ویلیام گلدینگ (William Golding)
ویلیام گلدینگ، به طور کامل سر ویلیام جرالد گلدینگ، (متولد ۱۹ سپتامبر ۱۹۱۱، انگلیس - درگذشت ۱۹ ژوئن ۱۹۹۳) رماننویس انگلیسی است که به خاطر شیوهٔ متفاوتش در شرح ذات انسان، در سال ۱۹۸۳ برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبی شد. گلدینگ در مدرسهٔ گرامر مارلبرو، جایی که پدرش در آنجا تدریس میکرد، تحصیل کرد و در کالج برازنوز، آکسفورد، در سال ۱۹۳۵ فارغ التحصیل شد. سپس در مدرسهای به عنوان مدیر مشغول به کار شد. او در سال ۱۹۴۰ به نیروی دریایی سلطنتی پیوست، در عملیات غرق ناو جنگی آلمان بیسمارک شرکت کرد و هنگام حمله به فرانسه در سال ۱۹۴۴ فرماندهی یک موشک انداز را بر عهده داشت. او همواره با عقلگرایی که اعتقاد راسخ پدرش (و بنیانگذاران جنگ جهانی دوم) بود، مخالفت میکرد.
رمانهای ویلیام گلدینگ
گلدینگ به مدت ۵ سال به نیروی دریایی خدمت کرد و این سالها روی تفکرات او تأثیر بسزایی داشت. زمانی که او از تجربیات خود در زمان جنگ مینوشت، ادعا کرد که به همان اندازه که زنبور عسل، عسل تولید میکند، انسان نیز شر تولید میکند. گلدینگ در رمانهایش از انواع تکنیکهای داستان گویی استفاده میکند و این محتوا غالباً به مسائلی چون شر، تضاد بین عقل و تمدن و میل ذاتی بشر برای سلطهگری را بیان میکند. از آثار او به طور کلی میتوان به سالار مگسها، وارثان، پینچر مارتین، پروانهٔ برنجی، سقوط آزاد، هرم، خدای عقرب، تاریکی مشهود، پرواز نوش، منار مخروطی و برج اشاره کرد. ما در ادامه، بهترین و معروفترین آثار او را به شما معرفی خواهیم کرد.
سالار مگسها
در کتاب سالار مگسها که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد، گلدینگ برداشت متفاوت خود از ذات انسان را با سالها تجربه از ارتباط با بچههای مدرسه ترکیب کرد. ارباب مگسها اگرچه اولین رمانی نبود که نوشت، اما اولین رمانی بود که توسط ۲۱ ناشر مختلف رد شد. گلدینگ با بررسی پارادوکس وحشیگری و تمدن در بشریت، از یک جزیرهٔ گرمسیری دور افتاده استفاده میکند که در آن گروهی از بچههای مدرسهٔ بریتانیایی مارون، رها میشوند و به خاطر عدم وجود قانون و تمدن، دست به کارهای خطرناکی میزنند. حتی پسرانی که به تمدن و عقلگرایی وفادار هستند، با آزار و اذیت پسرهای یاغی، دست به اقدامات شرورانهای میزنند تا از خود دفاع کنند. بدین ترتیب، رمان شکست عقل گرایی مورد حمایت پدرش است را به تصویر میکشد.
پینچر مارتین
پینچر مارتین در سال ۱۹۵۶ منتشر شد. این رمان نیز درست مثل ارباب مگسها، راجع به بازماندهای از یک کشتی غرق شده صحبت میکند. ستوان نیروی دریایی، کریستوفر مارتین هنگام جنگ جهانی دوم از کشتی خود به بیرون پرتاب میشود. او صخرهای پیدا میکند که به آن بچسبد و بقیهٔ داستان در همین اوضاع روایت میشود و جزئیات مبارزهٔ او برای بقا را شرح میدهد. راوی در همین حین جزئیات زندگی خود را نیز بازگو میکند.
سقوط آزاد
گلدینگ در رمان بعدی خود، سقوط آزاد (۱۹۵۹) از روش فلاش بک و مرور خاطرات پینچر مارتین به طور گستردهتری بهره میبرد. برخلاف سه رمان اول او، سقوط آزاد با یک راوی اول شخص، هنرمندی به نام ساموئل مونتجوی روایت میشود. گلدینگ در این رمان، از شخصیت مونتجوی برای اظهارنظر در مورد تعارض بین خردگرایی و ایمان استفاده میکند.
منار مخروطی
مسائل ایمان در رمان منار مخروطی (۱۹۶۴) نیز مطرح شده است. در این رمان، رئیس کلیسای جامع بارچستر میگوید که خدا میخواهد یک گلدسته با ارتفاع ۴۰۰ فوت به بالای کلیسای جامع اضافه کند. اگرچه پایه و اساس کلیسای جامع برای نگه داشتن وزن گلدسته کافی نیست، ولی این خواست خدا است. این رمان داستان هزینههای انسانی در ساخت منار مخروطی را به تصویر میکشد.
هرم
هرم که در سال ۱۹۶۷ منتشر شد، اختلاف طبقات اجتماعی انگلیسی را در چارچوب شهری به نام استیلبورن ارائه میدهد. مسئله اصلی در این داستان موسیقی است و رمان از همان ساختار موسیقی سوناتا استفاده میکند. این داستان توسط شخصی به نام «الیور» روایت میشود که دوران بچگی خود را به سه شکل مختلف تعریف میکند. در انتهای هر سه داستان، الیور شخصیت اصلی دیگر را میبیند و داستان همانجا به پایان میرسد.
خدای عقرب
اثر بعدی گلدینگ مجموعهای بود با عنوان خدای عقرب: سه رمان کوتاه که در سال ۱۹۷۱ منتشر شد. هر داستان عواقب منفی پیشرفت فناوری را بررسی میکند. ایدهای که کاملاً با پرستش تکنولوژی عصر جدید در تضاد بود. یکی از رمانها در اصل در سال ۱۹۵۶ منتشر شده است. گلدینگ پس از آن داستان را به نمایشنامهای کمدی با عنوان پروانهٔ برنجی تبدیل کرد که اولین بار در سال ۱۹۵۸ در لندن اجرا شد.
تاریکی مشهود
رمان بعدی گلدینگ، تاریکی مشهود، در سال ۱۹۷۹ منتشر شد. این داستان به همبستگی خوب و بد اشاره دارد که نمونهٔ آن در دو شخصیت اصلی وجود دارد: سوفی، که قصد کودک رباعی و باجگیری را دارد و و متی که جان خود را برای جلوگیری از آن میدهد.
سایر آثار، جوایز و گرامیداشتها
کارهای گلدینگ به رمانها محدود نمیشود. او سه مجموعه مقاله منتشر کرد که اغلب کمیک هستند و رمانهای او را توضیح میدهند. مقالهٔ «دروازههای داغ» در سال ۱۹۶۶، «یک هدف متحرک» در سال ۱۹۸۲ و «یک مجلهٔ مصری» در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. او در سال ۱۹۶۵ عنوان افتخاری فرماندهٔ امپراتوری بریتانیا را دریافت کرد و در سال ۱۹۸۸ به عنوان شوالیه شناخته شد. رمان آئینهای عبور نیز در سال ۱۹۸۰ برندهٔ جایزه بوکر، یک جایزه معتبر انگلیسی شد. بزرگترین افتخار گلدینگ اعطای جایزه نوبل ادبیات بود.