که حال و روز یک مرد متشخص و شهیر فرانسوی را در سالهای میانی قرن ۱۹ میلادی، به سبک و سیاغ ما فارسیزبانها خلاصه کرده است. این مقدمه برای آشنایی با شخصیت و روحیات نویسنده ضروریست و با نکاتی که اشاره میکند، رنج و مواجههٔ با آن را در زندگی آلفونس دوده برایمان روشنتر خواهد کرد. در بخش اول کتاب، «الالُم درد»، اولین روزنویسهای دوده از اتفاقات کوچک و روزمره شروع میشود و در اولین قدم نیز فضای خودش را میسازد. نویسندگی برای دوده نهفقط یک لازمهٔ وجودی و نهتنها یک تفنن کاربردی، که هدیهای با رنگ و بوی متافیزیک است و غرق شدن در آن، با سرمستی حیاتبخشی همراه است. اینکه به اُبژه چیست مسئله نیست، مهم احساس درلحظهٔ دوده است از چیزی که تجربه و ادراک میکند؛ به همین خاطر نوشتهها به تفکیک خاصی نیامدهاند و اصولاً موضوع آنها فقط بهانه است. بهانهای برای نوشتن آنچه اتفاق میافتد و آنچه برای او خاطره میشود. شاید بپرسیم که این اشتیاق برای روایت کردن و نوشتن از کجا نشأت میگیرد. دوده در سالهای بیماری، راهی را نپیموده نگذاشت تا برای بیماریاش درمانی بیابد. این آزمون و خطاها انگار شکستهای متوالی او بود برا غلبه بر نیرویی که او را ذرهذره از حیات باز میداشت و چه انگیزهای برای نوشتن، بهتر از مبارزه. بخش دوم کتاب مانند عنوان اصلی «در وادی درد» نامگذاری شده و در سطربهسطر آن، تفاوتی نامشخص اما پررنگ در بینش و لحن و بیان آلفونس دوده مشهود است. زندگی دوده مملو از لحظات شاد و خاطرهانگیز و منحصربهفرد بود. شخصیت او در بین مردم همیشه جایگاه ویژهای را به خود اختصاص میداد و همپالگی او با جمعی از نویسندگان که اشتراکات زیادی با او داشتند، قوت قلب بزرگی برای ادامهٔ بالندگی در زندگیاش بود. او مرد خانواده بود و همزمان، با خوب و بد این مسئله کنار میآمد که به تفریحهای خاصی هم نیاز دارد؛ و بههرحال آنها را از خودش دریغ نمیکرد. مجموع این آزادیطلبی و سرپیچی از اقرار به شکست، از او مردی شجاع و پاینده ساخت و تا هنگام مرگ نیز این چهره توسط او محافظت شد.
جملاتی از کتاب در وادی درد
هیچوقت مثل ایندفعه زندگیِ بیقید و سهلانگارانه در این هتل سوهانِ اعصابِ نداشتهٔ من نشده بود. از تماشای غذا خوردن اطرافیانم چندشم میشود: دهانهای بیدندان و لثههای مریض؛ نوکنوکِ خلالدندانهایی که لای دندانهای آسیا را میکاوند؛ آنها که فقط با یک طرفشان میتوانند بجوند، جوندگانِ خستگیناپذیر، نشخوارکنندگانِ پر سروصدا، گوشتخواران درّنده. توحّشِ انسان! آروارههای همه همزمان مشغول کار، چشمان حریصْ دیوانهوارْ خیره به بشقاب، نگاههای غضبآلود وقتی غذا سر وقت نمیرسد. همهٔ اینها را میبینم و تهوعآور است برایم؛ حالم از هرچه خوردن است بههم میخورد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | در وادی درد |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۴۴ |
قطع | پالتویی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۴ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۷۲۸۹۷۰۹ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
نویسندگان زیادی را با سرنوشت سخت و دردناک میشناسیم، نویسندگانی که پایان کتابهایشان خوش است اما پایان کتاب زندگی خودشان بسیار تلخ؛ از خودکشی تا بیماری، از افسردگی تا جنون. وجه مشترک این نویسندگان و علت اینکه نامشان در تاریخ به جای مانده نوشتن است. نوشتن را شاید راه نجاتی یافتهاند و یا شاید تسکین دردهایشان در نوشتن است؛ اما چیزی که مشخص است این است که هیچ چیز نمیتواند جلوی این بزرگان را برای نوشتن بگیرد. آلفونس دوده هم یکی از این نویسندگان است که با سرنوشتی شوم مواجه شد. بیماری لاعلاج سفلیس که همه چیز را از او گرفت اما امیدش را نتوانست بگیرد. او تمام راهها را برای درمان بیماریش پشت سر گذاشت اما این بیماری سالها با او همراه بود و کم کم با او خو گرفت. دوده برای تسکین دردهایش شروع به نوشتن کرد، روزنوشتهایی با خط ناخوانا که تنها کاغذهایی بودند که او برای فرار از بیماریش به آنها پناه میبرد. این دستنوشتهها جمعآوری شد و با عنوان در وادی درد در سال ۱۹۳۰ به چاپ رسید. جولین بارنز آن را در سال ۲۰۰۲ به انگلیسی ترجمه کرد و در ایران عماد مرتضوی آن را به فارسی برگرداند و نشر گمان به چاپ رساند.