


دختری با گوشواره مروارید
برگزیده
کتابسرای تندیس
121,500 تومانءء
«دختری با گوشواره مروارید»، یکی از مشهورترین تابلوهای یوهانس ورمیر، نقاش هلندی است.
سوژههای آثار ورمیر، عموماً بانوان روستایی در حال انجام کارهای معمولی و روزمرهٔ خانه هستند. تقریبا همیشه، در تابلوهایش، متوجه میشویم که سوژه به چه کاری مشغول است. چرا که اتاق یا لوازمی که سوژه را احاطه کردهاند به ما این اطلاعات را میدهند، یا سوژه خود در حال انجام آن کار است.
دختری با گوشوارهٔ مروارید، از معدود تابلوهای ورمیر است که در آن پرترهٔ یک سوژه را به تنهایی به تصویر کشیده است و در پس زمینه، هیچ چیزی وجود ندارد که اطلاعاتی از سوژ به بیننده بدهد.
دختری با گوشوارهٔ مروارید
«دختری با گوشواره مروارید» دومین رمان تریسی شوالیه، نویسندهٔ دورگه انگلیسی-آمریکایی است.
این کتاب داستان آشنایی دختری به نام «گریت» با «یوهانس ورمیر» نقاش است. آشناییای که سرانجام منجر شد ورمیر، تابلویی از او بکشد، با عنوان «دختری با گوشوارهٔ مروارید».
داستان در دههٔ ۱۶۶۰ اتفاق میافتد. گریت که دختر نوجوانی از یک خانوادهٔ تهیدست است، برای امرار معاش به خانهٔ ورمیر میرود تا در آنجا کار کند. گریت که دید و درک بسیار کمنظیری از رنگها دارد، قرار است کارگاه نقاشی ورمیر را، بدون آنکه چیزی را تغییر دهد، تمیز کند.
در این بین، ارتباط جالبی بین ورمیر و گریت شکل میگیرد. و سرانجام ورمیر تصمیم میگیرد که تصویری از او نقاشی کند.
اقتباس سینمایی
از این کتاب اقتباسهای سینمایی زیادی وجود دارد اما بدون شک، برترین آنها فیلمی با همین نام ساختهٔ پیتر وبر با بازی درخشان اسکارلت جوهانسن و کالین فرث است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد.
تریسی شوالیه
«تریسی شوالیه» نویسندهٔ دورگهٔ آمریکایی-بریتانیایی متولد اکتبر سال ۱۹۶۲ است. آثار او که عموما رمانهایی تاریخی هستند، با استقبال بسیار خوبی روبهرو شدند. دختری با گوشوارهٔ مروارید تاکنون نزدیک به ۳۸ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است و نزدیک به ۵ میلیون نسخه از آن فروش رفته است. این کتاب برندهٔ جایزهٔ بهترین نویسندهٔ جدید «بارنزاند نوبل» سال ۲۰۰۰ شد.
بریدههایی خواندنی از کتاب دختری با گوشوارهٔ مروارید
«نقاشی هیچ شباهتی به آثار دیگرش نداشت. فقط از من بود، از سرم و شانههایم، بدون میز و پرده، پنجره یا فرچه پودر که نگاه را منحرف یا آرام کند. مرا با چشمان گشاده کشیده بود، و نوری به صورتم میتابید، ولی طرف چپ چهرهام در سایه قرار داشت. رنگهایم آبی و زرد و قهوهای بود. پارچهٔ دور سرم مرا شبیه خودم نکرده بود بلکه شبیه گریتی از شهری دیگر بود یا به طور کلی کشوری دیگر. پس زمینهٔ نقاشی سیاه بود که سبب شده بود خیلی تنها به نظر برسم هرچند به وضوح داشتم به کسی نگاه میکردم. به نظر میآمد که منتظر چیزی هستم که فکر میکردم هرگز اتفاق نمیافتد. »
«تمام عمرم در امتداد آن خیابان رفت و آمد کرده بودم، ولی هرگز چنین آگاه نبودم که پشتم به خانهامان است. »
«مادرم نگفت که میآیند. بعداً اشاره کرد که نمیخواسته عصبی بهنظر برسم. تعجب کردم، آخر فکر میکردم مرا بهتر میشناسد. غریبهها معتقد بودند من آدم آرامی هستم. نوزاد که بودم گریه نمیکردم. فقط مادرم متوجه آروارهٔ بههم فشرده و گشادگی چشمان بیش از حد درشتم میشد. »
«میتوانستم قالیهای گرانبها، کتابهای قیمتی، مروارید و پوست خز را در صدایشان بشنوم. »
«من و فرانس و آگنس عادت داشتیم کنار آن کانال بنشینیم و چیزهایی در آن پرت کنیم – سنگریزه، خرده چوب، و یکبار یک کاشی شکسته – و حدس میزدیم وقتی تهنشین بشوند چه چیزهایی را لمس میکنند – ماهی نه، ولی موجوداتی ساختهٔ تخیلات خودمان، موجوداتی با چشمهای فراوان، فلسهای زیاد، دست و باله. فرانس همیشه جالبترین هیولاها را مجسم میکرد. آگنس از همه ترسوتر بود. من همیشه بازی را متوقف میکردم، چون بیشتر مایل بودم چیزها را چنان که هستند در نظر بیاورم تا چیزهایی که وجود نداشتند. »
محصولات مشابه
مشخصات محصول
کد محصول:
91971
نویسنده:
ناشر:
وزن:
250 گرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحات:
237 صفحه
جلد:
شومیز
ژانر:
شابک:
9789643620400
مشخصات محصول
نظرات کاربران(0)
مرتب سازی براساس:
۰.۰
پرسش و پاسخ (0)