معرفی و بررسی کتاب دل تاریکی
«دل تاریکی» رمانی کوتاه از «جوزف کنراد» است که در سال ۱۸۹۹ در مجلهٔ بلکوودز منتشر شد. این رمان به سبک «داستان در داستان» نوشته شده است و در آن ملوانی به نام مارلو، خاطرهای از سفر خود به آفریقای تحت استعمار را برای همسفرانش تعریف میکند؛ خاطرهای که داستان اصلی کتاب را شکل میدهد.
کنراد که خود سالها به دریانوردی پرداخته بود، «دل تاریکی» را چند سال بعد از اقامت موقتش در کنگوی تحت اشغال بلژیک نوشت. تجربیات او از این سفر بهخصوص سرزنش و نقد تاریخ سیاه استعمار و انزجارش از آن، در این رمان دیده میشود. «دل تاریکی» در قالب داستان سفرنامهٔ یک دریانورد به منطقهای در آفریقا، کشمکش میان تمدن و توحش، فجایع استعمار و آزار و تحقیر سیاهان توسط سفیدپوستان اروپایی را بیان میکند. علاوهبراین، کتاب سفرنامهای به اعماق وجود انسان نیز هست که در آن مسائلی مانند شرارت نهفته در وجود انسان و سلطهگری بر انسانهای دیگر تصویر میشود.
نشر نیلوفر رمان «دل تاریکی» را با ترجمهٔ صالح حسینی به فارسی منتشر کرده است. توصیفهای فراوان و شاعرانه از ویژگیهای نثر پیچیدهٔ جوزف کنراد هستند که صالح حسینی با وفاداری به لحن متن اصلی، به خوبی آن را به فارسی برگردانده است.
موضوع کتاب دل تاریکی
داستان «دل تاریکی» از روی قایقی در رودخانه تایمز شروع میشود که منتظر بالا آمدن مد آب برای شروع سفر است. در این حین مارلو، یکی از دریانوردان حاضر در قایق، خاطرهٔ یکی از سفرهایش را برای سایرین تعریف میکند؛ سفری به آفریقا، که در آن بهعنوان کاپیتان یکی از کشتیهای شرکتی انتخاب میشود که در منطقهای در آفریقا به داد و ستد عاج مشغول است. مارلو پس از سفری طولانی به مقر این شرکت در کنارهٔ رودخانه میرسد. آنجا درمییابد قایقی که برای کاپیتانی آن آمده به تعمیر نیاز دارد، بنابراین باید مدتزمان بیشتری آنجا بماند. او در این مدت دربارهٔ شخصیتی به نام کورتز میشنود؛ نمایندهٔ درجهیک شرکت که به تنهایی به اندازهٔ سایر نمایندگان، عاج به مقر اصلی ارسال میکند. کورتز توانسته با قدرت و نفوذش مردم بومی را تحت سلطهٔ خود درآورد و به شیوههای مختلف از آنها عاج تحویل بگیرد. مردم بومی شیفتهٔ کورتز شدهاند، او را خدای خود میدانند و درعینحال که از او میترسند نمیخواهند او این مکان را ترک کند. مارلو که تحت تاثیر این شخصیت مرموز قرار گرفته است، پس از تعمیر قایق به همراه مدیر مقر و چند همراه دیگر به سمت ایستگاه کورتز حرکت میکند تا او را که مریض است به قایق منتقل کنند…
برخی از منتقدین رمان «دل تاریکی» را بازسازی نوینی از کتاب «کمدی الهی» میدانند، که در آن سفر مارلو به آن منطقه و قرارگاهها و ملاقاتش با کورتز، مشابه سفر دانته به دایرههای دوزخ و ملاقاتش با شیطان در بخش دوزخ کتاب «کمدی الهی» است. کتاب «دل تاریکی» از نشر نیلوفر، با مقدمهای از صالح حسینی شروع میشود و پس از داستان اصلی نیز دو مقالهٔ دیگر دربارهٔ آن آورده شده است. خواندن این مقدمه و مقالات، به فهم عمیقتر مضامین مختلف داستان و نمادهای آن کمک میکند.
