لیست چاپهای دیگر
(۶)معرفی و بررسی کتاب زنگها برای که به صدا درمیآید
زنگها برای که به صدا درمیآید
رمان ارنست همینگوی، زنگها برای که به صدا درمیآید، یک عاشقانهٔ کلاسیک جنگی است. این داستان، ماجرایی را در کوههای اسپانیا در سال ۱۹۳۷ روایت میکند. داستان رابرت جردن، یک آمریکایی که برای جمهوری خواهان میجنگد. او در ابتدا دیدگاه بسیار مثبتی نسبت به جمهوریخواهان دارد و فاشیستها را دشمن بزرگ اسپانیاییها میبیند، ولی رفته رفته دیدگاهش نسبت به هر دو حزب منفی میشود. داستان از جایی شروع میشود که به او دستور انفجار یک پل را دادهاند. پلی که فاشیستها میخواهند از آن جهت حمله استفاده کنند. او برای انفجار این پل به کمک چند نفر نیاز دارد، پس در این میان با چریکها آشنا شده و عاشق یکی ازآنها میشود که به قلم زیبای ارنست همینگوی، تشریح میگردد.
از همین ابتدای مقاله بگوییم که اگر قصد دارید یک رمان عاشقانه و رمانتیک بخوانید، نباید سمت رمانهای همینگوی بروید. او در این رمان یا رمان «وداع با اسلحه» در حقیقت، انسانزدایی و عشقی ماشینی با دیالوگهای رباتی را به تصویر میکشد که در اثر «جنگ زدگی» به وجود آمده است. البته قبل از اینکه این رمان را به صورت کامل معرفی کنیم، بیایید چند کلامی راجع به نویسندهٔ معروف آن یعنی ارنست همینگوی صحبت کنیم.
ارنست همینگوی
ارنست میلر همینگوی، نویسندهٔ برجستهٔ آمریکایی است که در سال ۱۸۹۹ به دنیا آمده و در سال ۱۹۶۱ چشم از جهان فرو بست. او یکی از پایهگذاران «وقایع نگاری ادبی» در حوزهٔ ادبیات شناخته میشود. قلم زیرکانه و جذاب او نیز، همینگوی را به «پدر ادبیات مدرن آمریکا» تبدیل کرده است. از جمله آثار معروف همینگوی میتوان به مرگ در بعد از ظهر، پیرمرد و دریا، تپههای سبز آفریقا، سه داستان و ده شعر، مردان بدون زنان، برفهای کلیمانجارو، داشتن و نداشتن، برنده هیچ نمیبرد، خورشید همچنان میدمد و… اشاره کرد.
در یک جنگ هیچکسی برنده نیست
رمان «زنگها برای که به صدا درمیآیند»، یک رمان جنجالی است که علاوه بر فضای جنگ، موضوعات سیاسی زیادی را به تصویر میکشد. موضوعاتی که به مزاج متفقین در جنگ جهانی دوم خوش نیامد. به همین دلیل، این کتاب توسط رئیس دانشگاه کلمبیا رد شد و نتوانست جایزهٔ پولیتزر را دریافت کند. چون نویسنده را طرفدار فاشیستها معرفی میکرد. اما همینگوی در آثارش، برنده و بازنده در جنگ، هر دو را بدبخت میبیند و طرف هیچکسی را نمیگیرد.
درگیری موجود در رمان، درگیری بین جمهوری چپگرا و ناسیونالیستهای فاشیست است. تمام شخصیتهای این رمان در مبارزه برای جمهوریخواهی تمرکز دارند، برخی از آنها باغیرت، برخی فکور، برخی بیفرهنگ و برخی خونخوار هستند. در حقیقت شخصیتها ترکیبی از کمونیستها، آنارشیستها و کسانی هستند که به «آزادی» یا «عوام» اعتقاد دارند. خوش بینی یا آرمانگرایی که توسط برخی شخصیتها احساس میشود، به شدت با واقعیت سیاست جمهوری خواهان در تضاد است: «دروغ گفتن، درگیری مداوم، کنترل توسط بیگانگان و… همگی نشانهای از مخالفت نامحسوس همینگوی با جنگ بر سر جمهوریخواهی است.
اصل حرف همینگوی در این کتاب یا وداع با اسلحه این است که در یک جنگ، تنها چیزی که باقی میماند، غنیمت جنگی نیست، بلکه قربانیان جنگزدهای است که زندگی آنها به نابودی کشیده میشود. اما با این وجود، در سال ۱۹۴۱، این رمان فوقالعاده هیچ جایزهای دریافت نکرد.
امروزه این کتاب توسط منتقدان مختلفی نقد شده و عدهای با آن موافق و عدهای نیز مخالف آن هستند. برخی تصور همینگوی از اسپانیاییها را بیش از حد ناعادلانه و نادرست میدانند. بحث گستردهتری نیز در مورد واقعگرایی کتاب وجود دارد: اگرچه کتاب بسیار دقیق و کامل به نظر میرسد، برخی ادعا میکنند که از تخیلات همینگوی سردرنمیآورند. اما به هر حال، شخصیتپردازی بینظیر همینگوی، استفادهٔ دقیق از «زبان» در این رمان و ایدهپردازیهای او راجع به جنگ، موضوعی است که کاملا قابل احترام و ستایش است.
