معرفی و بررسی کتاب قصههای سرزمین اشباح: دستیار یک شبح
دارنشان، نویسندهٔ داستانهای ترسناک ایرلندی است که با کتابهایش حماسه میآفریند. یکی از این حماسهها، حماسهٔ دارنشان یا سرزمین اشباح است که در دوازده جلد، نوشته شده است. این مجموعه ماجراهای یک پسر بچه به اسم «دارنشان» را روایت میکند که طی اتفاقات و ماجراهایی، به یک نیمه خونآشام تبدیل میشود و باید در زندگی سختیها و چالشهای مختلفی را تحمل کند.
در این مجموعهٔ دوازده جلدی، برخی از جلدها از جذابیت بیشتری برخوردار هستند. به عنوان مثال میتوان به جلد یک (سیرک عجایب) و جلد دوم (دستیار یک شبح) اشاره کرد که نسبت به سایر جلدها، جذابیت بیشتری دارند.
در حقیقت، نویسنده تمام هنر خود را در این دو جلد به نمایش میگذارد تا مخاطب را به خواندن باقی ماجرا دعوت کند. در این مقاله قرار است جلد دوم از این مجموعه را معرفی و بررسی کنیم.
دستیار یک خونآشام، میخواهد انسان شود
در جلد یک میخوانیم که دارن، طی ماجراهایی با سیرک عجایب آشنا میشود، عنکبوت یک خونآشام را میدزدد و برای نجات جان دوستش، مجبور است به دستیار آن خونآشام تبدیل شود. برای اینکه دستیار او شود، باید خودش نیز به یک نیمه خونآشام تبدیل شود و قید خانه و خانواده را بزند. اتفاق دردناکی که احساسات مخاطب را جریحه دار میکند و ما را به خواندن ادامهٔ ماجرا نیز تشویق میکند.
در جلد دوم، تقلاهای دارنشان دوازده ساله را برای بازگشت به ماهیت اصلی خود، میبینیم. او که دستیار یک شبح (یا همان خونآشام) شده است، لب به خون نمیزند و لحظه به لحظه ضعیفتر میشود. شما با خواندن جلد دو، مبارزهٔ یک پسر بچه برای حفظ ارزشها و هویت اصلی خودش را خواهید دید. حتی با او همدردی میکنید و گاهی به این فکر میکنید که کاش میشد همه چیز را از اول درست کرد وای کاش دارن هیچ وقت عنکبوت آقای کرپسلی را نمیدزدید.
تقریبا دو ماه از «مرگ» من گذشته بود، اما هنوز با شرایط سخت و جدیدم سازگار نشده بودم. فراموش کردن زندگی قبلی و باور اینکه حالا یک نیمه شبح بودم و دیگر نمیتوانستم به آن زندگی برگردم، برایم بسیار دشوار بود. میدانستم که روزی باید همین بخش انسانی را هم که برایم باقی مانده است، از دست بدهم. اما گفتن این چیزها خیلی راحتتر از عمل کردن به آنها است ولی از آنجا که نویسنده اصلا اهل رویاپردازی نیست، واقعیت تلخ زندگی را دائما به مخاطب و «دارنشان کوچولو» یادآوری میکند. این که آب ریخته شده به کوزه بر نمیگردد و کار از کار گذشته است. اما دارن دست بردار نیست. انگار هنوز نمیتواند با واقعیت روبهرو شود و تغییر ماهیت خود را قبول کند. او همچنان از نوشیدن خون پرهیز میکند تا جایی که واقعا ضعیف میشود.
«بالاخره وقتی که خیلی تشنهٔ خون شوی، تو هم از آن خون میخوری.» «نه، هیچوقت! من خون یک آدم را نمیخورم. من هرگز خون آدم را نمیخورم. هرگز!»
آقای کرپسلی که او را به یک خونآشام تبدیل کرده است، نگران دارنشان است. این نگرانیها باعث میشود که مخاطب کمی دلش با او صاف شود. او حتی در بخشی از داستان اشک میریزد و از بابت تبدیل دارن به خونآشام، ابراز پشیمانی میکند. او سعی دارد به زور هم که شده به دارن خون بدهد ولی دارن همچنان از نوشیدن آن امتناع میورزد. اما این امتناع ورزیدن از نوشیدن خون و پذیرش ماهیت، کار دست دارن میدهد و مخاطب را از خیالبافی و همدلی با او پشیمان میکند. چون جایی که واقعا باید قدرتمند باشد و از دوستانش دفاع کند، ضعیف عمل میکند و… اتفاقی که نباید رخ میدهد.
کسی بالای سرم بود که شیشهٔ کوچکی در دست داشت و میخواست مایع درون آن را به خوردم بدهد. سر شیشه به دهانم خورد و لبهایم را زخمی کرد. مرد چانهام را گرفت و سعی کرد بقیهٔ آن را به دهانم بریزد. ولی من تف کردم و آن مایع را بیرون ریختم. مرد دشنامی داد و رفت. وقتی ضربان قلبم آرام شد، فهمیدم که آن مرد آقای کرپسلی بود.
چیزی که این جلد را نسبت به جلدهای بعدی جذابتر میکند، واقعبینی تلخ نویسنده است که با خیالبافیهای دارن ترکیب شده و به شکلی نمادین، منظور اصلی دارنشان را نشان میدهد. یک آدم بالغ برای زندگی در دنیای بیرحم، باید قوی باشد و «بالغ شدن» خود را بپذیرد. وگرنه با خیالبافی و رویاپردازی نمیتواند گلیم خود را از آب بیرون بکشد. حتی اگر ذرهای شک داشته باشیم که منظور اصلی نویسنده فقط مختص خونآشامها است، با خواندن این بخش از کتاب میتوانیم نتیجه بگیریم که او به صورت نمادین، انسانها را نشانه میرود.
