معرفی و بررسی کتاب چهل سالگی
کتاب «چهلسالگی»، یکی از برجستهترین آثار و احتمالا مشهورترین اثر ناهید طباطبایی، نویسندهٔ بزرگ معاصر ایران است. این کتاب برای اولین بار در سال ۱۳۷۹ هجری شمسی توسط نشر چشمه و به عنوان سومین اثر در مجموعهٔ آثار «جهان تازهٔ داستان» از این نشر به چاپ رسیده است. از آن تاریخ تا به حال، چهلسالگی با تیراژی مناسب به چاپ بیست و دوم خود رسیده است تا نشان دهد که با اثری مقبول از طرف عامهٔ مخاطبان ادبی روبهرو هستیم. پس شاید همین نکته کافی باشد تا بتوانیم پیشنهاد خرید کتاب حاضر را به شما بدهیم. نسخهٔ نشر چشمه از این کتاب، مانند اکثریت کتابهای جهان تازهٔ داستان در قطع رقعی به انتشار رسیده است. چهلسالگی کتاب کوتاهی است و تنها ۹۰ صفحه را شامل میشود. نکتهٔ جالب این ۹۰ صفحه آنجاست که طباطبایی تمام داستانش را به صورت یکضرب روایت میکند و آن را به صورت فصلبهفصل تقطیع نکرده است. البته بنا به ضرورت، گاهی تقطیعهای زمانی و مکانی یا پرشهایی را در داستان میبینیم؛ اما این نکات، تنها به فرم داستان کمک کردهاند و آن را به بخشهایی مجزا تقسیم نمیکنند.
فیلم سینمایی چهلسالگی
موفقیت کتاب چهلسالگی در بین آثار ادبی روز باعث شد تا تنها ۹ سال بعد از انتشار کتاب، علیرضا رئیسیان، تهیهکننده و کارگردان مطرح سینمای ایران به فکر ساخت اثری اقتباسی از روی چهلسالگی بیفتد. مصطفی رستگاری نویسندهای بود که کتاب چهلسالگی را به فیلمنامه تبدیل ساخت و خود ناهید طباطبایی هم در راه این بازآفرینی به او و رئیسیان مشورت داد تا اقتباس یا وامداری اصطلاحا وفادارانهای را شاهد باشیم. این فیلم به اثری ۸۷ دقیقهای تبدیل شد که با توجه به حجم کم خود کتاب، معقول به نظر میرسد؛ چهلسالگی در تابستان ۱۳۸۹ به روی پردهٔ سینماها رفت و گرچه یک فیلم محبوب در نظر عامه نبود، اما از نظر کیفی یکی از آثار برجستهٔ سینمای ایران به شمار میرود. فیلم در تهران فیلمبرداری شده است و عضوی از ژانر محبوب ملودرام محسوب میشود. لیلا حاتمی، محمدرضا فروتن، فرزان اطهری و مرحوم عزتالله انتظامی، مهمترین بازیگران این فیلم سینمایی هستند و از بین سایر عوامل برجسته میتوانیم به فیلمبرداری محمود کلاری و آهنگسازی کریستف رضاعی اشاره داشته باشیم.
موضوع کتاب چهلسالگی
بحران چهلسالگی شاید مهمترین مضمونی باشد که با آن در چهلسالگی دست و پنجه نرم خواهیم کرد. جایی که انسان تصور میکند اولا حداقل نیمی از عمرش را گذرانده و ثانیا دیگر احساس جوانی نمیکند، بنابراین به مرور گذشتهها میپردازد و سعی میکند تا به طور روراستی با خودش بنشیند و ببیند آیا زندگیاش تا به آن زمان ثمری داده است یا نه؟
این کتاب هم مانند آثار قبلی طباطبایی، سوژههای خود را از میان افراد متوسط جامعه انتخاب کرده است و به قشر میانی جامعه توجه ویژهای دارد. تا جایی که نه انسانهای فقیر و از طبقهٔ کارگر خیلی در داستان نقشی کلیدی دارند و نه آنچنان در دل داستان با انسانهایی اشرافزاده و نجیبزاده به معنای بورژوا روبهرو خواهیم شد. ماجرای داستان از آنجا شروع میشود که شخصیت اصلی، یعنی فرهاد در آستانهٔ چهلسالگی قرار دارد و به ناگاه متوجه میشود که فردی به نام کوروش کیان، که زمانی قصد ازدواج با همسر فرهاد، یعنی نگار را داشته قرار است به ایران بازگردد و این شروعی بر تردیدها و رنجهای فرهاد، آن هم در کنار رنج چهل ساله شدن اوست…
رمان یا داستان بلند؟
تا به حال در مورد موضوعات مختلفی صحبت کردیم اما به قالب کتاب چهلسالگی بیتوجه بودیم. درواقع چهلسالگی را نمیتوان در قالب خاصی محدود کرد و شاید بنا به همین نکته بتوانیم آن را یک کتاب بینابینی و متاثر از دو قالب بدانیم. از سویی فرم کتاب مشخصات نوول(داستان بلند: Novel) را داراست و از سویی دیگر شباهت مضمونی زیادی با رمانهای معروف دارد. بنابراین بهتر است شما را به مطالعهٔ مطلب مجلهٔ کتابچی با عنوان «معرفی قالب رمان، ساختار و تاریخچهٔ آن» دعوت کنیم؛ جایی که بیشتر در مورد قوالب داستانی صحبت کردهایم.
