در جهان ما، ضرر و منفعت هیچ‌چیزی، قطعی نیست و باید نسبی بررسی شود. برای مثال، دینامیت اختراع شده توسط نوبل، همان‎قدر که مخرب بود، در ادامه با وصیت نوبل توانست ملجأ شوقی برای پیشرفت بسیاری از انسان‌ها در جهت خدمت به مردم باشد. این جایزه که از اولین سال سده‌ی گذشته‌ی میلادی (۱۹۰۱) پایه‌گذاری شد، با تکیه بر ثروت عظیم آلفرد نوبل، توسط آکادمی سوئدی خود به برگزیدگان جهانی در رشته‌های فیزیک، شیمی، فیزیولوژی و پزشکی، اقتصاد و صلح و صدالبته ادبیات اهدا می‌شود. خود آلفرد نوبل هم علاوه‌بر وجهه‌ی علمی‌اش، بسیار به ادبیات علاقه‌مند بود و مانند خیلی از دانشمندان وطنی تاریخ ما همچون خیام و بوعلی سینا، در کنار هزارتوی علم به ظرافت راهنمایی ادبیات دل می‌بست. البته نوبل در نامه‌ای متواضعانه، حوزه‌ی خود را فیزیک دانست و از ادیب خواندن خود دوری کرد. او در جایی از این نامه راجع به پیوند خود با ادبیات می‌نویسد:

هیچ توقعی ندارم که نوشته‌هایم شعر در نظر گرفته شوند. هرازگاهی می‌نویسم… فقط با این هدف که افسردگی‌ام تسکین یابد، یا زبان انگلیسی‌ام بهتر شود!

با این‌حال او به سه زبان مادری (سوئدی)، فرانسوی و انگلیسی تسلط داشت و از شاعرانی چون پرسی بیش شلی، شاعر غزل‌سرای قرن نوزدهم بریتانیا یا لرد بایرون، یکی از شاعران تأثیرگذار مکتب رمانتیسم الهام می‌گرفت. از آثار ادبی او می‌توانیم به نمایش‌نامه‌ی Nemesis اشاره کنیم که چند ماه قبل از مرگش منتشر شده بود و وام‌دار اثر معروف «خاندان چن چی» به حساب می‌آمد. نوبل علاوه بر وصیت به اهدای جوایز یادشده، مانیفست یا مرام‌نامه‌ای برای هرکدام از آنان هم متصور شده بود. برای مثال در حوزه‌ی ادبیات او معتقد بود که «ارزیابی‌ها درباره‌ی یک نویسنده نباید بر اساس نژاد و ملیتش باشد» تا تمام فرهنگ‌ها شانس مطرح شدن جهانی را داشته باشند…

اسکار علمی

نوبل ادبیات که اصطلاحی خلاصه‌شده و معمول از جایزه‌ی نوبل ادبیات محسوب می‌شود، رویه‌ای سلیقه‌ای مانند جوایز دیگر هنری چون اسکار یا گِرَمی ندارد و طبق گفته‎‌ی شخص نوبل باید به «برجسته‌ترین اثر با گرایش آرمان‌خواهانه» اهدا شود. اما طبیعی است که در هر انتخابی که بیشتر از کمیت به کیفیت مربوط باشد، خواه‌ناخواه پای سلیقه هم وسط می‌آید. در ترکیبی که بالا به عنوان سنگ‌ محک برگزیدگان اشاره شد، منظور از «اثر» معمولاً مجموعه‌ی کارهای یک نویسنده است اما در متن مربوط به جایزه از برگزیدگی آثار مشخص نیز نام برده شده ‌است و گاهی در انتخاب‌ها خود اثر بر خالق آن پیشی گرفته است. وصیت‌نامه‌ی نوبل، بیش از هر نکته‌ای بر ایده‌آلیست (کمال‌گرا) بودن برگزیدگان تاکید دارد و آکادمی سوئدی هم هرساله بنا به این نکته، (حداقل) یک برنده را تعیین می‌کند و در اوایل اکتبر طی مراسمی، جایزه‌ی نقدی (۹ میلیون کرون) و مدال طلا را به او اهدا می‌کند.

برندگان جایزه

با مروری بر ملیت و مشخصات برندگان نوبل ادبیات، درمی‌یابیم، نکته‌ای که نوبل برای برقراری عدالت در پراکندگی جایزه درنظر داشت آن‌چنان عملی نشده است. برای مثال نویسندگان و شاعران فرانسوی تاکنون ۱۵ بار برنده‌ی این جایزه شده‌اند، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها با ۱۲ و ۱۱ بار برگزیدگی در جایگاه‌های دوم و سوم قرار دارند و آلمان، سوئد، اسپانیا و ایتالیا در رتبه‌های بعدی این لیست قرار می‌گیرند.

