ذهن درستکار: جرا سیاست و مذهب، افراد خوب را از هم جدا میکند
نوین
معرفی و بررسی کتاب ذهن درستکار: جرا سیاست و مذهب، افراد خوب را از هم جدا میکند
موضوع اصلی کتاب ذهن درستکار، پذیرش و درک عقاید و نظریههای مخالف است. در روزگار ما، همه احساس حقبهجانب دارند. گروههای سیاسی، اجتماعی و دینی معمولاً رودرروی یکدیگر قرار میگیرند و حاضر به پذیرش اندیشههای گروه مقابل نیستند. اما واقعاً چرا اینقدر راحت بین خودمان گروهبندی میکنیم و به دشمنی میپردازیم؟ چرا همیشه فکر میکنیم که حق با خودمان است و گروه مقابل در اشتباه و گمراهی هستند؟ اینها سؤالاتی هستند که کتاب ذهن درستکار نوشته جاناتانهایت قصد دارد به آنها پاسخ دهد.
این کتاب در پی آن است که با بیان نظریههای روانشناسی اخلاق، به ما کمک کند تا اندیشهها و اعتقادات گروه مقابل را راحتتر درک کنیم و بپذیریم. از این طریق میتوانیم بهجای بحثهای بیحاصل و مغرضانه، در یک فضای آرام و منطقی به گفتگو بپردازیم تا درنهایت به یک نتیجه مشخص برسیم. چهبسا به بسیاری از اشتباهات خودمان پی ببریم و عقاید درستی که از سوی طرف مقابل بازگو میشوند را راهگشا بیابیم. در ادامه بیشتر با کتاب ذهن درستکار و همچنین نویسنده آن آشنا میشویم.
درباره جاناتانهایت، نویسنده کتاب ذهن درستکار
جاناتانهایت در سال ۱۹۶۳ در آمریکا به دنیا آمد. او دکترای روانشناسی اجتماعی دارد و استاد دانشگاه نیویورک در رشته روانشناسی اخلاق است. هایت از سوی دو مجله معتبر فارین پالیسی و پروسپکت بهعنوان یکی از بزرگترین اندیشمندان جهان معرفی شده است. او تحقیقات و مطالعات گستردهای در زمینههای روانشناسی اخلاق، روانشناسی مثبتگرا، اخلاقیات در کسبوکار، نظام سرمایهداری و … انجام داده و آثار برجستهای نیز در همین حوزهها تألیف کرده است.
هایت جمله جالبی در رابطه با شبکههای اجتماعی دارد. او معتقد است که «شبکههای اجتماعی از بین برنده آزادی اجتماعی هستند» و به همین خاطر، برخلاف بسیاری از افراد مشهور، رابطه خوبی با توییت کردن ندارد. هایت میگوید که اصلیترین رسالتش کمک کردن به مردم است تا بتوانند یکدیگر را بهتر درک کنند. او همچنین به مؤسسات اجتماعی مختلف کمک میکند تا بتوانند بهتر به کارشان ادامه دهند. هایت سخنرانیهای تد بسیار تأثیرگذاری هم دارد که در آنها نتایج تحقیقات خود و همکارانش در زمینههای مختلف روانشناسی اخلاقی را ارائه میکند.
هایت معتقد است که همه ما در یک ماتریس اخلاقی گرفتار شدهایم و در آن، هر فرد یا گروهی را شبیه خودمان فکر نکند یا عقایدش با ما در تضاد باشد، دشمن میپنداریم. او میگوید که برای بیرون آمدن از این ماتریس باید بپذیریم که همه اندیشهها محترم هستند و وجود آنها باعث ایجاد تعادل در جهان میشود. هایت تأکید میکند که درست و غلط وجود ندارند و همه اندیشهها مثل شب و روز هستند و برای پیشرفت بشر و برقراری تعادل باید در کنار هم وجود داشته باشند.
خلاصه کتاب ذهن درستکار
کتاب ذهن درستکار (The Righteous Mind) در واقع تکمیلشده یکی از مقالات جاناتانهایت است. او در مقالهاش به این موضوع پرداخته بود که چرا مردم آمریکا به جمهوریخواهان رأی دادند. احتمالاً میدانید که دو تفکر قالب بر جامعه آمریکا محافظهکارها و لیبرالها هستند. محافظهکارها معمولاً به جمهوریخواهان گرایش بیشتری دارند و در انتخابات به آنها رأی میدهند. هایت در مقاله خود به این نتیجه رسید که محافظهکارها خصوصیات شخصیتی نامناسبی ندارند و مثل لیبرالها میخواهند دنیا جای بهتری برای زندگی کردن باشد.
