فرانتس کافکا (Franz Kafka)
فرانتس کافکا که در سال ۱۸۸۳ چشم به جهان گشود، از جمله بزرگترین و تاثیرگزارترین نویسندههای آلمانیزبان است که آثاری بصری را خلق میکرد. آثاری که در آنها حکومتهای توتالیتری، مستبد و دیکتاتور را نقد میکند و گاهی به مذهبیهای افراطی خرده میگیرد. اگرچه کافکا قبل از مرگ خود، به دوستش وصیت کرد که تمام آثار او را بسوزاند. ولی دوستش از این وصیت او سرپیچی کرد و تمام آثار را با نام «کافکا» به چاپ رساند. پس همانطور که میبینید، او بعد از مرگش به شهرت رسید. او آثار بزرگ زیادی از جمله «محاکمه»، «آمریکا»، «قصر» و «دگردیسی» را نوشته است و اکثر آثار او نیز به زبان فارسی ترجمه شده است. کتابهای او با آن فضای رئال و خیالی، یا به عبارتی کافکایی روی نویسندههایی چون صادق هدایت تاثیر بسیار زیادی داشته است. او به جز رمان، داستانهای کوتاه زیادی را نیز نوشته است که راجع به هر کدام از آنها میتوان تا ساعتها حرف زد. از مجموعه داستانهای کوتاه او میتوان به مسخ، گراکوس شکارچی، مهمان مردگان، پیام امپراتور، وصف یک پیکار، ابراهیم، بهشت، آمدن مسیح، جلوی قانون، نقاب برداشتن از چهرهٔ یک کلاهبردار، رهگذران، نامه به پدر و…اشاره کرد. در ادامه ما به طور مختصر به معرفی برخی از آثار او و سال انتشار آنها میپردازیم.
مشهورترین داستان کوتاه کافکا
مشهورترین و پرفروشترین داستان کوتاه او، «مسخ» است که در سال ۱۹۱۲ به پایان رسید و در سال ۱۹۱۵ منتشر شد. داستان از اتاق طبقهٔ سوم کافکا نوشته شده است که منظرهای واضح و سرراست از رودخانه ولتاوا و پل عوارضی ارائه میدهد. خود کافکا اقرار کرده که همیشه، کنار پنجره میایستاد و به این منظره خیره میشد. بعد از مسخ، کافکا «دگردیسی» را نوشت. مجموعهای از داستانهای کوتاه که در سال ۱۹۱۳ به چاپ رسید. داستان «قبل از قانون»، نیز یکی از داستانهای کوتاه او است که خودش در رمانی دیگر «محاکمه» به آن اشاره کرده است و از آن به عنوان یک تلمیح شاهکار بهره میبرد. اگرچه از کسی که همیشه از اسم و فامیل خودش برای کاراکترها استفاده میکند، چنین اقدامی بعید نیست. کافکا با وجود اینکه از یک بیماری مزمن رنج میبرد، حتی با بدتر شدن وضعیت سلامتی خود به نوشتن ادامه داد. در سال ۱۹۱۶ او «قضاوت» را به اتمام رساند که راجع به روابط کافکا با پدرش صحبت میکند. کارهای بعدی شامل «در مستعمرهٔ مجازات» و «پزشک دهکده» بود که هر دو در سال ۱۹۱۹ به پایان رسید. در سال ۱۹۲۴، کافکای بیمار «هنرمند گرسنگی» را به پایان رساند، که شامل چهار داستان است و ساختار خلاصه و سادهای دارد. این اثر به عنوان آخرین اثر او در پایان زندگانی کافکا محسوب میشود. اما کافکا به خاطر کمبود اعتماد به نفس، همچنان در انتشار آثارش بیمیل بود. پس به همین ترتیب از دوست خود درخواست کرد کتابها و دستنوشتههای او را بسوزاند. خوشبختانه، دوستش به خواستههای کافکا پایبند نبود و در سال ۱۹۲۵ «محاکمه» را منتشر کرد. محاکمه ماجرای مردی را بیان میکند که بدون هیچ دلیل خاصی بازداشت شده و باید با یک حکومت مستبد به تنهایی دست و پنجه نرم کند. داستان تاریک و پارانویایی که از نظر منتقدین، معروفترین و موفقترین اثر نویسنده محسوب میشود. یک سال بعد از انتشار «محاکمه»، دوستش داستان «قصر» را منتشر کرد. این داستان نیز علیه یک بوروکراسی بدون چهره و سلطهگر بود. در این رمان، قهرمان اصلی که خواننده او را فقط با نام کا میشناسد، سعی میکند با مقامات مرموز حاکم بر دهکده ملاقات کند. همانطور که قبلا به آن اشاره کردیم، فرانتس کافکا در اکثر کتابهایش از نام و نام خانوادگی خودش برای کاراکترها استفاده میکند. حتی اگر نخواهد مستقیم از نام «کافکا»، «فرانتس» یا «کا» استفاده کند، از مترادف معنای آن در زبانی دیگر بهره میبرد. در سال ۱۹۲۷، رمان Amerika منتشر شد. داستان راجع به پسری به نام «کارل روسمان» است که که توسط خانواده به آمریکا فرستاده میشود. پس به هر جا از این کشور بیرحم که سفر میکند، از سادگی و معصومیت او سواستفاده میشود. آمریکا درست همان موضوعاتی را نشانه میرود و هدف میگیرد که در سایر آثار کافکا نیز مشخص است. اگرچه این داستان از عشق کافکا به کتابها و سفرنامهها رونمایی میکند. جالب است بدانید که او کتاب زندگی نامه بنجامین فرانکلین را میپرستید و علاقهٔ زیادی به جهانگردی داشت. با وجود اینکه نام کاراکتر قصه بر اساس نام کافکا نیست، ولی حرف اول اسمش را میتوان در عنوان داستان دید که به عمد غلط نوشته شده است. در سال ۱۹۳۱، دوستش داستان کوتاه «دیوار بزرگ چین» را منتشر کرد. داستانی که کافکا ۱۴ سال قبل از آن نوشته بود.