اگر واضح‌تر به این مسئله نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که هفت جایگاه اولیه تماما در ید قدرت اروپایی‌ها بوده و به هیچ‌کدام از فرهنگ‌های غنی همچون آسیا یا آمریکای جنوبی، نماینده‌ی خاصی نداده است تا توزیع غیریکسانی را به وجود بیاورد. از نظر زبانی هم برای مثال، زبان انگلیسی به تنهایی یک‌چهارم جوایز را مال خود کرده و اجازه‌ی عرض اندام به دیگران نداده است. این تحلیل آن‌جایی بدتر می‌شود که بدانیم، کشور سوئد با قرارگیری در رتبه‌ی پنجم، تنها ده میلیون نفر متکلم دارد!

اگر بخواهیم به تعدادی از از مهم‌ترین برندگان نوبل ادبیات اشاره کنیم می‌توانیم از افرادی چون «ماریو بارگاس یوسا، ژوزه ساراماگو، گونتر گراس، ویسواوا شیمبورسکا، گابریل گارسیا مارکز، هاینریش بل، پابلو نرودا، ساموئل بکت، ویلیام فاکنر، برتراند راسل، آندره ژید، یوجین اونیل، رابیندرانات تاگور و جان اشتاین بک» اشاره داشته باشیم. اما در سوی مقابل، همواره نویسندگان بزرگی هم بوده‌اند که هیچ‌گاه به نوبل ادبیات دست نیافته‌اند و از مهم‌ترینِ آنان می‌توانیم «لئو تولستوی، ولادیمیر ناباکوف، مارسل پروست، ازرا پاوند، توماس هاردی، آنتوان چخوف، مارک تواین، هنریک ایبسن، جیمز جویس، امیل زولا، خورخه لوییس بورخس و کارلوس فوئنتس» را نام ببریم.

در حاشیه

جایزه‌ی نوبل هم مانند هر پدیده‌ی انسانی، از آن‌جا که تقابل خواص با عوام را در خود دارد، حاوی حاشیه‌ها و مسائل جانبی بوده است و گاهی انتخاب‌هایش عجیب و غریب یا خلاف خواسته‌های درظاهر عیان مخاطبین، تلقی شده است. برای مثال در سال ۱۹۶۴ جایزه به ژان پل سارتر تعلق گرفت اما او از پذیرفتن این جایزه خودداری کرد و در نامه‌ای که به آکادمی نوبل نوشت، توضیح داد که نمی‌تواند جایزه را بپذیرد، زیرا نمی‌خواهد هیچ‌گاه نامش با یک سازمان خاص مرتبط شود (پیوند بخورد)!

پیتر هانکه‌، نویسنده‌ی اتریشی، دیگر جنجال‌آفرین نوبل بود اما او در رویه‌ای خلاف با عامه‌ی جامعه‌ی جهانی، جایزه را درحالی قبول کرد که مخاطبین اعتقاد داشتند او به دلیل حمایت از نیروهای صرب در دوران جنگ بوسنی و هرزگوین، فردی نژادپرست است و نباید به این جایزه دست پیدا کند. داریو فو، دیگر برنده‌ای بود که برخلاف هانکه، اعتراض خواص را روبه‌روی خود می‌دید، نوبل این نویسنده‌ی ایتالیایی به دلیل اعتقاداتش، با مخالفت‌های شدید کلیسای کاتولیک مواجه شد.

و اما باب دیلن، این آهنگساز و ترانه‌سرای آمریکایی ویژه‌تر از همه‌ی افراد یادشده، باعث جنجال شد و مخاطبین را به دو دسته‌ی اصلی موافق و مخالف صددرصدی تقسیم کرد. بسیاری از نوبل گرفتن ترانه‌سرای محبوب‌شان خوشحال شدند و بسیاری هم با ذکر این علت که او را «نویسنده به معنای واقعی کلمه» نمی‌دانند، این سوال را مطرح کردند که: «آیا دریافت معتبرترین جایزه‌ی ادبی دنیا حق یک ترانه‌سرا و آهنگساز، -هرچند به عظمت باب دیلن- است؟»

ایران و جایزه‌ی نوبل

ما ایرانیان با شعر و داستان غنی فارسی، حتی یک نماینده هم بین برندگان ادوار نوبل نداشته‌ایم اما چند نامزد مورد بررسی در آکادمی داشته‌ایم که هیچ‌گاه به توفیقی نرسیده‌اند. البته ماجرا کمی به هاله‌ی ابهام هم می‌رود، زیرا تنها اسامی نامزدهایی که در سال‌های ۱۹۰۱ تا ۱۹۶۶ معرفی شده بودند در دسترس عموم قرار دارد و از آن پس دیگر نامزدهای اولیه معرفی نشدند. با این‌حال در گستره‌ای از نامزدهای سال‌های یادشده (و سال‌های بعدی که به مرور، لو می‌روند) افرادی چون حسین قدس‌نخعی، ابوالقاسم اعتصام‌زاده، محمدعلی جمال‌زاده، زین‌العابدین رهنما، بسیج خلخالی و محمود دولت‌آبادی از ایران نامزد این جایزه شده بودند. همچنین بنابر شواهد و قرائن موجود، مجموعاً یازده ایرانی نامزد این جایزه بوده‌اند که از اسامی دقیق آنان خبری در دسترس نیست.

دسته بندی شده در:

برچسب ها: