معرفی و بررسی کتاب قهوهٔ سرد آقای نویسنده
یک فنجان قهوه با یک شات عشق
روزبه معین در دومین تجربهٔ نویسندگی خود، «قهوهٔ سرد آقای نویسنده» را توسط نشر «نیماژ» به چاپ رساند. کتابی که چه در جشن امضا و چه در دیگر مراحل فروش، نویسنده را سربلند کرد.
یک داستان عاشقانه، با یک معمای لاینحل که از دو زاویهٔ دید روایت میشود.
معمولاً رمانهایی که مخاطب عام و عامهپسند را انتخاب میکنند، همزمان تکلیف بسیاری از انتظارات را هم روشن میکنند. این کاری است که نویسنده در اکثر جنبههای آن در راه تولید اثر، موفق بیرون آمده است. روزبه معین در این کتاب ذرهبین به دستش نمیگیرد. عشق و فلسفه و معما را ساده میبیند و ساده تعریف میکند. شیوهٔ شکسته در روایت داستان و اتفاقاتی که برای کارکترها رخ میدهد بهگونهای برداشت آزاد از بعضی رمانها و فیلمهای مشهور است و نویسنده سعی در این داشته که به سادهترین شکل ممکن، بهترین همراهی را از مخاطب بگیرد.
وقتی پسربچه عاشق میشود
قصه از بازگویی خاطرات ۲۰ سال پیش راوی شروع میشود؛ نویسندهای به نام آرمان روزبه که تعریف میکند در ۱۰ سالگی عاشق دختر ۲۵ سالهای به نام مارال شده بود! مارال برای یادگیری پیانو، به خانهٔ همسایهٔ آرمان میآمده و آرمان برای اینکه خودشیرینی کند و بیشتر مارال را ببیند، نُتهای آهنگ را عوض میکرده است و مارال هم که توی باغ نبوده، قطعه را اشتباه یاد میگیرد!
آرمان از شور و حرارت عشق کودکانهاش میگوید، از دردها و سوالهایش حرف میزند و در خلال این اتفاقات، با همان لحنِ صادقانه و عاشقپیشهٔ خود، پاراگرافهایی را به مثالها و نتیجهگیریهایی که آن هم به سبک خودش است، اختصاص میدهد. بندهایی که در ظاهر محتوایی نامرتبط را ارائه میدهد، اما در باطن پیوندهای جالبی تشکیل میدهد. به توصیف و تحسین عشقش میپردازد، از فهم خودش از جهان اطراف برای خواننده میگوید و همین بندها و جملههاست که زیبایی اثر را چندبرابر کرده است؛ در قالب نویسندهای که قصد ندارد خودش را پشت چیزی پنهان کند و علناً در مقام نویسنده با مخاطب حرف میزند
«فکر میکنم که خدا سه چیز را با ذوق بیشتری آفریده، زن، هنر و عشق، اما در عجبم که تو را با چه شور و حالی آفریده، زنِ هنرمندِ عاشق! »
یا در جایی دیگر که میگوید:
«خطرناکتر از آن دستهای که کتاب نخواندهاند، آدمهاییاند که سهچهار تا کتاب خواندهاند»
شاید این جملهنویسیها یادآور عبارات قصاری باشد که فلاسفه و حُکَما در کوتاهترین شکل ممکن اظهار میکردند! اما باید اعتراف کنم نویسنده آنها را خوب از کار درآورده و به اثر فضای جالبی داده است.
در موازات، از زاویهٔ دانای کل، زندگی مارال که خبرنگار است را میبینیم. پس از اینهمه سال بیخبری، آرمان به کنسرت مارال میرود؛ کنسرتی که مارال در آن همان آهنگ خاطراتِ آرمان را، با همان نُتهای دستکاری شده مینوازد و آرمان را برای معرفی خودش و خاتمه دادن به این فراق طولانی، تحریک میکند.
نویسنده سعی کرده عشق را افلاطونی و فارغ از جنس و واکنشهای شیمیایی تعریف کند و از آن به نتایج فلسفی و روانشناختی برسد.
در ادامه اتفاقاتی میافتد که کار آرمان را به آسایشگاه روانی میکشاند و نامههایش به مارال، کورسوی امیدی برای وصال دوباره میشود.
روزبه معین، سعی داشته در حد توان و سواد خودش، درخلال درددلهای کارکترِ نویسندهاش، راه و رسم رماننویسی را هم به مخاطب تازهکار آموزش بدهد و خواننده ناخودآگاه با تعمق در ارتباط موضوعات و المانها و چگونگی شکلگیری آنها، تکنیکهای خوبی برای نوشتن میآموزد.
خودِ آقای نویسنده
روزبه معین در سال ۱۳۷۰ در تهران متولد شد. به گفتهٔ خودش از کودکی به نویسندگی میپرداخت و در نوجوانی به طراحی کاریکاتور و خلق شخصیتهای کارتونی علاقهمند شد. در سالهای دبیرستان نمایشنامه نویسی کار میکرد و پس از ورود به دانشگاه هم به فعالیت خود ادامه داد که بعضی از آثارش در ایران به روی صحنه هم رفت. او در دانشگاه اراک مهندسی شیمی خواند و همزمان دورههای تئاتر و نویسندگی را هم گذراند. در سال ۱۳۹۴ اولین رمان خود «هنگامی که باران پیانو مینوازد» را منتشر کرد و در سال ۱۳۹۶ چاپ «قهوهٔ سردِ آقای نویسنده» با همکاری نشر نیماژ، موفقیت و محبوبیت بالایی را برایش بههمراه داشت؛ تا جایی که در اولین جشن امضای کتابش، در عرض دو ساعت تمام نسخههایش به فروش رسید و تابهحال بیش از هفتاد بار تجدید چاپ شده است.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | قهوهٔ سرد آقای نویسنده |
---|---|
تعداد صفحه | ۲۲۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۲۲۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۳۶۷۳۱۴۴ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
«قهوهٔ سرد آقای نویسنده» اثر روزبه معین، نویسنده معاصر ایرانی، یک داستان عاشقانه و معمایی است. این کتاب دومین تجربه نویسندگی اوست که توسط نشر نیماژ در سال ۱۳۹۶ به چاپ رسید و با استقبال خوبی روبه رو شد. کتاب پر از جملات زیبا و دلنشین است که از زبان آرمان، شخصیت اصلی کتاب نقل میشود. آرمان از شور و حرارت عشق کودکانهاش نقل میکند و داستان از بازگویی این خاطرات آغاز میشود. ماجرای عشق به دختری به اسم مارال که از او ۱۵ سال بزرگتر است و۲۵ سال سن دارد و برای تمرین پیانو به خانهٔ پیرزن همسایهشان میآید، از آنجا که پیرزن یک آهنگ بیشتر نمیداند آرمان تصمیم میگیرد نتهای موسیقی را دست کاری کند تا آموزش پیانو را طولانیتر کند تا فرصتی برای دیدار بیشتر او به معشوقهاش شود. بعد از فوت پیرزن آرمان دیگر مارال را نمیبیند. ۲۰ سال بعد آرمان متوجه میشود مارال کنسرت گذاشتهاش به کنسرت عشق دوران کودکیش میرود، کنسرتی که در آن مارال آهنگی را مینوازد که آرمان در کودکی آن را دست کاری کرده بود و اسم آن را «وقتی پسربچه عاشق میشود» گذاشته است. آرمان میخواهد برود و خود را معرفی کند اما اتفاق عجیبی میافتد که آغاز ماجرای جدیدیست.