فرو رفتن تکه چوبی در قلب، برق گرفتگی یا ضربهٔ چاقو هم ما را میکشد. ما حتی گاهی مریض میشویم، ممکن است در یک تصادف با اتومبیل بمیریم یا در آب غرق شویم. خوب، البته ما نسبت به آدمها در برابر مرگ مقاومتر هستیم. ولی این طور نیست که جاودانه و آسیب ناپذیر باشیم.
پس دارنشان کوچولو حتی نمیتواند از تصوراتی که نسبت به یک خونآشام دارد لذت ببرد. تغییر او، گویی فقط یک خوی حیوانی به دارن بخشیده تا خون بنوشد و برای خانواده خطرناک باشد. او نه نیش درمیآورد نه چشمانش موقع تشنگی، سرخ میشود! فقط ناخنهای زبری پیدا کرده که گاهی باعث پاره شدن لباسهایش میشوند.
چند ثانیه به من زل زد و بعد زد زیر خنده. آقای کرپسلی با صدای بلندی گفت: «پسر، ما که نیش درنمیآوریم!» خیلی تو ذوقم خورد. آخر، این یکی از چیزهایی بود که من در فیلمها دیده بودم: وقتی اشباح خونآشام از نیشهایشان استفاده میکردند، وحشتناکتر به نظر میآمدند.
مبارزه با یک تفکر پوسیده
علاوه بر این، دارنشان به شکلی نمادین، روی مبارزهٔ خود با نژادپرستی و بیگانه هراسی در انگلیس، پافشاری میکند. او اهالی ترسناک سیرک عجایب را با جزئیات بیشتری توصیف میکند و خبر از دل پاک آنها میدهد. او به ما یاد میدهد که کسی را از روی ظاهر قضاوت نکنیم. حتی اگر پوست ماری داشته باشد یا مارها را کنترل کند.
بیرون، خوب نگاهش کردم. چند سال بزرگتر از من، استخوانی، با موهای بلند زرد و زیتونی و بدنی پوشیده از پولکهای سبز و طلایی و زرد و آبی. او فقط یک شلوارک پوشیده بود و بقیهٔ بدنش لخت بود. با او دست دادم. کف دستش لیز اما خشک بود. چند تا از پولکهایش کنده شد و به دستم چسبید. پسر ماری حیوانش را در گوشهای گذاشت. بعد زیر سر آن را با مهربانی مرتب کرد و گفت: «اگر بیدار هم بود، کاری به تو نداشت. آخر دیروز یک بزغاله خورده است. مار با این هیکل فقط چند روز یک بار میتواند یک شکار بزرگ بخورد.»
در طول این جلد و ده جلد بعدی، دارن با «زشتترین موجودات» و «عجیب غریبترینها» رابطهٔ بسیار خوبی دارد. نویسنده در این مجموعه (و سایر آثار خود) در تلاش است که تفکر صحیح را به مخاطب بیاموزد و برخی نکات را مورد نقد قرار دهد. به طور کلی، مجموعهٔ «حماسهٔ دارنشان» روایتی متفاوت از خونآشامها است که افراد خاصی از جوامع را نشانه میرود. در انتهای جلد دوم، دارن بالاخره خون مینوشد و زندگی و ماهیت رسمی خود به عنوان خونآشام را شروع میکند. اما این پایان ماجرا نیست. او قرار است چالشهای زیادی را تجربه کند، پس حتما باید مثل دارنشان کوچولو شجاع باشید و باقی جلدها را بخوانید. شجاعتی که شما را با واقعیتها روبهرو میکند، نه صرفا داستانهای ترسناک و تخیلی که شما را از نگاه کردن به آینه یا خاموش کردن برق اتاق پشیمان کند.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | قصههای سرزمین اشباح: دستیار یک شبح |
---|---|
مجموعه | قصههای سرزمین اشباح |
تعداد صفحه | ۲۲۸ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | شومیز |
وزن | ۲۲۲ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۴۱۷۶۱۳۵ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
حماسه دارنشان یا سرزمین اشباح یک مجموعهٔ ۱۲ جلدی ترسناک ایرلندی است که ماجرای پسری را روایت میکند که به یک نیمه خونآشام تبدیل میشود و این اتفاق برای او ماجراها و سختیهایی را به دنبال دارد. دستیار یک شبح یکی از جذابترین داستانهای این مجموعه است. دارنشان برای نجات جان دوستش دستیار یک خونآشام در سیرک عجایب میشود. لازمهٔ دستیار یک خونآشام شدن در این است خود نیز به یک خونآشام تبدیل شود. در جلد دوم این کتاب دارنشان در حال تقلا برای برگشتن به حالت قبل است و میخواهد دوباره تبدیل به انسان شود. او از زمانی که تبدیل به خونآشام شده لب به خون انسان نزده است و این باعث شده او هر روز ضعیف و ضعیفتر شود. آقای کرپسلی در تلاش است تا به او خون انسان بدهد اما او تحت هیچ شرایطی نمیپذیرد. دارن نمیخواهد ارزشها و هویتش را از دست بدهد و برای حفظ آن تا آخرین لحظه تمام تلاش خود را میکند. تا جایی که آقای کرپسلی از تبدیل دارن به خونآشام پشیمان میشود و حتی برای او اشک میریزد. چیزی که بیشتر ماجرا را غمانگیز میکند این است او حالا ضعیف شده و نمیتواند به دوستانش کمک کند همین موضوع اتفاقاتی را برای او در پیش دارد.