ماجرای «دیگریها» در رمان همینگوی
این رمان در اصل راجع به «دیگریها» نوشته شده است. اگر با مفهوم Other یا دیگری در ساختار پسااستعمارگرایی آشنایی ندارید، دیگری معمولا به کسی گفته میشود که در اولویت و درجهٔ دوم قرار بگیرد. این دیگری شامل شرقیها، رنگینپوستها، زنها و… میشود. اما رابرت جردن، نگاه متفاوتتری نسبت به «دیگریها» ارائه میدهد. گرچه گاهی نمیتواند جلوی خودش را بگیرد و با افکار انگلیسی زبان خود، فرهنگ اسپانیاییهای «وحشی» را به سخره میگیرد.
اگرچه رابرت جردن گاهی با افکارش، همه را قضاوت میکند، ولی این کتاب هر دو جبههٔ جنگ را بیگناه میبیند. این رمان راجع به معصومیت از دست رفتهٔ فاشیستها و جمهوریخواهان صحبت میکند و قصد دارد به ما یادآوری کند که همگی انسانهایی هستیم که گاهی مجبور است از حکومت پیروی کرده و خواستههای ذاتی و قلبی خود را زیر پا بگذاریم. در حقیقت، همینگوی از هزینهٔ گزاف جنگ صحبت میکند.
عشق از نگاه همینگوی در رمان
همینگوی همیشه تاثیر جنگ را در روابط عاشقانهٔ جنگزدهها نشان میدهد. این تاثیر در رابطهٔ رابرت جردن و یک دختر اسپانیایی نیز کاملا مشهود است. اما عشق میان آن دو کمی پرشورتر از عشق «کاترین و فردریک هنری» در رمان وداع با اسلحه است.
«و من میتوانم زن تو باشم؟» «تو زن من هستی و برای همیشه متلق به هم هستیم» «پس حالا من زن تو هستم؟» «بله ماریا، خرگوش عزیز من.»
دو کاراکتر اصلی این رمان، در عشق کاملا بیتجربه هستند و عشق برای زندگی به آنها دلیل جدیدی میدهد. این عشق، نشان میدهد که تنهایی فرد میتواند در اتحاد و تکامل با دیگری از بین برود. صرف نظر از اینکه هر دو چه ملیتی داشته باشند، میتوانند در کنار یکدیگر احساس بسیار خوبی را تجربه کنند. با این وجود از ابتدا برای هرکدام کاملا روشن است که عشق آنها ممکن است آیندهای نداشته باشد.
«اگر این طور است، پس من بینهایت خوشحالم که زنده ماندم. خوب شد که زنده ماندم. آه رابرت خوب شد خودکشی نکردم تا معنی سعادت و لذت را بفهمم. سعادت این که تو مرا دوست داری. تو، تو که اینقدر دوستت دارم».
پس اگر میخواهید یک عاشقانهٔ تراژدی را در ادبیات جنگ آمریکا بخوانید، پس خواندن این رمان را به شما توصیه میکنیم. گرچه در ترجمهٔ این رمان، هنر اصلی نویسنده که بازی با زبانهای مختلف است، از بین رفته است. اما این چیزی از جذابیت داستان کم نمیکند.
- مشخصات کتاب
- نقد و بررسی
- پرسش و پاسخ
نام کامل کتاب | زنگها برای که به صدا درمیآید |
---|---|
تعداد صفحه | ۳۶۰ |
قطع | رقعی |
نوع جلد | گالینگور |
وزن | ۵۰۴ گرم |
شابک | ۹۷۸۹۶۴۳۵۱۳۹۳۱ |
نقد و بررسی کاربران (۱)
مرتب سازی بر اساس
در کتاب زنگها برای که به صدا درمیآید اثر ارنست همینگوی به یک عاشقانهٔ کلاسیک طرف هستیم. همینگوی همیشه ازعشقهای جنگزده سخن میگوید و تاثیر جنگ را بر روابط عاشقانه به نمایش میگذارد اما منظورش از عنوان کتاب چیست؟ این عنوان چه ارتباطی به یک رمان عاشقانه میتواند داشته باشد؟ در هدف او از این نام گذاری زنگ کلیسا است که برای سربازان کشته شده در جنگ هم به صدا درمیآید. ماجرا مربوط به جنگ داخلی اسپانیا میان جمهوری خواهان و سلطنتطلبان فاشیست میشود و رابرت جردن یک سرباز آمریکایی است که به صورت داوطلبانه به جمهوری خواهان پیوسته و قرار است پلی را که سر راه دشمن است منهدم کند. او برای اینکار از شخصی به نام پابلو سرگروه شورشیان کمک میگیرد اما او به رابرت کمکی نمیکند. همسر پابلو به کمک رابرت میآید و در این میان در گروه شورشیان رابرت عاشق دختر زیبایی به نام ماریا میشود. در واقع ما با یک عاشقانهٔ رمانتیک طرف نیستیم و این عشق، عشقی جنگزده است. با این وجود همینگوی به آن شور و هیجان میدهد و قدرت عشق را به ما نشان میدهد که عشق چگونه امید به زندگی را به دنبال دارد. این کتاب در ایران توسط رحیم نامور ترجمه و نشر نگاه آن را به چاپ رسانده است.