معرفی و بررسی کتاب شش شخصیت در جستجوی نویسنده (نمایشنامه)
قصهٔ ما را پس بدهید!
تصور کنید کارگردان یک تئاتر هستید. یک روز عادی است و میخواهید خیلی عادی و مثل همیشه، با بازیگران خود تمرین تئاتری که آمادهٔ بردن به روی صحنه دارید را پیش ببرید. همهچیز آماده است تا تمرین به جریان بیفتد، که ناگهان در سالن باز میشود. شش نفر که صورتکهای عجیبی روی سرشان گذاشتهاند، میآیند جلو و به شما میگویند که دنبال یک نویسنده میگردند! و از شما کمک میخواهند!
این سطرهای کوتاه، خلاصهای هستند شتابزده از نمایشنامهٔ «شش شخصیت در جستجوی نویسنده». این عنوان جذاب را «لوئیجی پیراندلو» برای اثرش انتخاب کرده؛ هنرمند ایتالیاییای که در سال ۱۸۶۷ بهدنیا آمد، در ۱۹۳۶ درگذشت، و در طول عمر شصت و نه سالهٔ خود، کارنامهای چنان درخشان و اثرگذار از خود به جا گذاشت که منتقدین در وصفش مینویسند نه فقط یک نوبل ادبی، که سه یا چهار نوبل ادبی هم اگر برای کارهایش میبرد، واقعاً حقش بود. پیراندلو در کارنامهٔ خود هفت رمان، بیش از چهل داستان کوتاه، و چهل و چهار نمایشنامه دارد. از جمله آثار او میشود به «انتقام سگ»، «یکی، هیچ، صدهزار»، «مرحوم ماتیا پاسکال»، «قواعد بازی» و «هانری چهارم» اشاره کرد. شش شخصیت در جستجوی نویسنده که مشهورترین اثر اوست و در سطح جهانی، به اجرا درآمده است را در ایران نشر کتاب پنجره با ترجمهٔ بهمن فرزانه، در یک سری تحتعنوان «برگزیدهٔ نمایشنامهها» به چاپ رسانده است.
حقایق دروغین، دروغهای حقیقی
اما اگر از خلاصهٔ کوتاه بالا این تصویر در ذهنتان آمده که قرار است در سالن تمرین تئاتر، حالوهوایی جنایی و رازآلود صورت بگیرد، باید بگویم نمایشنامهٔ پیراندلو هرچه که باشد، لااقل جنایی و معمایی نیست. چرا؟ چون یکی از مضامین اصلی آن که مربوط میشود به جهانبینی نویسنده، پاسخ قطعی ندادن به پرسشهای مطرحشده، و تاکید بر نسبی بودن ماهیت چیزهاست. برای مثال، یکی از اصلیترین چیزهایی که در نمایشنامه با آن بازی میشود، مسئلهٔ واقعیت است. در میان گفتگوها و تنشهایی که بین شخصیتهای روی سِن و شخصیتها تازهوارد درمیگیرد، آنچه که پررنگ به چشم میآید این است که هرکدام، حقیقت را به شیوهٔ خودشان تعریف کرده و به آن باور دارند. نکتهٔ مهم این است که نمایشنامه، قرار نیست به ما بگوید چه کسی راست میگوید و کدامیک دروغگوست، بلکه قرار است صرفاً پرسشهایی پیرامون حقیقت، در سر ما مطرح کند و برود، و تاکید کند بر این مسئله که ماهیت یک اثر هنری، هرچقدر هم که به واقعیت نزدیک و نزدیکتر بشود، باز هم بهاندازهٔ خود، از عنصر تخیل کمابیش بهره برده است.
کی به کی است؟
البته اینها نباید باعث شود تصور کنیم با کاری که خیلی سختخوان و فلسفی است طرفیم. اگرچه پیراندلو به دلیل آنکه جادوگر ساختن تئاتر از دل تحلیلهای روانشناسانه است مشهور شده و حتی نوبل ادبی سال ۱۹۳۴ را هم برده است، اما در خلق لایههای روانشناختی شخصیتها، گنجاندن مسائلی که جهانبینی و فلسفهٔ شخصیاش را نشان میدهند و مطرح کردن سوالاتی پیرامون چیستی انسان بودن یا نبودن، آنقدر ظرافت را رعایت کرده، که حتی مخاطبی که دنبال نقد و تحلیل نیست هم بتواند صرفاً از خوانش نمایشنامه و تجسم آن لذت ببرد. بنابراین اگرچه این مسئله که بالاخره بشر واقعی چیست و کیست و آیا ادعای شخصیتها مبنیبر اینکه واقعاً شخصیت زاده شدهاند یا نه، درست است و آنها واقعاً به خودآگاهی رسیدهاند یا فقط آدمهایی هستند که دارند دروغ میگویند، در نمایشنامه مطرح میشود، اما آن را خیلی پیچیده و سخت برای فهمیدن هم نمیکند و اتفاقاً به منحنی وقایع داستان، سیری پرهیجانتر میدهد و خواننده را مشتاق میکند.
