معرفی و بررسی کتاب یعقوب کذاب
یکی از هولناکترین و خونینترین جنگهای تاریخ بشریت، جنگ جهانی دوم بود. آلمان نازی با حمله به لهستان جنگ را آغاز کرد و بمبهای زیادی بر شهرهای این کشور فروریخت. نازیها لهستان را اشغال کردند اما تلخیهای جنگ برای مردم این کشور اروپای شرقی تمام نشد و اشغال تازه آغاز مصیبتهای لهستان بهخصوص برای یهودیان بختبرگشتهٔ آن بود. آلمانیها برای یهودیان شهر ورشو جایی را بنا کردند که به آن گتو میگفتند و در این مکان پیروان این دین بهحالت تبعید و انزوا با شرایط و قوانین سخت بهسر میبردند. بر اساس همین اوضاع و احوال گتوی یهودیان کتابی توسط یورک بکر نوشتهشده است که یعقوب کذاب نام دارد. این اثر بهوسیلهٔ علیاصغر حداد ترجمه شده و به همت انتشارات ماهی به بازار نشر راه یافته است. ما میخواهیم تا نگاهی به این کتاب بیندازیم اما پیش از آن بهتر است کمی با یورک بکر آشنا شویم. پس با ما همراه باشید.
آشنایی با یورک بکر، نویسندهٔ یعقوب کذاب
یورک بکر نویسنده و فیلنامهنویس لهستانی/ آلمانی است که در سال ۱۹۳۷ چشم به جهان گشود. او از بازماندگان اردوگاههای کار اجباری نازیها بود و مادرش را هم در همین اردوگاهها از دست داد. او پس از پایان جنگ جهانی دوم در آلمان شرقی ساکن شد و در دانشگاه رشتهٔ فلسفه را دنبال کرد اما بهخاطر عقاید و اندیشههایش پس از مدتی از دانشگاه اخراج شد و بهطور جدی به نویسندگی روی آورد و چند اثر خلق کرد که مهمترینش یعقوب کذاب نام دارد. یورک بکر در سالهای پایانی دههٔ ۱۹۷۰ به آلمان غربی میرود و سرانجام هم در سال ۱۹۹۷ بر اثر ابتلا به سرطان چشم از دنیا فرو میبندد.
نگاهی به کتاب یعقوب کذاب
ما در یعقوب کذاب سوار ماشین زمان میشویم و به لهستان اشغالشده در جنگ جهانی دوم میرویم. جایی که یهودیان در بخش جداشده و محافظتشدهٔ پایتخت این کشور یعنی ورشو با محدودیتها و ممنوعیتهای مختلفی زندگی میکنند. به این بخش از شهر گتو میگفتند که مدت کوتاهی پس از اشغال لهستان توسط آلمان ایجاد شد تا یهودیان را از سایر مردم شهر جدا و متمایز کنند. یعقوب که عنوان کتاب هم بهنام اوست دکاندار خردهپایی است و در این گتو که مانند اردوگاهی برای یهودیان بهشمار میرود زندگی میکند. آمد و شد در اردوگاه یهودیان از ساعت ۸ شب ممنوع بود و کسانی که این قانون را رعایت نمیکردند با مجازات روبهرو میشدند. یک شب که یعقوب درحال رفتن به خانهاش بود توسط سرباز آلمانی متوقف میگردد و بهخاطر آنکه قانون منع آمد و شد را رعایت نکرده به قرارگاهی که در همان نزدیکی بود فرستاده میشود تا آنطور که سرباز به او میگوید از مسئول قرارگاه درخواست مجازات عادلانهای! برای خود کند. یعقوب در این قرارگاه از رادیویی که مشغول پخش اخبار بود میشنود که روسها در چندصد کیلومتری لهستان هستند. با اینکه گویندهٔ رادیو میگوید که آلمانیها پیشروی روسها را متوقف کردهاند اما این یک دروغ یا دستکم دلخوشی زودگذری برای نازیها بود و یعقوب این را خوب میدانست. دکاندار خردهپای داستان این خبر را به همسایگان و دوستان خود میرساند و با خوشحالی به آنها میگوید که روسها دارند میآیند. در گتو نه یعقوب و نه هیچکس دیگری از یهودیان رادیو ندارد چون داشتن رادیو ممنوع بود اما یعقوب برای آنکه به همشهریان و همکیشان خود که گرفتار ناامیدی و افسردگی شده بودندکورسوی امیدی را نشان دهد و آنها را به صبر و بردباری دعوت کند از آن روز که خبر نزدیکشدن روسها به لهستان را شنید دست به ساخت و انتشار اخبار ساختگیای زد که نوید پیروزی و روزهای بهتری را میداد.
جملاتی از کتاب یعقوب کذاب
شب است. دربارهٔ وقت دقیق نپرس. تنها آلمانیها میدانند ساعت چند است. ما ساعت نداریم. از مدتی پیش هوا تاریک شده و از یکی دو پنجره نور بیرون میزند. این باید کافی باشد.
***
سیبزمینی وقتی خوب است که تو صاحبش باشی. بتوانی آن را بپزی یا همینطور خامخام بخوری یا با آن کوکو درست کنی، نه حالا که در چنین ایستگاهی توی چنین واگنی بارش زدهاند. سیبزمینیهای توی آن واگن بیخاصیتترین چیز دنیا هستند. اگر آنجا شاهماهی حاضر و آماده یا مرغابی سرخکرده یا میلیونها قابلمه تاسکباب هم میبود باز به حال من و تو فرقی نمیکرد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | یعقوب کذاب |
---|---|
تعداد صفحه | ۲۶۸ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۱۸ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۷۹۴۸۷۸۴ |