چهلسالگی و عشق…
درمورد بحران چهلسالگی گفتیم اما جنبهٔ دیگری هم وجود دارد که اتفاقا از طرف نویسنده به عنوان مضمون داستان انتخاب شده و آن هم موضوع عشق است؛ عشقی که البته عشقی معمول در ادبیات عامه نیست و بیشتر به جنبهٔ شناختی عشق مربوط است. در ادبیات راجع به عدد چهل، نه تنها در فرهنگ ما، بلکه در اغلب فرهنگهای جهان، بحثهای زیادی شده است؛ اما ادبیات ما -علیالخصوص در زمینهٔ عرفانی- توجه ویژهتری برای این عدد مرموز قائل شده است و احترام عجیبی را برای آن در نظر گرفته است. در حدی که بسیاری از داستانها، اشعار و حکایات تعلیمی و عرفانی ادبیات کلاسیک ما به این عدد وابسته شدهاند. برای مثاله رسمهایی همچون چله گرفتن، اربعین و… هم همگی از نوعی عشق عرفانی مشتق شدهاند و حتی در فرهنگ مردم کوچه و بازار جای گرفتهاند. پس وجه دیگر چهلسالگی، میتواند جوانه زدن عشقی جدید یا یادآوری عشقهای دوران جوانی باشد؛ مسالهای که طباطبایی به طرزی ماهرانه در کتاب چهلسالگی گنجانده و به یکی از مضمونهای اصلی کتابش تبدیل کرده است.
آشنایی با ناهید طباطبایی، نویسندهٔ کتاب چهل سالگی
بعید نیست که از حسینعلی طباطبایی، پیشکسوت بزرگ تئاتر ایران و اولین مدیر تماشاخانهٔ سنگلج، دختری به یادگار مانده باشد که حتی از خود آن مرحوم هم مشهورتر شده باشد. درمورد ناهید طباطبایی صحبت میکنیم؛ نویسندهای آکادمیک که ابتدا به تحصیل در رشتههای ادبیات دراماتیک(نمایشی) و همچنین نمایشنامهنویسی مشغول شد؛ اما بنا به همزمانی تحصیل او با دورهٔ انقلاب فرهنگی مجبور شد تا تحصیل را نیمهتمام کنار بگذارد. با این وجود، طباطبایی به صورت نیمهتجربی به نوشتن ادامه داد و با تغییر حوزهٔ خود، به سراغ نگارش رمان و داستان و داستان کوتاه رفت و موفقیتهای زیادی را در آثار متعدد خود کسب کرد. از جملهٔ این موفقیتها میتوانیم به کسب دیپلم افتخار بهترین فیلمنامهٔ اقتباسی در بخش نگاه نو در جشنوارهٔ فیلم فجر اشاره داشته باشیم؛ موضوعی که نشان میدهد تحصیلات طباطبایی خیلی هم ناکارآمد و نیمهتمام نبودهاند. طباطبایی غیر از اثر حاضر، یعنی چهلسالگی، آثار زیادی به نامهای بانو و جوانی خویش، حضور آبی مینا، جامه دران، خنکای سپیده دم سفر، آبی و صورتی، برف و نرگس، ستارهٔ سینما، رکسانا نیستم اگر… و سور شبانه را در قوالب و سبکهای مختلف داستانی نوشته است و همچنین اثر مشهور فخرالدین اسعد گرگانی با نام ویس و رامین را بازنویسی کرده است. این نویسندهٔ برجسته در حوزهٔ ترجمه هم فعالیتهای زیادی داشته است و برای مثال، کتابهایی اعم از گزین گویههای ویرجینیا وولف، سفرنامهٔ نیکلا بوویه با نام راه و رسم دنیا، نمایشنامههای داستان باغ وحش و رؤیای آمریکایی نوشتهٔ ادوارد آلبی، مجموعهٔ داستانهای نیکولا کوچولو نوشتهٔ مشترک رنه گوسینی و ژان ژاک سامپه و همچنین هملت اثر جاودان ویلیام شکسپیر را به زبان فارسی برگردانی کرده است.
