علی شریعتی (Ali Shariati)
ادبیات، تاریخ، جامعهشناسی. اینها سه کلیدواژه برای شناختن مردی هستند که میشد گفت با بیشتر انسانهای زمانهاش متفاوت بود و حالا هم اگر زنده بود، شرایط به همین منوال بود. دکتر علی شریعتی شخصیتیست که به واسطهٔ تحصیل در مدارس و حضور در کتابهای آموزشی در دورههای متوسطه و دانشگاه، نیازی به معرفی ندارد. کتابهای او یکی از پرخوانندهترین آثار ایران معاصر را تشکیل میدهند و کمتر کسی از اهل ادب و فرهنگ و تاریخ هست که نسخهای از نوشتههای شریعتی را در قفسهٔ کتابهایش نداشته باشد. شهرت شریعتی بیشتر از آنکه مدیون تبحّر و روشننگری او باشد، از شخصیت مبارز و ایدههای چالشبرانگیز او نشأت میگیرد. به این ترتیب شریعتی را میتوانیم مردی از قماش نویسندگان دههٔ ۱۳۳۰، ۴۰ و ۵۰ ایران بدانیم که در تحولات فرهنگیِ منجر به انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ به طور مستقیم پویش میکردند. اما نباید بگذاریم شناخت اجتماعی و سیاسی ما نسبت به دکتر شریعتی، که از اندیشهٔ اسلامگرای نوین او قوّت میگیرد، پردهای در مقابل نگاه ما به نگرشهای فردی، فلسفی و انسانی او شود. حتی زمانی که افکار او را شناخته باشیم و اصلاحطلبی او را در مسیر مشخصی ببینیم، به نوشتههایش که رجوع میکنیم انگار وارد جهانی دیگر شدهایم. برهوتی از تنهاییِ نامتناهی و دغدغههایی که تا مغز استخوان یک شاعر و کُنشگر اجتماعی رسوخ کرده است. تنها نام و نشانی از کتابهای او کافیست تا خودمان را میان هالهای از تجدّد ببینیم که در راستای سنتها و برای جهتدهی به آنها، از بسیاری از آنها سرپیچی میکند. از هر چیزی که میگذریم، در نهایت رد پایی که از او در مسیر تاریخ و جغرافیای ما بهجا مانده، تداعیگر تصویری مذهبی و اسلامیست. به همین جهت نه در بُعد فردی و نه در ساحت اجتماعی، شریعتی در دستهای یکسان با پژوهشگران و اندیشمندان دیگر قرار نمیگیرد. حوزهٔ او علوم انسانیست و در نوشتههایی که خودش هم در متنِ آنها از نقد شدنش مینالد، همیشه جوهرهای از نیاز برای برقراری ارتباطی مستقیم با وجود و وجدان انسانها به چشم میخورد. پس این پیشفرض را نیز میتوانیم به عناصر شخصیتی و عقیدتی او اضافه کنیم که انسان موجودی یگانه و تنهاست؛ و به همین دلیل است که نقدهای پرسشگر، از او پاسخی متناسب میگیرند و بهانهجوییهای بسیاری بیجواب میمانند. شریعتی همانقدر که سخنران و سخندان بود، در عرصهٔ عملی خود را در تنگنا میدید و معمایی که در پس نوشتههای او هنوز پس از نیم قرن روشن و مطرح است، ناشی از ابهامیست که در شناخت عمومی از ایدئولوژی او وجود دارد.