درباره نویسنده کتاب؛ جوزف کنراد
جوزف کنراد، نویسندهٔ بریتانیایی-لهستانی در سال ۱۸۵۷ در بردیچیف امپراتوری روسیه متولد شد. پدرش شاعر و مترجم ادبی از زبانهای انگلیسی و فرانسه بود و کنراد در کودکی رمانهای بسیاری را نزد پدرش میخواند. در ۱۸۷۴ کنراد به فرانسه رفت تا دریانوردی بیاموزد. او به کشتیرانی تجاری فرانسه پیوست و پس از وقایعی، ۱۶ سال نیز در کشتیرانی تجاری بریتانیا در مشاغلی از ملوانی گرفته تا دستیار ناخدا فعالیت کرد و در سال ۱۸۸۶ مدرک ناخدایی گرفت. کنراد تا سال ۱۸۹۴ به نقاط مختلف جهان سفر کرد، سپس در انگلستان مستقر شد و وقت خود را به ادبیات اختصاص داد. اولین رمانش، «حماقت آلمایر»، در سال ۱۸۹۵ چاپ و با استقبال منتقدین روبهرو شد. پس از آن رمانهای دیگری مانند «راندهشده از جزایر»، «زنگی کشتی نارسیسوس»، «دل تاریکی»، «لرد جیم» و «نوسترومو» را منتشر نمود. کنراد علاوه بر رمان، تعداد زیادی داستان کوتاه و مقاله نیز نوشته است. تجربیات او از زندگی دریانوردی و سفرهایش همراه با بیان وضعیت انسان و ابعاد مختلف جامعهٔ انسانی در آثار او دیده میشوند. کنراد در اواخر عمر ساکن آمریکا شد و در سال ۱۹۲۴، در ۶۶ سالگی، بر اثر حمله قلبی درگذشت.
جملاتی از کتاب دل تاریکی
سرنوشت. سرنوشت من! آوخ که زندگی – این ترتیب اسرارآمیز منطق بیامان برای هدفی بیهوده – چه بیمزه است. آدمی نمیتواند برای هیچچیز به آن دل ببندد جز رسیدن به معرفتی اندک دربارة خودش – که آن هم دیر به دست میآید – و خرمنی از حسرتهایی که آتش آن خاموش نمیشود.
دریانورد بود ولی سرگردان هم بود. آخر اکثر دریانوردان، اگر بتوانیم چنین تعبیری به کار ببریم، زندگی بیجنبوجوشی دارند. ذهنشان به خانهنشینی خو کرده است و خانهشان -کشتی- همیشه با آنهاست؛ وطنشان -دریا- نیز هم. برای آنها یک کشتی با کشتی دیگر تفاوتی ندارد و دریا هم همیشه همان دریاست. سواحل بیگانه، چهرههای غریبه و بیکرانگی دگرپذیر زندگی از کنار محیط دگرناپذیر اطراف آنان رد میشوند و حجابی از اسرار بر خود ندارند و به جای آن حجابی از جهالت اندک انزجارآوری بر آنهاست. چون در نظر دریانورد هیچ چیز اسرارآمیزی نیست مگر اینکه خود دریا باشد و دریا هم خاتون هستی اوست و همچون سرنوشت راز سربهمهری است.
*جلوة خیالی او را بر تخت روان دیدم که دهانش را چنان حریصانه باز کرده بود که انگار میخواهد عالم و آدم را به کام خود فرو ببرد. در آن موقع در برابر من زندگی یافت. به همان اندازه که عمر کرده بود زندگی یافت – سایهای سرشار از ظواهر فریبا و واقعیات ترسناک، سایهای تاریکتر از سایة شب و آراسته به جامة فاخر فصاحت. این جلوة خیالی انگار با من وارد خانه شد – تخت روان، حاملان شبح، جمع وحشی پرستندگان گوشبهفرمان، تیرگی جنگل، برق تنگة واقع در میان پیچهای تیرهگون، رپرپة منظم و گنگ طبل، مانند رپرپة دل – دل تاریکی تسخیرکننده.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | دل تاریکی |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۹۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۲۲۶ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۱۶۸۰ |