جملاتی از کتاب چهلسالگی
مردی با مهربانی به او مینگریست. مرد لبخندی زد و گفت: «تو که بیداری چرا بلند نمیشوی؟ یکباره لحاف سنگین شد. انگار وزنش هزار برابر شده بود و بر استخوانهایش فشار میآورد. میخواست بلند شود اما نمیتوانست. چشمانش را دوباره بست و دید تمام تکهپارههای خاطره از ذهنش میگریزند. کلیدهای پیانو، گیسهای بافته و چهارخانههای سبز و سرمهای با سرعتی عجیب از او میگریختند و او هیچکاری نمیتوانست بکند. آنقدر صبر کرد تا صفحهٔ ذهنش سفید سفید شد. بعد لحاف را کنار زد و روی تخت نشست. اینبار مرد در را باز کرد و سر کمد رفت. میخواست لباس بپوشد. چشمهایش را بست و زیر لب گفت: «فرهاد!» انگار او را به خود معرفی میکرد…
به مرد نگاه کرد و تازه متوجه شد که ماشین ایستاده و مرد میخواهد پیاده بشود، زیر لب معذرت خواست و پیاده شد. نزدیک پل رومی بودند. دوباره سوار ماشین شد و چشم دوخت به حرکت پشت سرهم تنههای درختان که به خاطر خلوتی خیابان تندتر شده بود. آن طرفتر کنار پنجره مرد جوانی نشسته بود که زیر لب با خود حرف میزد. آلاله فکر کرد: نکند من هم گاهی با خودم حرف میزنم؟ » و دستش را به لبهایش کشید، بیحرکت بودند. آلاله دوباره به او نگاه کرد و از خودش پرسید: «این مرد چرا با خودش حرف میزند؟ عاشق است؟ بیپول است؟ بیکار است؟ نه… عاشق نیست، حوصلهاش سر رفته، قیافهاش شبیه کسانی است که حوصلهشان سر رفته، اگر الان از او بپرسم که به چی فکر میکند چه میشود؟ کاشکی بلندتر حرف میزد، حتما او هم میخواهد برود به تجریش…
توی ماشین وقتی تنها شدند، آلاله پرسید: «خیلی پیر شدهام؟» فرهاد نگاهی به او انداخت و گفت: «نه؟ اصلا، از من که سر حالتری.» آلاله به طرف او چرخید و نگاهش کرد. موهایش کمی ریخته بود و کمی هم سفید شده بود، چاقتر از قبل بود، خیلی چاقتر. اما هنوز هم خوشقیافه بود. آلاله گفت: «گاهی فکر میکنم اگر زن یکی دیگر بودم و بعد یک دفعه یک جایی تو را میدیدم چی میشد؟» فرهاد سرک کشید، خودش را توی آینه نگاه کرد، نوک سیبیلهایش را به طرف دهانش کشید و گفت: «هیچی، محل سگم هم نمیگذاشتی.» آلاله ساکت شد و فرهاد ضبط را روشن کرد. صدای تار توی ماشین پیچید. آلاله صدای ضبط را کم کرد و گفت: «میدانی، دو سه روز پیش وقتی از خواب بیدار شدم برای ربع ساعت توی نوزده سالگی بودم.» فرهاد گفت: «نوزده سالگیات را دوست ندارم، چون من نبودم…»
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | چهل سالگی |
---|---|
تعداد صفحه | ۹۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۱۰۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۵۵۷۱۶۶۳ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
کتاب چهل سالگی از انتشارات چشمه توسط ناهید طباطبایی در قالب ۹۰ صفحه به نگارش در آمده است. نکته جالب در نگارش این کتاب برای طباطبایی این است که کتاب را یک ضرب نوشته است و هیچ طبقهبندی و یا فصل بندی برای کتاب وجود ندارد. این کتاب آنقدر پرفروش شد و آنقدر توانست مقبولیت در میان منتقدان قلم به دست بیاورد که ۹ سال بعد توسط علیرضا رئیسیان، تهیه کننده و کارگردان سینمای ایران، به فیلمی ۸۷ دقیقهای مبدل شود. چهل سالگی یکی از چالش برانگیزترین سالهای عمر یک انسان است. نیمی از عمر وی طی شده و نیمی دیگر باقی مانده است و انسان در این دوراهی باقی میماند که آیا گذشته خود را رها کند و دیگر خود را درگیر اشتباهات گذشته نکند و یا اینکه با خود روراست باشد و ثمره زندگیاش را بررسی کند. این اثر نیز همانند دیگر آثارهای طباطبایی درباره قشر متوسط جامعه است و قشر ثروتمند و یا فقیر نقش خیلی زیادی در نمایشنامه ندارند. داستان درباره فردی به اسم فرهاد است که وارد چهل سالگی میشود. در این حین یکی از خاطر خواهان قدیمی همسرش به نام کوروش کیان که زمانی قصد ازدواج با همسر فرهاد یعنی نگار را داشته است به ایران برمیگردد و این شروع رنجها و آزارهای وارد بر فرهاد در آستانه چهل سالگیاش است.