معرفی و بررسی کتاب آموندسن
«آلیس مونرو» نویسندهٔ زن کانادایی که حالا ۹۰مین سال زندگی خود را سپری میکند و جزو برندگان نوبل ادبی نیز به حساب میآید، کسیست که نسلهای جدید کتابخوان را با داستانهای کوتاه آشتی داده است. او که در سال ۲۰۱۳ به پاس یک عمر فعالیت ادبی موفق به کسب برترین جایزهٔ ادبی جهان شد، در همین سالها خوانندگان بسیاری پیدا کرده و قلمرو خودش را در حیطهٔ موضوعی و فرمی گسترش داده است. در کتاب «آموندسن» که یکی از مشهورترین داستانهای کوتاه اوست و مخاطبان زیادی را به نظردهی دربارهٔ این اثر مجاب کرده، در نگاه اول سادهترین داستانیست که میشود برای کسی تعریف کرد. احتمالاً بسیاری از خوانندگان وقتی به آخر داستان رسیدند، احساس میکردند این قصه، از آنهایی بوده که سالها نسلبهنسل چرخیده و حالا به آنها رسیده تا آویزهٔ گوششان کنند! از آنجایی که شخصیت اول کتاب یک دختر تنهاست و با مردی بیعاطفه آشنا میشود نیز، ممکن است بسیاری از مخاطبان بحثهای فمینیستی زیادی دربارهٔ آن داشته باشند؛ و اشتباه هم نیست. اما آلیس مونرو تلاش کرده در ماورای موضوعات زنمحور و خلق داستانی رمانتیک، به شاکلهٔ ادبی جامعی نیز برسد و سعی کند بین نویسنده و مخاطب، کوتاهترین پُلها را بسازد. این کتاب در ظاهر با آدمهایی عادی سروکار دارد و طوری که به داستانگویی میپردازد که انتظارش را نداریم؛ اما در پایان، نویسنده امیدوار است که با دستی پُرتر از یک خوانندهٔ داستانهای معمولی و کلاسیک، از پای کتاب بلند شویم. این کتاب در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و توانست جایزهٔ بوکر را از آن خود کند. نشر افق در مجموعه شاهکارهای ۵ میلی متری خود، آموندسن را با ترجمه بهاره اکبریان منتشر کرد و تا امسال به چاپ سوم رسیده است. برای آشنایی بیشتر با داستان کوتاه آموندسن و خرید کتاب، با کتابچی همراه باشید.
موضوع داستان کوتاه آموندسن
مانند بسیاری از داستانهای برتر قرن حاضر و اخیر، این کتاب نیز در برههٔ تاریخی جنگ جهانی دوم شکل میگیرد و نه در ظاهر، اما در جزئیات به اثرات مخرب باقیمانده از آن اشاره دارد. قهرمان داستان دختری به نام «ویوین هاید» است که پس از فارغالتحصیلی از دورهٔ پرستاری، به شهر آموندسن در شمال تورنتو سفر میکند تا به کادر درمانی مراقبت از کودکان مبتلا به سل بپیوندد. با سکونت در آسایشگاهی در منطقه آنتاریو، ویوین به تدریس نیز مشغول میشود و در بیمارستانی جنگلی که مخصوص مراقبت از بیمارهای ریویست، زندگی تازهای را آغاز میکند. رئیس بیمارستان مردیست به نام «الیستر فاکس»؛ یک جراج ریه که خودخواه و بیرحم و بیتوجه است که از همان ابتدا، به ویوین هشدار میدهد که بعضی از این کودکان به زندگی خود بازمیگردند، و بعضی نه. شغل او توجه زیادی میطلبد و نگرانی از بابت سلامتی بچهها، ویوین را در هفتههای اول مضطرب میکند. اما آشنایی او با مری، دختر پرانرژی و پرحرفِ مدیرِ آشپزخانه، روزها را برای ویوین تغییر میدهد و حضور آنها برای یکدیگر تبدیل به دلگرمی میشود. آنها دربارهٔ موضوعات مختلفی حرف میزنند و مری، که دانشآموز سال اول در دبیرستان است، از ویوین میخواهد که برای دیدن اجرای او در گروه تئاتر مدرسه، به آنجا برود. ویوین میپذیرد، اما در همان شب الیستر ویوین را به صرف شام در خانهاش دعوت میکند و هرچند کوچکترین توجه یا احترامی از سوی او عاید ویوین نمیشود، او بههرحال به دکتر دل میبازد. اتفاقات آن شب ویوین را نسبت به حاضر شدن در تئاتر مری و همکلاسیهایش، دودل میکند و در ادامه نیز، ویوین علاقهاش را به الیستر ابراز میکند. الیستر همچنان بیتفاوت است و مری از سمت دیگر، به دنبال راهی میگردد تا دوستش را از خطرات احتمالیِ ازدواج با چنین مردی خبردار کند. حالا ویوین باید تصمیم بگیرد که میخواهد چه سرنوشتی را انتخاب کند و البته متن داستان، با سبک نگارشی و شیوهٔ تکنیکپردازی آلیس مونرو، در تمام مسیر مثل یک مغناطیس به دنبال جذب احساسات خواننده و همراه کردن آن با داستان است.
