حسین سلیمانینژاد
هر کسی نمیتواند دست به ترجمهٔ متون ادبی و فلسفی بزند.
این را حسین سلیمانی نژاد، مترجم برجستهٔ آثار فلسفی گفته است. در واقع حق با اوست. ترجمهٔ متون ادبی و فلسفی اول از هر چیز به دانش فلسفی نیاز دارد! مترجم تا وقتی با مفاهیمی چون ابزوردیسم، اگزیستانسیالیسم، نهیلیسم، دادائیسم و… آشنا نباشد چگونه میخواهد به ترجمهٔ آنها بپردازد؟! خدایی نکرده ممکن است بخشی از متن را متوجه نشود و تعبیر و تفسیر فلسفی خودش را به جای آن بنویسد. مثلا «کمونیست» را مکتبی ضد دین و ضد خدا تعبیر کند و به طور کلی یک جامعه را به اشتباه بیندازد. حسین سلیمانی نژاد، مترجم خوشقلمی است که در سال ۱۳۵۵ به دنیا آمد. او مترجم و مدرس زبان فرانسه است و در این زمینه مدرک کارشناسی ارشد دارد. او این مدرک را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرده است. او به عنوان مترجم زبان فرانسه، آثار زیادی را ترجمه کرده که از آنها میتوان به دلمردگی، فریادها، پنج هفته در بالن، تهوع، تعلیق، ماه عسل، تصادف شبانه، سن عقل، کودکی یک رئیس، تندباد، الدورادو، آزمایش دکتر اکس، جوانی، افق، کمربند، ویلای دلگیر، آدریانا ماتر، کششها و مرگ شاه سونگور اشاره کرد. در ادامه، دو نمونه از کتابهای معروفی که ترجمه کرده را با سبک ترجمهاش معرفی خواهیم کرد.
ترجمه کتاب تهوع از سارتر توسط حسین سلیمانی نژاد
تهوع، کتابی اثر ژان پل سارتر است که ابتدا توسط امیر جلالالدین اعلم در سال ۱۳۸۰ ترجمه و با نشر نیلوفر به چاپ رسید. اما مجددا توسط حسین سلیمانی نژاد نیز ترجمه و با نشر چشمه به چاپ رسید. این کتاب، نوشتههای راوی در دفتر یادداشتهای روزانهاش را بیان میکند. راوی ابتدا راجع به زندگی و تمام جزئیات موجود در آن صحبت میکند و آنقدر به معنی آن فکر میکند که به حالت تهوع میافتد. در ادامه بخشی از ترجمهٔ سلیمانی نژاد از این کتاب را خواهید دید:
دکتر روژه کالوادو خود را سر کشید. هیکل بزرگش وا میرود و پلکهایش سنگین روی هم میافتند. برای اولین بار چهرهاش را بدون چشم میبینم: انگار نقابی مقوایی است، از همانهایی که توی مغازهها میفروشند. گونههایش رنگ صورتی وحشتناکی دارند… حقیقت ناگهان خودش را به من نشان میدهد: این مرد بهزودی میمیرد. قطعا خودش هم میداند. کافی است خودش را توی آینه نگاه کند: هر روز که میگذرد، به جنازه شبیهتر میشود. این هم از تجربهٔ آنها؛ برای همین بیشتر وقتها به خودم گفتهام که این تجربه بوی مرگ میدهد: این آخرین دفاعشان است.
عنصر تعلیق در تهوع
این رمان که همچنان اثری از سارتر است، راجع به ماجراهای سیاسی و واقعی است که در سال ۱۹۳۸ در اروپا رخ داد. گرچه ماجرا داستانی است، ولی داستان قرارداد مونیخ و تاثیر آن بر تاریخ شروع جنگ جهانی دوم را نیز روایت میکند. در ادامه، استراتژیها و ایدئولوژیهای نیروهای متفقین در جنگجهانی دوم نیز بیان و توسط سارتر نقد میشود. تأثیر آن نیز در قالب داستان، در اروپا و فرانسه نشان داده شده است. در ادامه، بخشی از این کتاب را با قلم حسین سلیمانی نژاد خواهید دید:
در ساعت پانزده و سی دقیقه، ماتیو هنوز در مرز آیندهای وحشتناک را انتظار میکشید؛ در ساعت شانزده و سی دقیقه، میلان دیگر آیندهای نداشت. پیرمرد از جا برخاست، با پاهای خشکیده و گامهایی شمرده و موقر طول اتاق را پیمود و گفت: «آقایان!» و لبخند پریده رنگی زد. اسناد را روی میز گذاشت، اوراق را یکی یکی با مشت نیمه بستهاش صاف کرد. میلان مقابل میز ایستاده بود؛ اسناد باز شده، تمامی عرض رومیزی مشمایی را میپوشاند. میلان برای هفتمین بار این عبارات را مرور کرد: «رئیس جمهور و همصدا با او، هیئت دولت، در مورد مبنای جبهه گیری برای آینده، چارهای جز پذیرش پیشنهاد دو ابرقدرت نداشتند، چارهای نیست، چون تنها ماندهایم.» نوویل هندرسون و هوراس ویلسون به میز نزدیک شده بودند. پیرمرد به آنان رو کرد و با حالت سرخورده و بیهیجانی گفت: «آقایان این تنها کاری است که میتوانیم بکنیم»، و میلان میاندیشید که: «کار دیگری نمیشد کرد.» صدای همهمههایی از پنجره شنیده میشد و میلان در این اندیشه بود که «ما تنها ماندهایم.» صدای جیغ مانندی از خیابان به گوش رسید: «زندهباد هیتلر!»
با توجه به سبک نگارش مترجم و در نظر گرفتن این نکته که ترجمهها مستقیماً از زبان فرانسه به فارسی صورت گرفته، هم میتوان به وفاداری مترجم به متن اصلی اطمینان کرد هم به قلم زیبا و سلیس او پی برد.