مرز محوشدهٔ میان دوگانهها
نمایشنامه که در دل خود، به هنر نمایش و پیشینیهٔ باستانی آن، و همچنین «صحنه» بهعنوان عرصهای برای تصویر کردن ایدههای خلاقانه و طرح پرسش، ادای دین نیز میکند، با گذر از این چارچوب کلاسیک، آن را درهم شکسته و با ساختن نمایشی در دل نمایش و مطرح کردن ساختگی بودن عناصر نمایشی، بهنوع خودش عصیان نیز میکند. این عصیان جذاب و خلاقانه در سالهای ابتدایی دههٔ بیست میلادی، چندان برای تماشاگرهایی که یک اثر کلاسیک و آشنا را میخواستند، دوستداشتنی نبود و باعث شد پیراندلو نه تنها بازخوردهایی منفی بگیرد بلکه خطاب به او فریاد بزنند که جایش در دیوانهخانه است نه صحنهٔ تئاتر! اما گذشت زمان، هم ناب بودن خلاقیت موجود در نمایشنامه برای زمان خودش را نشان میدهد و هم زنده و تازه بودن این خلاقیت، برای زمان ما خوانندههایی که این کتاب ۱۱۶ صفحهای را برای مطالعه به دست میگیریم.
حرف از دیوانهخانه شد، جا دارد به این مورد اشاره کنم که اتفاقاً عقل، جنون و دیوانگی نیز از مضمونهایی هستند که بارها در نمایشنامه، به آنها اشاره میشود، اما همانطور که گفته شد، هیچکس بهعنوان عاقل یا دیوانهٔ مطلق به خواننده شناسانده نمیشود و شخصیتها همه سهم و صدای خود از مطرح کردن حقیقت را دارند. بنابراین قرار نیست در نمایشنامه، یک دادگاه که در نهایت جواب روشنی به ما بدهد که کی به کی بود، داشته باشیم همین عدم وجود خطکشی سفت و سخت بین ماهیت عقل و جنون، بین شخصیت بودن یا نبودن کاراکترها، بین راست بودن یا دروغ بودن ادعای آنها و موارد دیگر، نمایشنامه را تبدیل میکنند به یکی از آثار مطرحی که ادبیات نمایشی در سبک پستمدرن تجربه کرده است.
ورزشی برای ذهن کلاسیک خواننده
بنابراین میشود بدون تعارف گفت، مخاطبی که با ذهنیت سفت و سخت کلاسیک سراغ خواندن این نمایشنامه برود، احتمالاً خیلی راضی از آن برنخواهد گشت و بعد از خواندن، غر خواهد زد که پس چرا برای سوالاتم جوابی نگرفتم، چون نمایشنامه از بسیاری از عناصر، آشناییزدایی میکند، ژانرها را به هم میآمیزد و کاری است عصیانزده و تلفیقی. اما اگر سعی کنیم با رویکردی نهچندان کلاسیک به اثر نگاه کرده، و بعد از مطالعه در خوانش لایههای مختلف آن و سبکشناسیاش کنکاش کنیم، بار دوم که به آن برمیگردیم بیشتر لذت خواهیم برد. اما در نهایت، با وجود تمام موارد مطرحشده، بههرحال نمایشنامه یک عنوان جذاب دارد، یک بیان طنزآلود و نثری صریح و روان دارد، و یک ایدهٔ خلاقانه، که در سطح خود، جذابیت لازم برای دنبال کردن یک قصه را به همراه میآورد، و خواندنش برای مخاطب حرفهای ادبیات ضروری است. هنرجوی ادبیات هم که در جستجوی بهتر نوشتن و یاد گرفتن تکنیکهاست، میتواند با لذت از این کلاس لاغر آموزشی، استفاده کند و شکلی از کاربردهای فراداستان را باتوجهبه آن، بیاموزد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | شش شخصیت در جستجوی نویسنده (نمایشنامه) |
---|---|
تعداد صفحه | ۱۱۶ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۱۰ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۷۸۲۲۴۴۲ |