دربارهٔ آلیس مونرو
آلیس آن مونرو در سال ۱۹۳۱ در شهر وینگهام متولد شد. آنتاریو در حقیقت استان زادگاه خود اوست که در داستانش بهکار گرفته و ما را در فضای اقلیمی و طبیعت جغرافیایی آن، به گردشی انتزاعی میبرد. پدر او کشاورز و مادرش معلم بود و پیشینهٔ ایرلندی-اسکاتنلدی خانوادگی او، به نویسندهای به نام جیمز هاگ برمیگردد. جالب است بدانید از اولین داستانی که آلیس مونرو در نوجوانی نوشت، تا زمانی که نوبل ادبیاش را دریافت کرد بیش از ۶۰ سال فاصله است! از دههٔ ۱۹۵۰ اولین داستانهای کوتاه آلیس جوان خلق شد و در طول مسیری که به نویسندهشدن ختم میشد، او کارهای زیادی را برای گذران زندگیاش پیش گرفت؛ از پیشخدمتی تا کشاورزی و کتابداری. اما همیشه سرگرمی اصلی او با اشتیاق واقعی زندگیاش همگام بود و آن چیزی نبود جز ادبیات. «آموندسن» یکی از جدیدترین آثار این نویسندهٔ پرکار به شمار میرود و از نوشتههای دیگر او میتوانیم به «زندگی عزیز، ما یک خانه آبی داریم، جان شیرین، رویای مادرم، فرار، میان فنجانهای قهوه، درهٔ اتاوا، عشق زن خوب، میخواستم چیزی بهت بگم و روند عشق» اشاره کنیم.
جملاتی از کتاب آموندسن
پارو بزن، پارو بزن، قایقت را بران. به آرامی در مسیر رود. شادِ شادِ شادِ شاد، زندگی چیز نیست جز یک رویا.
فکر میکنی که وقتی پیرتر میشوی، ذهن تو از چیزی پُر میشود که آن را «نیمهٔ روحانی هرچیز» مینامند. اما به نظر میرسد ذهن من بیشتر و بیشتر کارکردی شده و دنبال چیزی برای بهجا گذاشتن میگردد.
همیشه به یاد داشته باش که وقتی یک مرد پایش را از اتاقی بیرون گذاشت، هر چیزی را در آن اتاق رها کرده است. اما وقتی زنی اتاق را ترک میکند، اتفاقاتی را که در آن افتاده نیز با خود میبرد.
قدردانی یک فرد از راحتیهای کوچک، به نظر بستگی به این دارد، که پیش از آن چه نکبتی را متحمل شده است.
یک قطره نفرت در روح تو پخش خواهد شد و همهچیز را مانند قطرهای جوهر سیاه در شیر سفید، آلوده خواهد کرد.
وقت تمام شده بود؛ با اعتماد و با رضایت. آنها سرگردان رها نشده بودند، و به این خاطر حقیقتاً، به شکلی شرمآور، سپاسگذار بودند!
خوشحالی دائمی، کنجکاویست.
مکالمهٔ بوسهها؛ ظریف، جذاب، جسورانه، تغییرپذیر.
فقر در دختران هرگز جذاب نیست مگر زمانی که با حماقت و هرزگی شیرینی ترکیب شده باشد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | آموندسن |
---|---|
تعداد صفحه | ۸۰ |
قطع | جیبی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۵۶ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۳۵۳۰۳۲۴ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
آموندسن نام شهری در شمال تورنتو است. جایی که شخصیت اصلی رمان آموندسن بعد از فارغالتحصیلی در رشتهٔ پرستاری برای پیوستن به کادر درمانی مراقبت از کودکان مبتلا به سل به آنجا میرود. ویوین هاید دختر جوانیست که در بیمارستانی جنگلی که مخصوص مراقبت از بیمارهای ریویست زندگی جدید را برای خود آغاز میکند. الیستر فاکس رئییس بیمارستان که مردی خودخواه و بیتوجه است در ابتدا با تلخی به ویوین هشدار میدهد که ممکن است بعضی از این کودکان شانس دوباره برای ادامهٔ زندگی نداشته باشند و زنده نمانند. روزها برای ویوین سخت و پر اضطراب میگذشت تا زمانی که با مری دختر شیرین و پرانرژی مدیر آشپزخانه آشنا میشود. آنها به سرعت با هم دوست میشود و در کنار هم وقت میگذرانند و باهم درمورد همه چیز صحبت میکنند. مری برای تماشای گروه تئاتر مدرسهاش از ویوین میخواهد که به آنجا برود و او هم میپذیرد. همان شب الیستر ویوین را برای صرف شام به خانهاش دعوت میکند اما همچنان به عنوان مردی بیتوجه و بیاحساس ظاهر میشود. با این وجود ویوین به او علاقهمند میشود. مری سعی میکند چشمان ویوین را به روی این حقیقت باز کند و او را از ازدواج با این مرد منصرف کند. اما ویوین در آخر چه تصمیمی میگیرد؟ آلیس مونرو نویسندهٔ کانادایی این کتاب را در سال ۲۰۰۹ منتشر کرد و موفق به کسب جایزه بوکر شد. کتاب آموندسن یکی از معروفترین آثار مونرو است. در ایران این کتاب توسط بهاره اکبریان ترجمه و نشر افق آن را به چاپ رسانده است.