هایت در کتاب ذهن درستکار تلاش میکند تا نتیجه تحقیقات خود را در کنار یافتههای مورخان و سایر روانشناسان قرار دهد و از این طریق، یک طرح کلی برای حوزه اخلاق ترسیم کند. او این بحث را رد میکند که تکامل انسانها باعث خودخواهتر شدن آنها شده است. هایت میگوید که انسانها از گذشته تمایل به تشکیل گروه داشتند و برای اثبات این حرف نیز به وجود قبایل در دورههای مختلف تاریخی اشاره میکند. او معتقد است که همین قبیلهها و دشمنی که میان آنها وجود داشت، منشأ تفکر دوقطبی و اختلافات سیاسی امروز هستند.
هایت در تحقیقات خودش به این نتیجه رسیده است که افراد به راحتی تفکر مخالف خودشان را نفی میکنند و آن را غلط میدانند. برای مثال لیبرالها از محافظهکاران ایراد میگیرند که با رأی دادن به جمهوریخواهان حتی به ضرر خودشان عمل کردهاند و میگویند که محافظهکارها نادان هستند و صلاح خودشان را نمیدانند. اما در حقیقت لیبرالها نمیتوانند انگیزههای درونی محافظهکاران را درک کنند. هایت میگوید که هر کدام از این گروهها، دلایل و انگیزههای خودشان را دارند و تلاش میکنند که به روش خودشان اوضاع جامعه را بهتر کنند.
جاناتانهایت در بخش پایانی کتاب ذهن درستکار نتایج جالبی از مباحث مطرحشده میگیرد. او بهخوبی نشان میدهد که هرکدام از گروههای مخالف، در چه زمینهای درست فکر میکنند. او ثابت میکند که چرا جامعه هم به لیبرالها و هم به محافظهکاران نیازمند است و باید دعواها و دشمنیهای تاریخی را کنار بگذارد. درست مثل چیزی که ادیان شرقی همانند آیین بودا به آن اعتقاد دارند؛ اینکه در زندگی، خیر و شر در کنار هم قرار دارند و هیچ یک بدون دیگری نمیتواند وجود داشته باشد. در واقعهایت از تخصص خودش در روانشناسی اخلاق بهره گرفته تا به گروههای سیاسی بفهماند که چگونه میتوانند با درک یکدیگر و احترام به هم، به دعواهای سنتی پایان دهند و به مذاکره و گفتگو روی آورند.
کتاب ذهن درستکار در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسید و با استقبال چشمگیری از سوی خوانندگان مواجه شد. در ایران انتشارات نوین این کتاب را با ترجمهای از امین یزدانی و هادی بهمنی در ۴۰۰ صفحه چاپ کرده است. اگر به دنبال یک اثر متفاوت و تأثیرگذار در حوزه روانشناسی اجتماعی و سیاسی هستید، حتماً باید کتاب ذهن درستکار را مطالعه کنید. این کتاب حتی میتواند تأثیرات زیادی روی شخصیت افراد داشته باشد. اینکه بپذیریم همیشه حق با ما نیست و اندیشهای که با آن مخالفت میکنیم میتواند درست باشد، نگاه ما به دنیا را بهکلی تغییر خواهد داد.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | ذهن درستکار: جرا سیاست و مذهب، افراد خوب را از هم جدا میکند |
---|---|
تعداد صفحه | ۳۹۹ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۳۷۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۶۸۴۰۳۹۲ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
عقاید و نظریههای مختلفی درمورد سیاست، اجتماع و دین وجود دارد. بعضی انسانها برپایه اعتقادات خود به قضاوت دیگری میپردازند و عقاید هر کسی که با آنان مخالف باشد را نفی و رد میکنند. اما این افراد چرا همیشه حق را به خود میدهند؟ چرا به مخالفت با هر عقیدهای که برخلاف عقیده آنان است برمیخیزند؟ جاناتانهایت در کتاب ذهن درستکار به همین موضوع میپردازد. این کتاب که در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسید تکمیل کنندهٔ مقالهای است کههایت در آن به این موضوع پرداخته که چرا مردم آمریکا به جمهوری خواهان راًی دادند. مردم آمریکا در دو دسته لیبرالها و محافظهکارها به دو تفکر قالب تقسیم شدند. محافظهکارها گرایش بیشتری به جمهوری خواهان دارند. دغدغهایهایت در این کتاب بازگو میکند این است که هدف هر دو این دسته این است که دنیا را جای بهتری برای زندگی کنند. آنها هر دو برای بهتر شدن اوضاع جامعه در تلاشاند و انگیزههای خودشان را دارند. اما لیبرالها معتقدند محافظه کارها با راًی دادن به جمهوری خواهان دارند به ضرر خود کار میکنند. هایت در نهایت توضیح میدهد هر دسته در مورد چه چیزی درست فکر میکنند و میگوید که جامعه به هر دو گروه احتیاج دارند ولی آنها بجای جنگ با یکدیگر باید سر میز مذاکره بنشینند و صحبتهای یکدیگر را گوش بدهند. چراکه شاید این بینش باعث شود تغییری در تفکراتشان اتفاق بیوفتد و دیدشان را بازتر کند و باعث رشد تفکرشان شود.