زندگی دکتر شریعتی و سایهروشنهایش
علی شریعتی در ۱۳۱۲/۹/۲ در روستای مزینان، از توابع استان خراسان رضوی و در نزدیکی سبزوار متولد شد. پسوند «مزینانی» از نام روستای اجدادی او در ادامهٔ نام خانوادگیاش جای گرفت و این عنوان، برای او تنهای نشاندهندهٔ یک منطقه نبود. پدر او محمدتقی شریعتی به سنت پدرانش در حوزهٔ عملیه تحصیل کرده بود و در مجالس و مجامع شهرهای این ناحیه، شخصیتی محبوب و محترم بود. علی شریعتی دوران ابتدایی را در آستانهٔ دههٔ ۲۰ در شهر مشهد آغاز کرد و تحصیلات متوسطه را در دبیرستانی فردوسی در همین شهر به پایان رساند. اواسط دههٔ ۳۰ مصادف بود با ورود او به دانشگاه فردوسی مشهد و آغاز به تحصیل در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی. در دوران کودکی بحرانی شدن شرایط سیاسی کشور مدتی در درس و تحصیل او وقفه انداخت و در دوران دانشجویی، فشارهای اقتصادی باعث شده بود تا پدر علی، بر وارد شدن او به دانشسرای فردوسی و فراگیری دورههای تربیت معلم، اصرار بورزد. با اینحال علاقه و همت او نسبت به پیشروی در مراحل بالاتر ادبیات و بعدتر، تغییر رشته به حوزهٔ تاریخشناسی، همیشه پشتوانهٔ محکمی بود که او را از سست شدن در این مسیر باز میداشت. در سال سوم دانشگاه، علی شریعتی با پوران شریعت رضوی آشنا شد و طولی نکشید که این رابطه به ازدواج منجر شد. به واسطهٔ این آشنایی و درکنار آن، نمرات درخشانی که او را در دانشگاه فردوسی به دانشجوی ممتاز تبدیل کرده بود، علی شریعتی به همراه همسرش بورسیهٔ تحصیل در فرانسه را دریافت کرد تا در دانشگاه مشهور سوربن، در پاریس دکتری ادبیات را ادامه دهد. علومی مانند جامعهشناسی، مبانی ادیان و تاریخ تمدنها و فرهنگها، حوزههایی بود که شریعتی در این دوره به آنها پرداخت و مدت اقامت او در این کشور، فرصتی بود برای آشنایی با اندیشمندانی نامداری همچون ژان پل سارتر، لویی ماسینیون و ژرژ گورویچ. بازگشت شریعتی به ایران با اقبال خوبی همراه نبود. او پس از ورود به مرز کشور توسط سازمان ساواک دستگیر و مدتی زندانی شد. تا مدتی بعد زندگی او رکود زیادی پیدا کرده بود و تلاشهای ناموفقی برای تحصیل در رشته فلسفه داشت. دورهٔ سکون زندگی او با وارد شدن به شغل معلمی درس انشا در مقطع چهارم دبستان تغییر پیدا کرد و این دگرگونی، به تدریس در دبیرستان و سپس به استادیاری دانشگاه فردوسی پیوند خورد. در همین سالها بود که دکتر شریعتی به سخنرانی در حسینیه ارشاد دعوت شد و مقابلهٔ ساواک با این مرکز فرهنگی-مذهبی، حبس و شکنجه و تلخیهای فراوانی را برای او به همراه داشت.
پاریس، ساوثهمپتون، مرگ
دورهٔ تحصیل در مقطع دکترا، پنج سال اقامت در اواخر دههٔ ۳۰ و اوایل دههٔ ۴۰ را برای علی شریعتی و همسرش در پاریس رقم زد. این دوران برای این دو دانشجوی ایرانی تحت نظر ژیلبر لازار، محقق و ایرانشناس فرانسوی، همراه بود و نظرات او به صورت مداوم بر کار آنها اثرگذار بود. اگرچه فشارهای دولت پهلوی هنوز در این دوره شروع نشده بود، افول روحی و حرفهای شریعتی از همین دوران آغاز شد. رسالهٔ دکتری او به گفتهٔ استادش با علاقه و اشتیاق پیگیری نمیشد و برخلاف همسرش، تحقیقات شریعتی به خوبی پیش نمیرفت. این بیانگیزگی اثر منفی شدید خود را بالاخره در نتایج آکادمیک شریعتی گذاشت و در پایان، با ضعیفترین نمرات ممکن دورهٔ خود را به پایان رساند. در جامعهٔ ایران مشهور است که شریعتی دکترای تاریخ داشته و بعضی بر این باورند که تخصص اصلی او لغتشناسی بوده است؛ اما بر اساس مستندات موجود، شریعتی تا پایان تحصیل پایبندی خود را به رشتهٔ ادبیات حفظ کرد. عنوان رسمی مدرک دکتری او «تاریخ اسلام در قرون وسطی» است. پس از بازگشت به ایران، اختناقها شدت بیشتری گرفته بود و با آغاز تنشهای دههٔ ۱۳۵۰، شریعتی بین زندان و دادگاه و اتاقهای بازجویی در رفت و آمد بود. این سالهای پایانی سختترین روزها برای او بود؛ چراکه همسرش نیز در این دوره محکوم شد و در همین زمان بود که برادر همسرش «مهدی» مشهور به «آذر شریعت رضوی»، به دست نیروهای دولتی به قتل رسید. زندگی مخفی شریعتی پایداری زیادی نداشت و ساواک نیز پی برده بود که هرچه بیشتر این خفقانها ادامه پیدا کند، در شهرت و محبوبیت شریعتی نزد عموم تأثیر عکس خواهد گذاشت. ممنوعالخروج بودن نتوانست مانع ترک وطن شود و شریعتی بالاخره با گذرنامهای مستعار، ایران را به مقصد بریتانیا ترک کرد. در ۱۳۵۶/۳/۲۹ درحالی که سه هفته از سفرش به انگلستان میگذشت، علی شریعتی در آپارتمانش در ساوثهمپتون، طی حادثهای از دنیا رفت.
آثار و فعالیتهای دکتر شریعتی
اولین انجمنی که علی شریعتی در آن شرکت داشت کانون نشر حقایق اسلامی بود که توسط پدرش محمدتقی شریعتی، با هدف مبارزه با حزب توده پایهگذاری شد. این فعالیتها از دوران کودکی و نوجوانی با زمینهای مذهبی، افراد را به مبارزه علیه افکار الحادی کمونیستی تشویق میکرد و در سالهای بعد، علی شریعتی با تأسیس انجمن اسلامی دانشآموزان در مشهد، تجربهٔ رهبری فکری گروهی از همراهانش را برای مبارزهٔ فکری و اجتماعی پیدا کرد. این فعالیتها پیشزمینهای شد برای ایجاد نهضت خداپرستان سوسیالیست که شریعتی از اعضای اصلی آن بود. این جنبش به مرور گستردگی بیشتری پیدا کرد و مبارزه با مداخلهٔ غرب در سرنوشت سیاسی ایران، ذرهبینهای بیشتری را بر روی شریعتی متمرکز کرد. در سالها زندگی در پاریس، او از کُنش سیاسی دست کشید اما در همین دوره هم با فعالانی نظیر مصطفی چمران، مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده همفکر و دمخور بود. از کتابهای برتر دکتر شریعتی میتوانیم به «کویر، هبوط، تشیع علوی و تشیع صفوی، فاطمه فاطمه است، حسین وارث آدم، بازشناسی هویت ایرانی اسلامی، تحلیلی از مناسک حج، علی، زن، مذهب علیه مذهب، علی حقیقتی بر گونه اساطیر، آری اینچنین بود برادر! » و… اشاره کنیم.
جملات ماندگار علی شریعتی
با همهچیز درآمیز و با هیچچیز آمیخته مشو، در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه باارزش.
مرا کسی نساخت، خدا ساخت. نه آنچنان که کسی میخواست، که من کسی نداشتم. کسام خدا بود، کس بیکسان.
هرگز کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن.
به سه چیز تکیه نکن؛ غرور، دروغ، عشق. آدمی با غرور میتازد، با دروغ میبازد و با عشق میمیرد.
سیگاری بر لب، سری بر دو دست، نگاهی به گوشهای میخکوب، اندیشهای غرق در اعماق دور رنجها، دلی سرشار از درد، لبخندی بیزار، چشمانی بیاعتنا به هرچه و هرکه هست.
فقر همان گرد و خاکیست که بر کتابهای فروشنرفتهٔ یک کتابفروشی مینشیند؛ فقر، شب را بیغذا سر کردن نیست، روز را بیاندیشه سر کردن است!